گاهی یه حرفهایی رو نمیشه زد
یه اشکایی رو نمیشه ریخت
مثل جایی که هوشنگ ابتهاج میگه:
سالها ناگفته ماند این شرح درد،سالها!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوست خوبم
امروزت پر از نور و رحمت الهی باشه ☀️❄️
صبحتون بخیر☀️
آسمان، آبیتر،
آب آبیتر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت میشوید رعنا.
برگها میریزد.
مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجرهاش، تور میبافد، میخواند.
من ودا میخوانم، گاهی نیز
طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پیدا شدهاند.
من اناری را، میکنم دانه، به دل میگویم:
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود.
میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم.
مادرم میخندد.
رعنا هم.
#سهراب_سپهری🍃
گُلِ محمدیِ من
مَپرس حالِ مرا؛
به غم دُچار چنانم
که غم دُچارِ من است
#فاضلنظری
یه دوستی داشتم مدام مریض بود، با هیچی حال نمیکرد، دکتر بهش گفت عاشق شو خوب میشی، رفت عاشق شد
الان تیمارستان بستریه:)))
🚶♂😐
یه جا هم #سعدی ذوقش رو
در مورد معشوقش اینجوری بیان میکنه :
من در بیانِ وصفِ تو حیران بماندهام
حدیست حُسن را و تو از حد گذشتهای...
از خاک تو ای عشق بگو چیست نصیبم؟
یک تکه زمین داری و یک عالمه وارث!
#هادی_معراجی