#شعر_عاشورایی
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹شهید کوفه🔹
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
درود باد به اوّل شهید راه حسین
سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل
مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق
محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل
امیر کشور دل، نایب امام حسین
که سیدالشّهدا میکند از او تجلیل
به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار
پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل
ز اوج طبع «ریاضی» به مدح او بیتی
نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل
چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت
شود دو مصرع ترجیعبند من تکمیل
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
::
زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش
که چشم دوخته عیسی به چوبۀ دارش
دو دست بسته به بازار کوفه میبینم
هزار یوسف مصری اسیر بازارش
اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار
بُوَد تمامی خلقت به ظِلِّ دیوارش
دمی گریست برای حسین دیدۀ او
که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش
کسی که طاعت او طوع گردن ملک است
کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش
ز سیّدالشّهدا لحظهای نشد غافل
گواه من شب تاریک و چشم بیدارش
نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم
نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش
هماره دیدۀ او میگریست بر زینب
که میزنند در این شهر، سنگ بسیارش
خدا کند که به دامان مسجد کوفه
گلاب اشک فشانم به پای زوّارش
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
::
گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت
به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت
سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا
ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت
هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود
که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت
شهادت شهدای قیام عاشورا
ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت
درود ما به قیام حسینیاش بادا
که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
::
سفیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت
ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت
به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود
کسی که در دل خود یک جهان محبّت داشت
درون خانۀ هانی نکشت دشمن را
ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت
نهان ز مردم کوفه لبش به هم میخورد
در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت
قسم به حال خوش آخرین نماز شبش
نماز با او، او با نماز الفت داشت
میان آن همه دشمن گریست بهر حسین
به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت
کنار تربت او میشنید گوش دلم
دو مصرعی که به حق یک جهان ملاحت داشت
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
::
چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش
برون ز دُرج دهان ریخت دُرّ دندانش
سخن ز حنجر خشک حسین میگوید
دهان غرق به خون و گلوی عطشانش
پس از گذشت زمانها به گوش جان همه
رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش
روا نبود که با دست کفر کشته شود
کسی که ثانی عباس بود ایمانش
قسم به فاطمه هرگز نمیرود نومید
کسی که دست توسل زند به دامانش
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
::
قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی
قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی
قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه
قسم به عزم تو و رادمردی هانی
قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو
به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی
تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات
غریبتر ز شهیدان شدید قربانی
بریدن سر مهمان و دعوی اسلام
هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی
چه میشود که به قبر تو و دو فرزندت
کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی
هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را
به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1587
✅ @ShereHeyat
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹ابتدای کربلا🔹
ای نخستین بارقه از شعلههای کربلا
اولین سیمای روشن از صدای کربلا
ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ
ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا
تو نخستینی که دیدی کربلای تشنه را
پیش از آنکه گل کند موج بلای کربلا
صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش
کربلای کربلای کربلای کربلا
ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر
ای شکوه نام تو بانگ رسای کربلا
پیش از آنکه کربلا باشد تو بودی، خون تو
ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا
ابتدای کربلا بودی و دیدی از نخست
روی نیزه عشق را در انتهای کربلا
از فراز بامِ کاخ دستآموزان کفر
بر زمین انداختی سر را به پای کربلا..
اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور
اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا
ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی
با خبر از جزء و کل ماجرای کربلا
چشم تو پیش از تمام چشمها دید و گریست
زخمهای کربلا را در عزای کربلا..
ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین
ای نوا آه ای نوا آه ای نوای کربلا
پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو
هوی هوی کربلا و های های کربلا..
خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز
پشت پرده ماندی اما از حیای کربلا
دست بر شمشیر میبردی اگر...، اما تویی
آری آری تو نخستین رهنمای کربلا
آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم
آری آری تو نخستین آشنای کربلا
شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان
نه، بلندا تو، بلندا سرسرای کربلا
پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست
برملا شد با تو راز در خفای کربلا..
پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور
اقتدا کردی به حیدر مقتدای کربلا
خونبهای تو تماشای حسین فاطمهست
ای نخستین خون جاری در بهای کربلا
جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر
روشنم روشن به یمن روشنای کربلا
این قصیدهواره امشب از تو در من جلوه کرد
شعر گفتم از برایت از برای کربلا
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
✅ @ShereHeyat
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#غزل
🔹قحطی پروانه🔹
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر...
یادم میآید تا کجاها کیسهای نان را
میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر
وقتی تمام مردمانش عاقلاند ای عشق!
پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر
آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست
جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر
هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد
شد نیزهدار لشکر بیگانه در این شهر
دورت بگردم! بادهای شام آوردند
انگار با خود قحطی پروانه در این شهر
این نامه از مسلم به دستت میرسد اما
کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/633
✅ @ShereHeyat
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#غزل
🔹از همیشه تنهاتر🔹
عشق تو کوچهگرد کرد مرا، این منِ از همیشه تنهاتر
در غمت ای غم تو عاشقسوز! چشم من کاش هرچه دریاتر
شهر در انتظار رؤیت توست، همه از روی بام چشمبهراه
چون قرار است ماه من روزی، باشی از روی نیزه پیداتر
شهر در انتظار رؤیت توست، همه آمادۀ پذیرایی
همۀ شهر حاضرند ولی بامها، سنگها، مهیاتر
چه کند کاروان اگر کوفه...؟ چه کند کاروان اگر در شام...؟
این همه پرسشِ بدون جواب و یکی از یکی معماتر
میشود دید هر کجا حتی، بین این کاسهآب، عکس تو را
با لب خشک میشود حالا، آخر قصهام چه زیباتر
📝 #رضا_یزدانی
🌐 shereheyat.ir/node/3215
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#دعا | #رباعی
💠 #امام_حسین (علیهالسلام)
«مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ»
خدایا! چه یافت آن که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟!
📗 دعای عرفه
🔹ترنّم دل🔹
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
«گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟
هر کس که «تو را یافت» چه را گم کردهست؟
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#امام_حسین علیهالسلام
#عرفه
#غزل_مثنوی
🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
باید به قول عرشیان، چشمان او را
آیینههای روشن هفتآسمان گفت
چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک
از گفتههای چشم او با دیگران گفت
آمد به میدان باسلاح چشمهایش
با اشکهایش گریه گریه ناگهان گفت:
ای لطف بسیار تو برمن بیکرانه
تنها دلیل ندبههای عاشقانه
عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد
مولای من این عبد با تو حرف دارد
ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی
شوق مرا زیباترین آغوش هستی
آرامش آغوش تو مانند دریاست
«آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست»
فانوس اشکی دارم و فانوس آهی
میجویمت با اشک و آهم یا الهی
از مادرم آموختم پروانه باشم
از کودکی عبد در این خانه باشم
از مادر من مهربانتر کیست جز تو؟
از مادر من مهربانتر نیست جز تو
تو صاحب تورات و انجیل و زبوری
روشنترین تصویر از آیات نوری
«یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم!
«یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بیتکیهگاهم
از خود نکردی لحظهای هم ناامیدم
تنها مرا مگذار ای تنها امیدم!
هرگز مگیر از چشمهایم خندهات را
در آتش خشمت مسوزان بندهات را
رحمی به اشک و التماسم کن الهی
از آتش دوزخ خلاصم کن الهی
با هر فرازی تشنهتر میشد گلویش
بغضی امانش را برید و بیامان گفت
شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند
آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت
«رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش
با اشک از پیراهن آرام جان گفت
او گفت از دندان و لبهایش در آن روز
تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت
«أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری»
این جمله را سمت مزاری بینشان گفت
اشک از دو چشمش چون دو مشک باز میریخت
اشکی که با عباس از آب روان گفت
بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت
عید آمد و ماه بنیهاشم اذان گفت
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/2893
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#امام_حسین علیهالسلام
#عرفه
#غزل
🔹قتیل العبرات🔹
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی
که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم
باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری
تشنهام، تشنۀ لبهای عطشناک فراتم
باید احرام ببندم به طواف حرم تو
من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم
با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری
مات و مبهوت نمایان شدن جلوۀ ذاتم
با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم
باز گریان تماشای قتیل العبراتم
📝 #سیدعلیرضا_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/1562
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#عرفه
#غزل
🔹لحظۀ آخر🔹
چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم
شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم
تو باز کردهای آغوش رو به بیکسی من
به گریه چشم فرو بستهام که: «یار ندارم!»..
