eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
7 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش آیدی جهت تبلیغات : @sherijat_tab پل ارتباطی ما: @Fatemeh_t287 اینجا حرفاتونو میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/17540728553291
مشاهده در ایتا
دانلود
حرفی بزن به لهجه‌ی باران که مدتی‌ست این بغض کهنه منتظر یک اشاره است! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را که در بر دارد انگاری هلویی هسته ی خود را..
شبیه حس رسیدن به نقطه ی جوش است مرا ببوس که هنگام رفتن از هوش است تو خیره می شوی و برق می زند چشمم چو برکه ای که به تصویر ماه منقوش است بیا و شعله ورم کن که زندگی بی عشق به پوچیِ زدنِ پُک به پیپِ خاموش است تو آن دُری که برای همیشه هر صدفی در آرزوی گرفتن میان آغوش است به روی هرکس و هرچیز خط زدم ،جز تو هر آنچه دور و برم هست و نیست مخدوش است خدا کند که همیشه حواسمان باشد که عشق بازیِ یادم تو را فراموش است ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شبیه حس رسیدن به نقطه‌ی جوش است مرا ببوس که هنگام رفتن از هوش است تو خیره می‌شوی و برق می‌زند چشمم چو برکه ای که به تصویر ماه منقوش است بیا و شعله‌ورم کن که زندگی بی‌عشق به پوچیِ زدنِ پُک به پیپِ خاموش است تو آن دُری که برای همیشه هر صدفی در آرزوی گرفتن میان آغوش است به روی هرکس و هرچیز خط زدم جز تو هر آنچه دور و برم هست و نیست مخدوش است خدا کند که همیشه حواسمان باشد که عشق، بازیِ یادم تو را فراموش است
از من کسی، پس از تو به جایی نمی‌رسد دارم درست حکمِ دری، بی کلید را...🔒
مانده افسارش کف دستم خودش هرچند نیست من دل بی صاحبی دارم که یک جا بند نیست اشک حالات شعف را شست از سیمای من در میان چهره ام آثاری از لبخند نیست ‏حبس را ترجیح میدادم به آزادی ولی تو رهایم کردی و دستم به جایی بند نیست بی تو با اکراه با من راه را طی می کند سایه ای دارم که از همراهی ام خرسند نیست بند بندم را جدا کرد و به من تفهیم شد عشق الزاما همیشه در پی پیوند نیست در قساوت شک نکن حتی خزان برگ ریز چون بهاری که پس از تو پوستم را کند نیست
به کوری می‌کشید ای‌کاش ، کارم بی‌تو چون یعقوب ولی هرگز نمی‌دیدم عزیزِ دیگران هستی!
از سرم می افتی اما بی گمان یک فاجعه است هر کجا تاج از سر یک پادشاه افتاده است!
وقت دیدار تو اشکم بند می آید مگر ؟؟ آن چه شادی می کند با چشمهایم ، غم نکرد
بند بندم را جدا کرد و به من تفهیـــــم شد عشق الزاما همیشـــه، در پی پیوند نیست!
مثل رودی که به دریا راه پیدا می کند غم به هر نحوی خودش را در دلم جا می کند می زند خود را به خواب و باز دیرم می شود ساعتم با من چرا اینقدر بد تا می کند هی جلو می افتد از من ،آه حتی سایه ام با هوای ترک من این پا و آن پا می کند سعی در دلگرمی امثال من بیهوده است آدم دیوانه دست مرده را ها می کند غرق در آیینه ام هر بار گویی آفتاب در دل دریا غروبش را تماشا می کند عمر مثل دانه ای برف است در مُشت بشر می دهد از دست آن را چشم تا وا می کند
در این زمانه کسی با وفاتر از غم نیست کسی که كنج دلش غم نباشد آدم نیست به نقشه زل نزن این قدر, بی گمان شهری در آن به زلزله خیزیِ شانه هایم نیست نمک بپاش که شاید بمیرم از این زخم نمک بپاش که دیگر امید مرهم نیست تویی که از بغلم رد شدی، نفهمیدی که لطف راه، فقط در عبور از هم نیست هوای ابری این شهر گرچه معروف است شبیه اخم تو اما همیشه درهم نیست ببین به لطف تو بی پشت مانده ام، این است سزای تکیه نمودن به آن چه محکم نیست