درگیر چشمهای توام حضرت غزل!
بانوی آب و آینه!شیرین تر از عسل!
حوای من شدی که شوم آدمت ولی
شاعر شدم تو را من از آن لحظه ی ازل
یک آن وزیدی مثل نسیمی تو از بهشت
طوفان نمودی در دل این دشت مبتذل
یک لحظه رخ نمودی و یک عمر اشک ریخت
این دل به پای چشم تو زییای بی بدل!
شاعر شدم که عاشقیم را به رخ کشم
رخداد چشمتو چه دلی برد از این غزل
دل برد از این دلی که به تو دل سپرده بود
بی حرف و بی حدیث و چه آسان و بی جدل
یک شب مرا به خلوت آغوش خود بخوان
جایی که عشق سر زده آید در آن محل
#رضا_قریشی_نژاد
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~🔥~✾┈•••
میوه لبهای تودر زیر باران چیدنی است
چشم تو کهنه شرابی تا ابد نوشیدنی است
وقت خندیدن به جان شعرم آتش میزنی
جان چشمانت قسم با تو دلم بوییدنی است
می بری تا ناکجا آباد آغوشت مرا
خوب می دانی در آغوشت غزل روییدنی است
طرح اندامت قصیده چشمهای تو غزل
پایتخت شعرمی با تو جنونم دیدنی است!
ابر باران زای من! بی وقفه بر روحم ببار
آسمان من فقط در فصل تو باریدنی است
مثنوی در مثنوی درگیر چشمان توام
شعر من با تو فقط با تو چنین بالیدنی است
#رضا_قریشی_نژاد