حکایت بهلول الهی نامه.mp3
858.2K
عطار » الهی نامه » بخش نهم
مگر بهلول چوبی داشت بر دست
که بر هر گور میزد تا که بشکست
بدو گفتند ای مرد پر آشوب
چرا این گورها را میزنی چوب
چنین گفت او که این قومی که رفتند
دروغ بیعدد گفتند و خفتند
گه این گفتی سرای و منظر من
گه آن گفتی که اسباب و زر من
گه این گفتی که اینک کشت و کزمم
گه آن گفتی که اینک باغ و بزمم
خدا گفت این همه دعوی روا نیست
که میراث منست آن شما نیست
چو ایشان جمله آن خویش گفتند
شدند و ترک جان خویش گفتند
ازین شان میزنم من بیخور و خواب
که بودند این همه یک مشت کذاب
چو انجام همه بگذاشتن بود
کجا دیدند ازان پنداشتن سود
کسی جمع چنان چیزی چرا کرد
که باید در پشیمانی رها کرد
#الهی_نامه_عطار
#خوانش_استاد_ساعد_باقری
میان خواب وبیداریم حالیست.mp3
295.5K
میان خواب و بیداریم حالیست
که جانم را در او وجد و کمالیست
حقیقت چیست پیش اندیش بودن
ز خود بگذشتن و با خویش بودن
برو بشتاب آخر تا ز جایی
به گوشت آید آواز درایی
ز دنیا تا به عقبیٰ نیست بسیار
ولی در ره وجود توست دیوار
#الهی_نامه_عطار
#خوانش_استاد_ساعد_باقری
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور