eitaa logo
شعر هیأت | کودک و نوجوان
1.1هزار دنبال‌کننده
82 عکس
13 ویدیو
2 فایل
🔹شعر کودک و نوجوان، به ویژه در فضای آیینی و مذهبی؛ با وجود جامعه قابل توجهی از مخاطب، مورد کم‌توجهی و بی‌مهری بوده است و شاهد انتشار اشعار سست و نادرست هستیم. 🔹در این کانال سعی داریم، با استفاده از منابع معتبر، اشعاری تاثیرگذار، استوار و سالم ارائه شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیهاالسلام 🔹عمه بیا گمشده پیدا شده🔹 تُنگ آب برای ماهی گوشۀ دریا نمی‌شه واسه دخترا تو دنیا هیچ‌کسی بابا نمی‌شه جای ماه و جای خورشید روی ابراست که بتابه جای دختر توی عرشه نه تو سرمای خرابه گفتم «رقیه» اشکم در اومد با سن کمش از پس دشمن براومد گفتم «رقیه» اشکم در اومد اون‌قدر صدا زد که باباش با سر اومد شبیه چادرش دلِ عالمو می‌سوزونه وقتی سه سالۀ حرم خودش روضه می‌خونه «عمه بیا گمشده پیدا شده کنج خرابه شب یلدا شده» 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹آغوش بابا🔹 دختر به فکر گرمی آغوش باباست در آرزوی پر زدن بر دوش باباست با تشت کوچک درد دل می‌کرد؛ می‌گفت: «اگر باران تویی یکریز و پی‌در‌پی دیگر چه فرقی می‌کند در تشت یا بر نی» می‌گفت: «بابا! باز هم خواب تو را دیدم دیدم که پایین آمدی روی مرا آرام بوسیدی دیدم به من بال و پر پرواز بخشیدی با هم از این ویرانۀ دلگیر و تاریک تا آسمان رفتیم، با هم به جای ابرها یکریز باریدیم آیینه جاری شد زمین لبریز شد از نور یک رود... صدها... نه... هزاران رود هنگام باران بود... 📝 📗 @ShereHeyat_Nojavan
نوحه؛ مولا حسین جانم.mp3
1M
علیهاالسلام 🔹زیباترین بابا🔹 بابا تو را می‌دیدم ای کاش روی تو می‌بوسیدم ای کاش بی تو جهان مثلِ خرابه‌ست از باغ چشمت گل، می‌چیدم ای کاش ای، آرامش دنیا تنهاترین تنها زیباترین بابا «بابا حسین جانم» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روشن شده هفت آسمانم با نورت ای ماه جهانم هر جا که تو باشی بهشت است بابای خوب من، ای مهربانم من، دلگیرم از دنیا همراه خود بابا امشب ببر ما را «بابا حسین جانم» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جامانده‌های کربلاییم با گریه در راه شماییم ای مقتدای ما رقیه با گریه‌های تو، ما آشناییم ای، در بی‌کسی در تب ذکر لبت یا رب آرامشِ زینب «آرامشِ زینب» 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹آغوش بابا🔹 دختر به فکر گرمی آغوش باباست در آرزوی پر زدن بر دوش باباست با تشت کوچک درد دل می‌کرد؛ می‌گفت: «اگر باران تویی یکریز و پی‌در‌پی دیگر چه فرقی می‌کند در تشت یا بر نی» می‌گفت: «بابا! باز هم خواب تو را دیدم دیدم که پایین آمدی روی مرا آرام بوسیدی دیدم به من بال و پر پرواز بخشیدی با هم از این ویرانۀ دلگیر و تاریک تا آسمان رفتیم، با هم به جای ابرها یکریز باریدیم آیینه جاری شد زمین لبریز شد از نور یک رود... صدها... نه... هزاران رود هنگام باران بود... 📝 📗 @ShereHeyat_Nojavan