eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامت پیشه‌ای بی مِثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید ✍
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 هفته ای یک دفعه می‌گیرد دل آن هم جمعه ها شعر می‌گوید همین روی سیاهم جمعه ها مثل یک کودک دلم چشم انتظاری میکشد تشنهء قدری نگاه از یک نگاهم جمعه ها منتظر هستم بیایی تا که بگشایی گره منتظر هستی بیایم وعده گاهم جمعه ها آن زمانی را که چشم از اشک خالی میشود تازه افزون می‌شود بر درد و آهم جمعه ها کاش یک مقدار غیرت هم برایش داشتم خرج میکردم بجای هر گناهم جمعه ها من خراب از حال زارم،بی قرارم بی قرار چون نشد گویم که یک شب روبه راهم جمعه ها رحمتت پیوسته می‌بارد ولی تا آسمان می‌رسد ابر گناهان تباهم جمعه ها آفتابی می‌درخشی باز هم از پشت ابر من که پنهان مانده ام در کارگاهم جمعه ها معذرت میخواهم از این انتظار نصف و نیم من برایت یک رفیق نیمه راهم جمعه ها نارفیقی بی مرامم جای من تاوان دهی جای من در کل سال و بیشتر هم جمعه ها جمعه هایی را که دلگیرم تو خوبم میکنی ای فدایت من شوم ای تکیه گاهم جمعه ها با وجود جرم من پای رفاقت مانده ای ای رفیق پا به پا و خیرخواهم جمعه ها با سلام بر تو حتما یک جوابم می‌دهی پس سلام ای عشق شعر دلبخواهم جمعه ها 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود گاهی تمام این آبی آسمان ما یک باره تیره گشته و بی رنگ می شود گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود از هر چه زندگیست دلت سیر می شود گویی به خواب بود، جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود کاری ندارم کجایی، چه می کنی بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
گفتی شبی دلِ تو چرا گریه می‌کند؟ گفتم دلِ دچارِ بلا گریه می‌کند. . . گفتی غزل بخوان،دلِ‌ما زیر و رو شود گفتم که دیده و دلِ ما گریه می‌کند. . . وقتی تو نیستی،نفسم بند می‌شود در من کسی بدونِ صدا گریه می‌کند. . . نام تو را که می‌شنوم، بی‌درنگ دل_ یا می‌دود به‌سویِ تو یا گریه می‌کند. . . وقتی به بیدهای سرازیر می‌رسم، احساس می‌کنم که‌خدا گریه می‌کند. . .
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن با من دم از هوای کسِ دیگری بزن. . . پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانهِ من هم سری بزن. . . ای دل به‌جنگِ جمعِ رقیبان شتاب کن سرباز نیمه‌جان! به‌صفِ لشکری بزن. . . دردِ فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار ! سیلی محکم‌تری بزن. . ! شاید که جام بشکنم و توبه‌ای کنم ای‌مرگ! پیش از آن‌که بیایی دری‌بزن. . .
آسوده‌باش این دل نمی‌گیرد بهانه برگشته از رویایِ تو دیشب به‌خانه. . . من هم برایش استکانی چای بردم کَندم تو را از ریشه‌هایش دانه دانه. . . با سبکِ نستعلیق رقصیدم برایش اشکی چکید و خاطراتت شد روانه. . . یادش‌بخیر آنشب که‌با لبهات چیدی از شاخه‌ی لبهام سیبی نو برانه. . . هی‌سوختم در خود شکستم گریه‌کردم از هم جدا شد راهِ ما رفتی شبانه. . . ببر‌ِ پتو با اشک هایم آب رفت و شب ماند و بالشتِ تَر و غم در میانه. . . من را به دستانِ خدا نسپار هربار رویای من دستِ تو را دارد بهانه. . .
