مادر بزرگ مهره های تسبیحُ از زیرِ انگشتش رد کرد و بی هوا گفت :
زمانِ ما که اینجوری نبود مادر جون!
عیب بود اگه زن و شوهر بهم علاقه نشون بدن ، حتی رومون نمیشد همدیگرو به اسم صدا بزنیم ، من به آقا جونت میگفتم "آقا" اونم به من میگفت "ضعیفه"...
یه وقتایی هم که کِیفش کوک بود حاج خانم صدام میزد...
اون موقع ها دوست داشتنُ با حرف نشون نمیدادن مادر...
همین که مَردت ساعت دوازده ظهر با یه کیسه خرت و پرت و یه کیلو میوه ای که دوست داری میومد خونه یعنی خاطرتُ میخواست...!
یادمه روزای اولی که واسه داییت آبستن بودم دلم بدجور برا آلبالو خشکه پَر میکشید آقا جونت وقتی فهمید ، تا نُه ماه ظهرها که می اومد خونه اول یه پاکت پُر آلبالو خشکه میذاشت رو طاقچه و بعد بدونِ هیچ حرفی میرفت کنارِ حوض تا وضو بگیره ، منم به جای تشکر سجاده اش رو تو اتاق پهن میکردم و منتظر میشدم تا بیاد نماز بخونه ، اون موقع ها به این چیزا میگفتن دوست داشتن...!
زن و شوهر زبونی بهم علاقه نشون نمیدادن ، اینکارا قباحت داشت...
تو جمع که دیگه حرفشم نزن...
تو تمومِ این سالا فقط یه بار آقا جونت جلوی همه محبتش رو بهم نشون داد اونم وقتی بود که بچه اولمُ بدنیا آوردم ، یادمه وقتی که پسر کاکُل زریمونُ دید اومد جلوی همه سرمُ بوسید و همینجور که میخندید گفت : عجب گل پسری واسمون آوردی خانم...
بمونه که اون روز از خجالت لپام گل انداخت و تا صبح تو چشماش نگاه نکردم...
زمانِ ما حیا حرف اولُ میزد...
تو خونه خودمونم چارقد سرمون بود ، فقط سالی یه بار یه سُرمه میکشیدیم تو چشمامون!
اون موقع ها همه چیز فرق میکرد ، علاقه ها یه جور دیگه بود!
الانُ نبین که دوست داشتن شده نُقلِ دهنِ همه و از مزه افتاده...
اینو که گفت اشک تو چشماش جمع شد ، عکسِ آقا جونُ گرفت تو بغلش و آروم گفت :
آقا الان که من نمیبینمت ، ولی تو از اون دنیا منو میبینی ، تو که صدامو میشنوی ، میخوام بگم به اندازه تمامِ اون سال هایی که با چشمامون حرف میزدیم ، دوسِت دارم ؛
اندازه تمامِ اون آلبالو خشکه های سَرِ ظهرِ رو طاقچه "دوسِت دارم"...!
#نیلی_ق
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
🍀❤️🍀
🌹آنقدر عاشقانہ
براےخُدا زندگے ڪنيم
ڪہ خدا هم عاشقانہ بگويد
تورا براے خودم ساختہ ام
عاشقانه هاے الهے چيز ديگريست
به عشق خدازندگے ڪن
تا خدا هم به عشق تو
خدایے ڪند
#صبحتون خدایی
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
هوالمحبوب
درنماز ایستادم
صف بصف جمله ملائک به تقرّب مشغول
نیمی ازوصف خدا می گفتم
نیمی ازخواهش خود
تارسیدم به سجود
ذکر سبحانَ مرا بی خودکرد
رب مرا تا علو اعلی برد
تا بخود باز نگشتم جایم آن بالا بود
و ملائک همه در حسرتِ یک لحظه حضور
تا به خود برگشتم
و نگاهی به سجودم کردم
و نگاهی از زمین تا به خدا
و شهادت دادم
که بجز او
همه هیچ اند و کم اند.....
شعر و خط: #اکبرنژاد
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
سعدی غزل ۲۴۶.mp3
زمان:
حجم:
1.08M
غزل ۲۴۶
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از زلف پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو چمانست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
#روایت_استاد_مهدی_امین_فروغی
#سعدی_نامه
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شکن موی دوست
جان بفشانم زشوق، در ره بادصبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
خوشا صحرای عشق و وادی او
خوشا ایام وصل و
شادی او....
خوشا تاریکی شام جدایی
که بخشد صبح
وصلش روشنایی....
وحشی_بافقی
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم..
#بیدل
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
قلم از عشق بشکند
چو نویسد نشان تو ...
#مولانا
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#بیانعشق🌹🌿
دیدن یار گرچه شیرین است،نیست عاشق کسی که خودبین است...
حرف عشاق واقعی این است،هرچه میل نگار میخواهد...
(علی ذوالقدر)
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور