برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن
#پوریا_بیگی