eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۷۱ حافظ.mp3
4.17M
غزل شمارهٔ ۲۷۱     دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده‌ای، این که مبین آن که مپرس گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس  
دو خوانش غزل ۲۷۲.mp3
3.65M
غزل شمارهٔ ۲۷۲     بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش ای درج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین گو در نظر آصف جمشید مکان باش  
دو خوانش غزل ۲۷۳ حافظ.mp3
4.39M
غزل شمارهٔ ۲۷۳     اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف حجره و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پریشان به دست باد مده مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش گرت هواست که با خضر همنشین باشی نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش طریق خدمت و آیین بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار وز آن چه با دل ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمال دلبری و حسن در نظربازیست به شیوه نظر از نادران دوران باش مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی تو را که گفت که در روی خوب حیران باش    
دو خوانش غزل ۲۷۴ حافظ.mp3
3.05M
غزل ۲۷۴ به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش به بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی بیا و همدم جام جهان نما می‌باش چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ ولی معاشر رندان آشنا‌ می‌باش    
دو خوانش غزل ۲۷۷ حافظ.mp3
4.23M
غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش  
دو خوانش غزل ۲۸۰ حافظ.mp3
3.41M
غزل شمارهٔ ۲۸۰     چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش زمانه از ورق گل مثال روی تو ساخت ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش برید باد صبا نامه ای که برد به دوست ز خون دیده ی ما بود مهر عنوانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زنده دلان سوخت در بیابانش برین شکسته بیت الحزن که می‌آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش  
دو خوانش غزل ۲۸۱ حافظ.mp3
3.94M
غزل شمارهٔ ۲۸۱     یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور دار آفت دور فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا بر خط و خالت دارد محترم دار در آن طره عنبرشکنش در مقامی که به یاد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش  
282_36181.mp3
162K
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش
دو خوانش غزل ۲۸۳ حافظ.mp3
4.53M
غزل شمارهٔ ۲۸۳     سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به بانگ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها که از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش شراب خانگی ترس محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند امام خواجه که سجاده می‌کشید به دوش دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر که هست گوش دلش محرم پیام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش  
دو خوانش غزل ۲۸۴ حافظ.mp3
3.15M
غزل شمارهٔ ۲۸۴     هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش عفو الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه جرم پوش داور دین شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقه امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوش
دو خوانش غزل ۲۸۵ حافظ.mp3
3.86M
غزل شمارهٔ ۲۸۵     در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسد حافظا خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
دو خوانش غزل ۲۸۶ حافظ.mp3
6.11M
غزل شمارهٔ ۲۸۶     دوش پنهان گفت با من کاردانی تیزهوش کزشما پوشیده نبود راز پیر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
دو خوانش غزل ۲۸۷ حافظ.mp3
4.31M
غزل شمارهٔ ۲۸۷     ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه یاقوت شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری بود و وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش در ره عشق که از سیل فنا نیست گذار کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری می‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش
دو خوانش غزل ۲۸۸.mp3
4.35M
غزل شمارهٔ ۲۸۸     کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت می‌دانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که بر خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که داری کار و باری خوش عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم بود کز نقش ایامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد که مُستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خماری خوش به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
دو خوانش غزل ۲۸۹ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۸۹     مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آید گر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش چارده ساله بتی چابک وشیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش در پی آن گل نورسته دل ما یا رب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سینه حافظ شود آرامگهش  
دو خوانش غزل ۲۸۹ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۸۹     مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آید گر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش چارده ساله بتی چابک وشیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش در پی آن گل نورسته دل ما یا رب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سینه حافظ شود آرامگهش  
دو خوانش غزل ۲۹۰ حافظ.mp3
4.39M
غزل شمارهٔ ۲۹۰     دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش خیالِ حوصله بحر می‌پزد هیهات چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را که موج می‌زندش آب نوش در سر نیش ز آستین طبیبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش به کوی میکده گریان و سرفکنده روم چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش نه عمر خضر بماند ، نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش
دو خوانش غزل ۲۹۱ حافظ.mp3
3.95M
غزل شمارهٔ ۲۹۱     ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود گل پهن کرده گوش ز شاخ درخت خویش کای دل صبور باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش وقت است کز فراق تو و سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش حافظ اگر مراد میسر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش  
دو خوانش غزل ۲۹۲ حافظ.mp3
4.05M
غزل شمارهٔ ۲۹۲     قسم به حشمت جاه و جلال شاه شجاع که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع شراب خانگیم بس می مغانه بیار حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ کسی که اذن نفرمودی استماع سماع به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع به فیض جرعه جام تو تشنه‌ایم ولی نمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صُداع هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
دو خوانش غزل ۲۹۵ حافظ.mp3
3.6M
غزل شمارهٔ ۲۹۵     سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوه گل سوری نگاه می‌کردم که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ نشاط و عیش جوانی چو گل غنیمت دان که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ  
دو خوانش غزل ۲۹۶ حافظ.mp3
4.89M
غزل شمارهٔ ۲۹۶     طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشد زهی طرب ور بکشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف از خم ابروی وی ام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروی دوست کی شود دستکش خیال من کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف من به خیال زاهدی گوشه‌نشین و طرفه آنک مغبچه‌ای ز هر طرف ره زندم به چنگ و دف بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف من به کدام خوشدلی می خورم و طرب کنم کز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به عشق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف   👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
دو خوانش غزل ۲۹۸ حافظ.mp3
4.67M
غزل شمارهٔ ۲۹۸     مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود زهی توفیق جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت عمر که در کمینگه عمرند قاطعان طریق بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام تصوریست که عقلش نمی‌کند تصدیق اگر چه موی میانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق حلاوتی که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق اگر به رنگ عقیق است اشک من چه عجب که مهر خاتم چشمم لبیست همچو عقیق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق
دو خوانش غزل ۳۰۰ حافظ.mp3
3.49M
غزل شمارهٔ ۳۰۰     هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده می‌دارد و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک اگر تو زخم زنی بر دلم به از مرهم و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا لأن روحی قد طاب ان یکون فداک عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم سپر کنم سر و دستت نگبرم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزیز آن زمان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۳۱۰.mp3
4.24M
غزل ۳۱۰ مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام خیر مقدم چه خبر یار کجا راه کدام یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حد برد تنعم به کرم رخ بنما سرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همی‌فرماید برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیر عاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام چشم بیمار مرا خواب چه در خور باشد من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام تو ترحم نکنی بر من بیدل گفتم ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید جای در گوشه محراب کنند اهل کلام 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
دو خوانش غزل ۳۱۱.mp3
3.14M
غزل شمارهٔ ۳۱۱     عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام وز خدا شادی این غم به دعا خواسته‌ام عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید که بر او پاره به صد شعبده پیراسته‌ام خوش بسوز از غمش ای شمع که امشب من نیز به همین کار میان بسته و برخاسته‌ام با چنین حیرتم از دست نشد صرفه کار در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا بو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته‌ام