•••┈✾~😍~✾┈•••
پُر از غم و غزلم... گوشه گوشه "منزوی"ام!
دچار ابریِ تا اطلاع ثانوی ام!
خدا به کالبد من دمیده آهش را
سروده با نی و نی نامه...کرده مثنوی ام!
هزار شعرِ غلط خورده در سرم مانده
ردیف و قافیه جان می کَنند با "رَوی"ام!
شبیه مردی با چارچرخه ای بیکار
پر از کلافگی چهار راه مولوی ام!
درون جمجمه ام قهوه خانه ای ست شلوغ
میان هاله ای از بغض های حلقوی ام!
برای مرگ سرم درد می کند انگار
پر از تهوّع مشتی مسکِّن قوی ام!
"برایتان چه بگویم زیاده بانوی من"
برایتان چه بگو...!؟بهتر است نشنوی ام...!
#اصغر_معاذی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را…!؟
دلم انگــار باور کــرده آن عشق خیالـی را
سیمی نیست… ابری نیست… یعنی:نیستی در شهر
تـــــو در شـهری اگــر باران بگیرد این حوالـی را
مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهـــا کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــرهای پرتقالی را
دلِ تنگِ مـــرا با دکـمه ی پیــراهنت واکن
رها کن از غم سنـجاق، موهــای شلالی را
اناری از لبِ دیوار باغت ســرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـهای لاابـــالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانـه ی حـالی به حـالی را
نسیمی هست… ابری هست… اما نیستی در شهر
دلــم بیهوده مــی گردد خیابان های خالـی را…!
#اصغر_معاذی🍃
نسیمی هست... ابری هست...اما نیستی در شهر
دلـــم بیهوده مـی گردد خیابانهای خالی را ...
#اصغر_معاذی
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف میآمد
و سالهاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار این همه مهمان، چقدر تنهایم
میان این همه ناخوانده، کفشهای تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران... آه
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر وا نخواهد شد
غمیست باران وقتی هوا هوای تو نیست
#اصغر_معاذی
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینهی من هست و در آغوشم نیست
#اصغر_معاذی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تنهاییام کم از غمِ دلتنگیِ تو نیست
من هرچه بی قرارترم ،بی صداترم...
#اصغر_معاذی
باران که میگیرد به هم میریزد اعصابم
تقصیر باران نیست میگویند: بیتابم
گاهی تو را آنقدر میخواهم به تنهایی
طوری که حتی بودنم را بر نمیتابم
شب ها که پیشم نیستی خوابم نمیگیرد
وقتی نمی بوسی مرا با قرص میخوابم
#اصغر_معاذی
از تو سکوت مانده و از من،صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالیام کند از سالها سکوت
حسّی که باز پُر کندم از هوای تو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه میروم و پا به پای تو
در خواب...حرف میزنم و گریه میکنم
بیدار میکنند مرا دستهای تو
هی شعر مینویسم و دلتنگ میشوم
حس میکنم و کنارمی و آه، جای تو
این شعر را رها کن و نشنیدهام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو ...!!!
#اصغر_معاذی
آنقدر با من مهربان بودی
که بعد از تو، یک لحظه حس کردم
که صدسال است تنهایم...🙃🍄
#اصغر_معاذی
شبی بغل کن و بر سینه ات بخوابانم...
به یاد حسرتِ شب های بی عروسکی ات!
#اصغر_معاذی
ای دل! برای آن که نگیری چه میکنی؟
با روزگار دوری و دیری چه میکنی؟
بی اختیار بغض که می گیردت بگو
در خود شکست را نپذیری چه میکنی؟
با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ
تو جای من؛ جز این که بمیری چه میکنی؟
ای عشق! ای قدیمترین زخم روزگار!
در گوشهی دلم سر پیری چه میکنی؟
دست تو را دوباره بگیرم چه میشود؟
دست مرا دوباره بگیری چه میکنی؟
#اصغر_معاذی
از تو سکوت مانده و از من، صدای تو
چیزی بگو، که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالیام کند از سال ها سکوت
حسّی که باز پُر کنَدَم از هوای تو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه می روم و پا به پای تو...
در خواب... حرف میزنم و گریه میکنم
بیدار میکنند مرا دستهای تو
هی شعر مینویسم و دلتنگ میشوم
حس میکنم و کنارَمی و آه! جای تو...
این شعر را رها کن و نشنیدهام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو...!
#اصغر_معاذی