منتظر مانده زمین، تا که زمانش برسد صبح، همراه سحرخیز جوانش برسد خواندنی‌تر شود این قصه؛ از این نقطه به بعد، ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد پرده‌ی چاردهم وا شود و ماه تمام، از شبستانِ دو ابروی کمانش برسد لَيلةُالقدر، بیاید لبِ آیینه‌ی درک مَطلَعِ‌الفجر، به تأویل و بیانش برسد رو کُنَد سوی رُخش، قبله‌نمای دل ما قبل از آن‌روز که از قبله نشانش برسد نامه داده‌ست، ولی شیوه‌ی یوسف این‌ست: عطر او، زودتر از نامه‌رسانش برسد خامِ خود بود و به این فکر نمی‌کرد جهان بی‌تماشای تو، جانش به لبانش برسد شد جهنم همه‌‌ی شهر ولی شیخ نشَست تا به اذکار مفاتیح جَنانش برسد "یوسفش را، به زر ناسره بفروخته بود" نام تو، گشت دکانش که به نانش برسد یار تو اوست، که بی‌واهمه، در راهِ طلب، می‌دود سوی تو هرقدْر توانش برسد ای بهارانه‌ترین فصلِ خداوند! بیا تا که این عالَم دل‌مرده، به جانش برسد عقلْ عاشق بشود، فلسفه، شاعر بشود، تا که از نور تو، جامی به دهانش برسد عشق، در عصر تو از حاشیه بیرون برود عدل، در عهد تو پایانِ خزانش برسد ظهرِ آن روز بهاری چه نمازی بشود، که تو هم آمده باشی و اذانش برسد ✍
یا صاحب الزمان❤️🍃 گلی آمد که دنیا را گلستان می‌کند پایش قدم وقتی گذارد سبزه‌ها می‌روید از جایش نمایش داد وقتی چهره‌اش را یوسف زهرا تعجّب کرد یوسف از فروغ روی زیبایش ملائک در دیار عرش جشن و مجلسی دارند که به عشق امام عاشقان کردند برپایش ملائک مژده می‌دادند منجی جهان آمد هرآنکس شاه می‌خواهد کُنون مهدیست آقایش هرآنکس پشت مهدی مثل شاه کربلا باشد ضمانت می‌شود بی‌شک خوشی هردو دنیایش زمین از مهدی موعود شعری با‌صفا می‌خواند فَلَک هم «لیلیِ عشّاق» شد موضوع انشایش ولی ما یاد آقا را چه زود از یادمان بردیم دلم می‌سوزد از صاحب زمان و قلب تنهایش جهان! صاحب زمان بر ما حساب یاوری وا کرد دعایت می‌کند آقا اگر باشی مهیّایش اگر مهدی به درگاه خداوند آبرو دارد جهنّم باغ می‌گردد بلاشک از دعاهایش دعای مهدی صاحب زمان می‌گیرد ای مردم قسم به سوره‌ی قرآن به یاسین و به طاهایش زمانی ماه می‌آید امیر و شاه می‌آید پس از آن می‌شود تفسیر، عدل و داد معنایش 👤 محمد مهدی خواجویی
تا فکر وصال یار با ماست ما را همه عمر خود تماشاست آن جا که ظهور یار باشد والله که دور کعبه غوغاست وان جا که برای وی بمیریم آن مرگ به از هزار دنیاست از دل چو مقام او بپرسیم گوید که شه همه جهان هاست چون بر سر راه او بمانیم ایمان و جنان ما ثریاست از باد چو کوی او بپرسیم گوید که شهت همه مکان هاست بر خاک چو نام او نویسیم هر ذره از آن تربت اعلاست آن جمله که هوی او در آن جاست این است که اون ز نسل زهراست بر مرده چو نام او دمیدیم زنده می‌شود کنون به دنیاست مدحش چه کنم که بر عدم نیز نامش چو برم ستاره افزاست
😭🌷 به پیشگاه ائمه بقیع و امام زمان (عج) مدینه ی ظهور .......................... ای که هستی در پی حیّ علی خیر العمل می رسد روزی که می گیری حرم را در بغل «هر که بامش بیش برفش بیشتر»، نَقلِ دل است می روی تا که محقق گردد این ضرب المثل روبرویت گنبد پیغمبر است و کوچه ای - کوچه ای که از دلش می آید «الغوث»، «العجل» سر که می چرخانی از شوقت می افتی بر زمین هشت گلدسته به پایت ایستاده؛ بی بدل باب علم و فقه، باب باقر است و صادق است باب ایمان، سهم سجاد است از روز ازل ذوالفقاری هست آویزان از ایوان حسن تا نمادی باشد از شیر خدا، شیر جمل فکر کن از «باب قاسم» وارد صحنش شوی آن زیارت می شود شیرین تر از شهد و عسل فکر کن زانو زدی در محضر بابُ الکرَم آن عبادت که عبادت نیست، شعر است و غزل در قنوت خالی ات، پُر می شوی از انتظار دل به دریا می زنی و می شوی در اشک، حل در خودت حس می کنی او را... همانکه می رسد تا جهان خالی شود از قاب های مبتذل سبز خواهد شد تمام کوچه های شهرمان می رسد روزی... چراغان می شود کل محل قم المقدسه
باسلام...🥁🎺🥁🎺🌱🌴🌲 دلگویه نادر.... 🌲🌲فصل بهار🌲سرود ..طنز..‌شاد🌲همت.و.همدلی...نیکو کاری ...‌درخت کاری 🎺🥁🎺🥁🎺🥁🎺🥁 فصل بهاردرانه خِنه نو و نوارهکنین شه زندگی ره خارهکنین شه غمره کنارهکنین...🎺🎺🥁🥁🎷 فصل بهار.درانه شه یارتینارنکنین رنگ درو دیوارهکنین شاد .دل شه یارهکنین..🎺🥁🎺🥁🎷 فصل بهار درانه دم. در. ره زیباهکنین خنه ره محیا هکنین دعوت شه مهمونا هکنین.🎺🥁🎺🥁🎷 فصل بهار.درانه لباس نو.ره تن دکنین کهنه لباس ازتن بکنین شه دله غمره جمع هکنین..🎺🥁🎺🥁🎷 فصل بهاردرانه بین نیکوکاری هکنین به هم نوع.یاری هکنین ونه وسه کاری هکنین🎺🥁🎺🥁🎷 فصل بهاردرانه کاره حسابی هکنین زمین ره یاری هکنین بین درخت کاری هکنین🎺🥁🎺🥁🎷 🎺🥁🎺🥁🎺🥁🎺🥁🎺 التماس .دعا.........دنبال روی کارائمه ...ع..باشید...به خانواده احترام بگذاریدو درزندگی یاریشان کنید ........ و درزمین وباغ و حیاط خالی درخت بکارید....چون دیگران کاشتن و ما حاصل آن راخوردیم ومی خوریم..حال مادرخت بکاریم و ازحاصل آن دیگران بهرمندشوند...ان شاء الله‌‌.‌.‌‌‌‌.. یاعلی مدد... خادم الحسین ...توحیدی کریمی
باسلام .....دلسروده ..نادر... . 🌸یاری به همدم زندگی 🌸 باشاخه ای گل همسرخود شادکنید اززحمت شان .درهمه جایادکنید تقدیرازاین گلهای معصوم و عزیز تا حدتوان یاری و امداد کنید 🌸🪴🌸🪴🌸🪴🌸🪴 چون عیددرپیش داریم و فصل گردغبارربایی ..خانه ..چون کوه پشتیبان زنان خودباشید..به آنهاکمک کنید...‌....عیدپیشاپیش مبارکباد...‌صلوات..... خادم الحسین توحیدی کریمی
پادشاهی از عالمی پندي خواست. عالم گفت: اگر می خواهی خداوند از تو خشنود باشد، خلق خدا را بی دلیل مرنجان.
سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند 🔸  آخرین سروده خود را منتشر کرد:   📛 سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضو‌های بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضو‌های دیگر، اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سؤال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟‌ ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دَم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس خانه‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های تُرد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پُشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله پُر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
سربازم و صاحبِ عَـلَم خواهم شد با منطق عشق، هم‌قسم خواهم شد این دفعه به جانِ حاج قاسم من هم با رأی، "مـدافـع حـرم" خواهم شد ✍
زرگری نزد شیخ دانایی رفت و گفت: می‌خواهم زکات مال خود را بپردازم، به چه‌ کسی بدهم؟ شیخ گفت: برو و اولین نیازمندی که در شهر دیدی، زکات مال خود را به او ده. زرگر آمد و پیر نابینایی در کنار خرابات دید که بر زمین نشسته بود. کیسه‌ای از زر زکات مال خود به او داد و نابینا خوشحال شد. روز بعد رفت و دید نابینای دیگری کنار اوست که نابینای زکات بگیر به او می‌گوید: خدا خیر بدهد. دیروز زرگری آمد و کیسه‌ای زر به من داد و من تا صبح به مستی و خوش گذرانی خود پرداختم. زررگر تا این سخن شنید، برآشفت و پیش شیخ آمد و گفت: من از تو خواستم راهی نشان دهی که بتوانم زکات مال خود بپردازم. این چه راهی بود که حرف تو را گوش کردم و مال را یک‌باره به یک خوش گذران دادم! شیخ دیناری به او داد و گفت: حال این یک دینار را ببر و به اولین فقیری که دیدی ببخش. زرگر در راه مردی دید که چهره‌ای شکسته داشت. دینار در کف دست او نهاد. مرد سید علوی بود. شادمان شد و همان‌جا سجده شکری کرد. زرگر به‌دنبال آن مرد علوی راه افتاد. دید در خرابه‌ای رفت و از زیر لباس خود کبوتری مرده را به خرابه انداخت. برگشت و زرگر را دید. زرگر پرسید: این چه بود؟ مرد گفت: فرزندانم سه روز است که گرسنه‌اند و تاب گرسنگی نداشتند. این کبوتر مرده را برای آن‌ها می‌بردم تا بخورند که خدا تو را نزد من حواله کرد و کبوتر را در خرابه انداختم. خدا را هزاران‌ مرتبه شکر. زرگر با چشمانی اشک‌بار نزد شیخ بازگشت و داستان را تعریف کرد. شیخ گفت: دو زکات بود و دو داستان و یک انسان! هرگز در کار خداوند تردید مکن. وقتی می‌خواهی بدانی مالت چقدر حلال است، کافی‌ست نگاه کنی که به دست چه‌ کسی می‌رسد و در چه راهی مصرف می‌شود. 📚 تذکرة الأولیاء
🌅هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🗓تقویم امروز: 📌 سه شنبه ☀️ ۸ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱۷ شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 27 فوریه 2024 میلادی. 🔰حدیث روز: 🔅امیرالمومنین علیه السلام: طمع ؛(انسان را )به سرچشمه آب وارد میکند و او را تشنه باز می گرداند. نهج البلاغه حکمت ۲۷۵ 📿ذکر روز: یاارحم الراحمین 🔖مناسبت روز: 🔹روز امور تربیتی و تربیت اسلامی 🔸روز بزرگداشت حکیم ملا هادی سبزواری 🔹روز حمایت از بیماران نادر
راست‌گفتہ‌اند؛ عالم‌ازچهارعنصر‌تشڪیل‌شده: آب،آتش،خاك‌،هوا آبۍکہ‌ازتودریغ‌ڪردند آتشی‌کہ‌درخیمہ‌گاهت‌افتاد خاڪۍکہ‌شدسجده‌گاه‌ وطبیب‌دردها وهوایی‌کہ‌عمریست‌افتاده‌دردل‌ها ترڪیب‌این‌چھارعنصر مۍشود‌:ڪربلا💔…¡ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
سلام امام زمانم✋🌸 دوست دارم تمام سلام‌هایم اول بہ شما باشد پدر میدانم هر کجاے این عالم پهناور ڪہ باشید میفرمایید و علیکم السلام السلام علیک یامولاے یاصاحب الزمان قلبم گره خورده بہ عشقت یا مولا 🌷اللﮩـم‌عجـل‌لولیـک الفـرجــــ🌷
باسلام 🕌🍃🕌🍃🕌🍃 دلسروده .👏👏.. نادر 🕌🪴برف و وارش ..درنیمه شعبان صحنهای بیرونی مسجدجمکران 🪴🕌 .....سرودی شاد...به سبک نوروز خوانی..صابخونه باخدا.. ....👏👏👏👏 🕌🪴لبیک یا صاحب الزمان .عج..🪴🕌 بخونم شمه وسه .ازبهارو تابستون ازپائیزو آخر وا .و وارش زمستون نازل بیه برکت ازحق .شمسه برارون جان مار .جان پِرون .آه مه جان خاخرون ذکرلب همه تون لبیک یاصاحب زمون ..🪴🪴🕌👏👏 بدینی نیمه شعبون. روزصاحب الزمون وارش و برف بوارسه .صحن پاک جمکرون اهل دل چتروبی چتر.همه ازپیرو جون جان مار جان پِرون آه مه جان خاخرون .. ذکرلب همه تون . لبیک یا صاحب زمون .🕌🍃🍃.👏👏 موکب موکب بوردنه. مسجدماه جهون شادبَینه رهروان .اون امام مهربون به دمادم گته لبیک یا صاحب زمون جان مار جان پِرون آه مه جان خاخرون ذکرلب همه تون لبیک یاصاحب زمون ..🕌🍃🍃👏👏 👏👏👏🕌🪴🕌🪴🕌🪴 سلامتی امام زمان ..عج ...تعجیل درظهورش .صلوات خادم الحسین توحیدی کریمی
. فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ... در ظلمت گم شدم مرا پیدا کن چشمم شده بی‌نور مرا بینا کن جز تو چه کسی پناه می‌داد به من سوی تو گریختم خدا، در وا کن ✍️