گناه کردم و با افتخار توبه نکردم
به این بهانه که از خویش اختیار ندارم
دلم کدر شد و دستی به رخوتش نکشیدم
به این خیال که آیینهام، غبار ندارم!..
اگرچه دیر، به این باور بزرگ رسیدم
که بیتو پیش خودم نیز اعتبار ندارم
ولی به داد دلم میرسی، نجاتدهنده!
درست لحظۀ آخر که انتظار ندارم!
📝 #میثم_داودی
🌐 shereheyat.ir/node/5070
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#امام_حسین علیهالسلام
#عرفه
#غزل
🔹حسبِیَ الله🔹
«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم
از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله»
نقشی بهجز این، روی انگشتر ندارم
یک کهکشان جان را به تو تقدیم کردم
ماه و ستاره داشتم، دیگر ندارم
«یا رادَّ یوسف عَلی یعقوب» بنگر
دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم
«یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت
حالا بهغیر از غنچهای پرپر ندارم
دارم سر و سرّی در این هنگامه با تو
میآید آن ساعت که دیگر سر ندارم
با عضو عضو پیکرم میگویم اینک
ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم
هر زخم با تو حرفهایی تازه دارد
یا رب! مناجاتی از این بهتر ندارم
اینگونه میخواهی مرا، اینگونه زیباست
فکری بهجز خشنودیات در سر ندارم
«فَاللّهُ خیرٌ حافظاً» وقت وداع است
دلشورهای در این دم آخر ندارم
هم زندهام با اشک، هم مقتول اشکم
آری بهجز این اشکها یاور ندارم
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/2894
✅ @ShereHeyat
#عید_قربان
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی🔹
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هرکه مینگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبهست، رو به سوی خداست
یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست..
یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیدهاش از اشک شوق چون دریاست
یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیدهاش پیداست..
سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست
سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست
وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست
کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست
به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست
«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست
مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست
درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست
گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست
سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست..
به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟
به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ما سقاست
به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست
به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1569
✅ @ShereHeyat
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
تقصیر وی آن است که آرد دگری
قربان سازد بهجای خود در ره دوست
📝 #شیخ_بهایی
✅ @ShereHeyat
#عید_قربان
#مثنوی
🔹کعبۀ دل🔹
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پردۀ بزم وصالم
مرا دست خلیل اللَه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطۀ خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست...
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت
در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«أنا الحق» میزنند اینجا در و بام
ستایش میکنند اجسام و اَجْرام
در اینجا عرشیان تسبیحخواناند
سخنگویان معنی، بیزباناند...
در اینجا رخصت تیغآختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندر این جانب نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت...
مرا زین حال بس نامآوریهاست
به گردون بلندم برتریهاست
بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل
که گویی فارغی از کعبۀ دل
تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حیِّ داور
تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا باز است در، هرگاه و بیگاه
تو را گر بندهای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد...
تو جسم تیرهای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
تو را گر مروهای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی
در اینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست
تو را گر دوست دارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
در این عزلتگه شوق، آشناهاست
در این گمگشته کشتی، ناخداهاست...
چه محرابیست از دل با صفاتر
چه قندیلیست از جان روشناتر...
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی...
📝 #پروین_اعتصامی
🌐 shereheyat.ir/node/2876
✅ @ShereHeyat