تا كه خلوت ميكنم با خود؛ صدايم ميكنند!
بعد ؛ از دنياي خود كمكم جدايم ميكنند!
«گوشه گيري» انتخابي شخصي و خودخواستهاست
پس چه اصراري به ترك انزوايم ميكنند!
مثل آتشهاي تفريحم كه بعد از سوختن-
اغلبِ مردم به حال خود رهايم ميكنند!
«اي بميري! لعنتي! كُشتي مرا با شعرهات»
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!!!
احتمالاً نسبتي نزديك دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهايي صدايم ميكنند !
مثل خودكاري كه روي پيشخوان بانکهاست
با غل و زنجير پايم جابهجايم ميكنند!
#اصغر_عظيميمهر