eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
989 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله هاي زار داشت گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست گفت ما را جلوه معشوق در اين کار داشت يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض پادشاهي کامران بود از گدايي عار داشت در نمي گيرد نياز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنينان بخت برخوردار داشت خيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت گر مريد راه عشقي فکر بدنامي مکن شيخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت وقت آن شيرين قلندر خوش که در اطوار سير ذکر تسبيح ملک در حلقه زنار داشت چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت شيوه جنات تجري تحتها الانهار داشت 🌴❄️🌴
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت 🌴🌼🌴
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست خُرَّم آن کز نازنینان، بختِ برخوردار داشت خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم کـ‌این همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت 🌴🌼🌴
❤🍃 به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است عشق کاری‌ست که موقوفِ هدایت باشد
جهان پیر است و بی‌بنیاد، از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
🕊مَجال من همین باشد که پنهان عشق او وَرزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد...
عاقلان نقطه پرگار وجودند و لیک داند که در این دایره سرگردانند
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار.mp3
3.52M
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست کلاه‌داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده‌پروری داند غلامِ همتِ آن رندِ عافیت‌سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند بباختم دلِ دیوانه و ندانستم که آدمی‌بچه‌ای، شیوهٔ پری داند هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهم فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ» آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
💌 وقتی مدت طولانی آنلاین نشده مثل بهش بگو: " دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی "
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود... 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود..
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زِ که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
🔆حضور مقام معظم رهبری بر مزار حافظ- آبان ۱۳۶۷ ♦️۲۰ مهر: بزرگداشت شیرازی
🔰حافظ در چه شیرازی حافظ شد؟ 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: زمان [حافظ] از لحاظ زمان سیاسی، یکی از بدترین زمانهای ایران است و من واقعا در تاریخ یادم نمی‌آید زمانی را و منطقه‌ای را که به قدر در زمان دستخوش تحولات گوناگون سیاسی، همراه باخرابیها و ویرانیها شده باشد. 🔹اگر مبدا این دوران پادشاهی‌های زمان حافظ را، زمان شاه شیخ‌ابواسحاق‌اینجو بدانیم -که زمان شروع سلطنت او فکر می‌کنم، هفتصدوچهل‌وخورده‌ای است که دوران جوانی حافظ است، چون حافظ سال ولادتش معلوم نیست؛ هفتصدوبیست، هفتصدوهیجده، هفتصدوبیست‌ودو، روشن نیست که کی است، لکن حدودا می‌شود فهمید که در همان حول و حوش هفتصدوبیست است -حافظ جوان بیست‌وچند ساله‌ای بوده که این پادشاه به مسند حکومت می‌رسد و بعداز او حالا در زمان خود همین پادشاه جوان و خوش‌ذوق و مورد علاقه‌ی حافظ احتمالا و عیاش و زیبا وشاعر و ادیب، همین پادشاه با این خصوصیات هم جنگهای فراوانی را می‌کرده با امیرمبارزالدین درکرمان و با دیگران، یعنی خود این آدم هم نمی‌نشسته که حالا در شیراز به کار حکومت خودش بپردازد. 🔹جنگهای متعددی داشتند تا بالاخره منجر می‌شود به غلبه‌ی آل مظفر... شاید حدود چهل سال تقریباچهل‌وچند سال خانواده‌ی آل مظفر اینها حکومت داشتند که وفات هم به احتمال زیاد هفتصدونودودو است... ببینید در طول چهل سال، چقدر جنگ، چقدر خونریزی، چقدر همدیگرکشی و خویشاوندکشی و بیگانه‌کشی!یک چنین وضعیتی در وجود داشته و دائما مردم شیراز زیر فشار ارعاب این دیکتاتورهای زبان‌نفهم مغرور قرار داشتند... یک چنین وضعیت آشفته‌ای بر شیراز حکومت می‌کرده وحافظ حدود شاید چهل سال، چهل‌وپنج سال از عمر خودش را، در دوران این خانواده گذرانده. ۱۳۶۷/۸/۲۸ 🗓 سالروز بزرگداشت حافظ
@shervamusiqiirani-5 - تصنیف : سرو چمان.mp3
1.44M
5 ‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند با همه عطف (عطر) دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی‌کند چون ز نسیم می‌شود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی‌کند دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند ساقی سیم ساق من گر همه درد می‌دهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی‌کند کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند تیغ سزاست هر که را درد سخن نمی‌کند 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
@shervamosigiirani-1 - استاد شجریان - یادایام.mp3
3.41M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی دردمندانِ بلا زهر هلاهل دارند قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی [ رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی ] دیده ی ما چو به امید تو دریاست، چرا به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟ نقل هر جور که از خلق کریمت کردند قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی 🤍 ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو را هست با خدا کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است اربابِ حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است محتاج قصه نیست گرت قصدِ خون ماست چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست اظهار احتیاج، خود آن جا چه حاجت است آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخش یار می‌داندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است حافظ! تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ‌ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ‌ܭَܥ‌‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
━━━━💠🌸💠━━━━ چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟ به اختیار، که از اختیار بیرون است ━━━━💠🌸💠━━━━ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ‌ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ‌ܭَܥ‌‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
*خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست*