*به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم.*
*فهمیدم که بیمارم.*
*خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.*
*زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج چهل درجه اضطراب نشان می داد. آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند. به بخش ارتوپدی رفتم، چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم،
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم، معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم.*
*خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد، و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم. قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.*
*هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم. زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف كنم.*
╔═☘°═══╗
@SheroShaaf
╚════°☘️╝
°•♥️•°
تو هیچ دیده ای
کسی که نور می افکند
خود در تاریکی مانده باشد؟!
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━┛
💌
خوب است مادر شبیه شما باشد
سرباز آماده کند برای میدان
برای هم قدم بودن با امام زمانش...
ان وقت دنیا پر میشود از شهامت و عشق
پر از علمدار
یا ام البنین♥️
╔═☘°═══╗
@SheroShaaf
╚════°☘️╝
°•♥️•°
✨همچون زمین سخت باران ندیده
که با قطره قطره های باران نرم میشود
✨همچون وزش نسیم که بذر گلی را
در شکاف صخره ای می نشاند
✨همچون بوسه شبنم بر برگ کاج
که شاپرکی را سیراب میکند
✨همچون آفتاب که کوههای یخ را
بی هیچ فشاری ذوب میکند
✨به نیروی مقتدری که مرا در بر گرفته
و از پیش از خلقت با من همراه بوده
"تسلیمم"
╔═☘°═══╗
@SheroShaaf
╚════°☘️╝
°•♥️•°
تو نگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟!
تو یکی نه ای، هزاری. تو چراغ خود بیافروز
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━┛
🍃أین الرجبیون؟
بلد نیستم وقتی به در بسته ای می خورم، یادم بیاید این قفل حتما کلید دارد و کلیدش حتما دست یکی هست،
یاد گرفته ام تا پشت یک در گیر میکنم هزارتا کلید بی ربط را امتحان کنم و در باز نشود و خسته بشوم و درمانده بنشینم پشت در و قفل را نگاه کنم...
یکی هست که همه کلیدها دست اوست؛
کلیدهای عالم غیب_عالمی که فقط با دودوتا چهارتای ما نمی شود درهایش را باز کرد_
کلیدهایی که جایشان را به جز او کسی نمی داند " وَ عندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لایَعلَمُها إلاّ هُوَ... "
گاهی در آن میانه بعد از آن که همه ی کلیدها را امتحان کردی و در باز نشد،
وقتی که خسته شدی از پشت در نشستن،
درمانده شدی از درهای بسته، از گره های کور، از قفل های باز نشدنی...
وسط مغرب و عشا، دو دستت را به آسمان بلند کن و بگو، تا درهایش را برایت باز کند، بگو تا راه هایش را برایت باز کند. بگو تا راه هایش را نشانت بدهد.
بخوان " او "را به اسمش که " فاتح" است
و " مفاتیح " و " مقالید " عالم در دست اوست؛
🕊" اللهمَّ إنّی اسئلکَ بِمفاتِحِ الغیبِ الّتی لا یَعلَمُها إلّا ..."
دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود
دلها همه آماده ی پرواز شود
با بوی معطر ماه رجب
شور و شعف خدایی آغاز شود
╔═☘°═══╗
@SheroShaaf
╚════°☘️╝
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌
دوای درد دلم، هر چه هست
دوری نیست...
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━┛
💌
این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد؟!
بنویسید رضا(ع) هم علی اکبر دارد...
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━┛