دوست دارمش...
مثل دانهای که نور را، مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را، یا پرندهای که اوج را
دوست دارمش...🌱🌞
👤#فروغ_فرخزاد
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پردهٔ لرزان حریر
رنگ چشمان تو را می دیدم
کاش در بزم فروزندهٔ تو
خندهٔ جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خندهٔ تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازندهٔ تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچهٔ خانهٔ تو
شور من ... ولوله برپا می کرد
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا می دیدم
خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشهٔ زهد تو و حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت
کاش از شاخهٔ سر سبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایهٔ عمر
شعلهٔ راز مرا می دیدی..
#فروغ_فرخزاد
•••┈✾~☹️~✾┈•••
ای ماهی طلائی مرداب خون من
خوش باد مستیت، که مرا نوش میکنی!
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی...
#فروغ_فرخزاد
من
با لبانِ...
سردِ نسیمِ صبح...
سر میکنم ترانه...
برای تو ...♥️
#فروغ_فرخزاد
✨
میبندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامُشم نکشد فریاد
رو میکنم به خلوت و تنهایی
#فروغ_فرخزاد
و
صدایم کن...
از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را...🦌
#فروغ_فرخزاد
تا دور هستم دلم میخواهد نزدیك باشم
و نزدیك که میشوم،
میبینم اصلا استعدادش را ندارم...
#فروغ_فرخزاد
837.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به #آفتاب
سلامی دوباره خواهم کرد
می آیم... 🍂🌸
می آیم..
می آیم و آستانه پر از #عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارم
سلامی دوباره خواهم کرد🍂🌸
#فروغ_فرخزاد
سلام🍂🌸
صبحتون قشنگ
روزتون پراز سلامتی و
سرشاراز مهر و دوستی ❤️
.
تولّدی دیگر
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکی است
که تو را در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید
طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید
افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هماغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید ”صبح بخیر”
زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودی است
که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهایی است
دل من
که به اندازهٔ یک عشق است
به بهانهٔ سادهٔ خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانهٔمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من،
آسمانی است که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهٔ متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید:
”دستهایت را دوست میدارم”
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد،
میدانم،
میدانم،
میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشوارهای به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچهای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر
به تبسمهای معصوم دخترکی
میاندیشند که یک شب او را
باد با خود برد
کوچهای هست که قلب من آن را
از محلههای کودکیام دزدیده است
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی، خط خشک را آبستنکردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسان است
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
#فروغ_فرخزاد
انسان متمدن آن کسی است
که در تنهایی احساس تنهایی نکند
مردم هیچ چیز به ما نمیدهند
که ما خودمان از بدست آوردنش عاجز باشیم..!
#فروغ_فرخزاد 🌱💛
اما تـــــــو هیچ بودی و دیدم هنـــــــوز هم
در سینـــــــه هیچ نیست به جـــــــز آرزویِ تو
👤 #فروغ_فرخزاد