روزها بی تو گذشت و غربتت تایید شد
چون دعای فرج ما همه با تردید شد
بارها نامه نوشتم که بیا اما حیفـــــ
معصیت کردہ ام و غیبت تو تمدید شد
اللهم عجل الولیک الفرج 🤲🌺
پندنامه
به زندگی فکر کن!
ولی برای زندگی غصه نخور.
دیدن حقیقت است،
ولی درست دیدن، فضیلت.
ادب خرجی ندارد،
ولی همه چیز را میخرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنیا آمدی.
مهربان باش و دوست بدار.
شاید فردایی نباشد.
(الهیقمشهای)
.
یار تویی دلبر و دلدار تو
هم می و هم ساقی و خمّار تو
تشنۀ اشعار توام چون جلال
پیر من و حضرت عطار تو
خارم و در سایۀ لطف توام
سبزترین صفحۀ گلزار تو
بندۀ شرمندۀ محبوبْ من
موهبت حضرت دادار تو
آتش عشقت دل و جانم بسوخت
مهر تویی نور تویی نار تو
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸📹🎼 لحظاتی برای دیدار از ارگِ تاریخی بم ؛ استانِ کرمان
🍃🌸شهرستانِ بم و ارگ بم در زلزله سال ۸۲ بشدت آسیب دید که با تلاش دلسوزان و دوستدارانِ تاریخ ایران زمین ؛ تا حد زیادی بازسازی شد
🍃🌸🎼بهمراهِآوای زنده یاد ایرج بسطامی شاعر و خواننده آواهای سنتی ؛ که در همان زلزله برحمت حق شتافت.
روحش شاد و یادش گرامی
*ماهى* به *آب* گفتا ، من *عاشق* تو هستم..
از لذت حضورت ، *مى* را نخورده مستم !
آيا تو *میپذيرى* ،عشق خدائيم را ؟..
تا اين که *برنتابى* ،ديگر جدائيم را ؟!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد *اما..*
لطفا بده *مجالى* ،تا صبح روز فردا !
بايد که خلوتى با ، افکار *خود* نمايم..
اينجا بمان که فردا ، با پاسخت *بيايم!!*
ماهي قبول کرد و ،آب روان *گذر کرد..*
تنها براى *يک شب* ،از پيش او سفر کرد!!
وقتى که آمدش باز، تا اين که گويد *آرى..*
يک *حجله* ديد و عکسی، بر آن به يادگارى!!
*خود* را ز پيش ماهى،ديشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق، *بى آب* مرده بودش!
ناليد و يادش افتاد، از ماهى آن *صدايي..*
وقتى که گفت با عشق ، میميرم از *جدايى!!*
*ای کاشک* آب میماند،آن شب کنار ماهی..
*ماهی* دلش نمیمرد ، از درد بی وفایی!
*آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی ...*
*یک لحظه غفلت از هم،یعنی همین جدایی!*
«وحشیبافقی»
من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم
شهید بهشتی🌱
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود.mp3
563.7K
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود
ذرهای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس مینپسندم که به جای تو بود
به وفای تو که گر خشت زنند از گل من
همچنان در دل من مهر و وفای تو بود
خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد
خاصه دردی که به امید دوای تو بود
ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست
پادشاهیش همین بس که گدای تو بود
#غزلیات_سعدی
#خوانش_استاد_ساعد_باقری