با دست پینه بسته گره باز می کند
بابا همان مخفف باب الحوائج است
#حسین_زحمتکش
تو را این قطرههای اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را!
#حسین_زحمتکش
🌼🌱
گل سرهای تو باعث شده زنبور عسل
گرده ی حسرت و اندوه به کندو ببرد...
#حسین_زحمتکش
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم
زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم...
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سالها
با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم
دوست از دشمن، مخواه از من که بشناسم رفیق
من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم...
آنچه باید می کشیدم را کشیدم، هر نفس
آنچه را بایست می پرداختم پرداختم
سالها سازی به دستم بود و از بی همتی
هیچ آهنگی برای دلخوشی ننواختم
زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد... اما باختم...!
#حسین_زحمتکش
زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد اما باختم!
#حسین_زحمتکش
یا که دست از قهر خود بردار و دستم را بگیر
یا بگیر از دست من این حس نامانوس را...
#حسین_زحمتکش
سلام و سپـاس🌼🌱
گیسو بهم بریز و جهانی زهم بپاش
معشوقه بودنست و بریز و بپاشها
#حسین_زحمتکش
من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم
زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم...
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سالها
با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم
دوست از دشمن، مخواه از من که بشناسم رفیق
من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم...
آنچه باید می کشیدم را کشیدم، هر نفس
آنچه را بایست می پرداختم پرداختم
سالها سازی به دستم بود و از بی همتی
هیچ آهنگی برای دلخوشی ننواختم
زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد... اما باختم...!
#حسین_زحمتکش
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمیماند
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به ما، جانی نمیماند
برایم قابلدرک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمیماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصهخوردن نیز دندانی نمیماند
اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم
برای دستهای تنگ، ایمانی نمیماند
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمیماند
بخوان از چشمهای لال من، امروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمیماند
#حسین_زحمتکش
گفتم ای دوست همین هفته قرارِ من و تو
مرگ هم طعنه زد و گفت که انشاءالله!
#حسین_زحمتکش
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد، نگرد
یک ندارد جز خودش مضرب، نمیفهمی چرا؟
#حسین_زحمتکش
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوست
خاطراتی که شما دارید، ما را آرزوست!
دشمنان از روبهرو خنجر زدند و دوستان
کاش برمیگشتم و میایستادم رو به دوست
آنچه از تو بردهایم، این زخمهای کهنه است
آنچه از ما بردهای -ای عشق!- عمری آبروست
حاصل یکعمر، پیش چشممان بر باد رفت
چون کسی که رکعت آخر بفهمد بیوضوست...!
#حسین_زحمتکش
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
#غرور م را شکستی راحت و هرگز نفهمیدی
که «برجی خسته» با پس لرزه ای ویرانه خواهد شد
#حسین_زحمتکش
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو
تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو
تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو!
تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم
که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو
سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من
خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو
#حسین_زحمتکش
چو وصلی نیست باشد ٬ وصله ها ناجورتر بهتر
و پیش چشم مردم ، من همان منفورتر بهتر!
برای من که از شیرینی لبهات محرومم
غم دریای شورانگیز چشمت ٬ شورتر بهتر
تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه
من و تو هر چه از هم بی خبر تر ، دورتر بهتر
من این چشمی که رویت را نمی بیند نمی خواهم
که یعقوبی که یوسف را نبیند ، کورتر بهتر
به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید !
که هر چه چشم شیرین تر٬ زبان زنبورتر بهتر !
مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟
اگردوریت رنج آور٬ دلم رنجور تر بهتر
به چشمان تو دل بستم... ز چشم خلق افتادم
تو با من باش٬ باشد وصله ها ناجور تر بهتر!
#حسین_زحمتکش
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
به یادت آنچنان غرق خودم بودم
که دریا گفت:
تورا میبینم و شک میکنم
دریا منم یا تو!
#حسین_زحمتکش
بخشیدهام او را به رقیب و نتوان گفت
از آنچه به روز منِ بخشنده گذشته
#حسین_زحمتکش
تو دل بستی به معشوقی
که خود، معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل،
خدای بُت پرستت را...
#حسین_زحمتکش♡
«
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم...
#حسین_زحمتکش...🔖
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست
چیزی مخواه از من که در اندازهی من نیست!
دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان
چیزی که در دریا نباشد، در تو قطعا نیست
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست...
پیراهنم روزی گواهی میدهد پاکم
ای عشق گاهی وقتها پاکی به دامن نیست
در عشق باید پر تحمل بود و دوراندیش
پروانه گشتن چارهاش جز پیله کردن نیست
#حسین_زحمتکش
قبول کن دل عاشق که روزگار تو نیست
کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست
دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن!
بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست...
چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است
که سایه ی تو هم این روزها کنار تو نیست!
چه بر تو رفته که از زخمهای سینه اگر
هزارتا بنمایی، یک از هزارِ تو نیست...
مباش فکر رسیدن که در طریقت عشق
جز انتظار کشیدن در انتظار تو نیست
چه سود از آن همه جشن تولد آن همه شمع؟
یکی از آن همه امشب سر مزار تو نیست!
#حسین_زحمتکش
تو سرگرمِ بَهاری! من دلآشوبِ زمستانم
چه سودم شانه! وقتی اول و آخر پریشانم..؟
همانبهتر کهمشت از گوهرِ دریا تُهی باشد
چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم..!
اجل شد همدمِ شبهای تنهاییم و فهمیدم
"تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم..."
شبیه ارگِ بعد از پنجمِ دی، دلخوشِ اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم..!
زمان یعنی همین خطها که میافتد به پیشانی
همین خطها که افتادهست بر دیوارِ زندانم
ندانستنگناهشچیست؟بعداز تو!کهمن بودی
کسی اسمِ مرا پرسید، میگویم نمیدانم..!
#حسین_زحمتکش
💌
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بی ملاحظه گفتی:چقدر بیکاری😕
#حسین_زحمتکش
دست ما کوتاه و دستانِ شما در دستِ دوست
خـاطراتـی کـه شما داریـد ما را آرزوست...
دشمنان از رو برو خنجر زدند و دوسـتان
کاش بر میگشتم و میایستادم رو به دوست...
آنچه از تو بردهایم این زخمهای کهنهاست
آنچه از ما بردهای ای عشق، عمری آبروست...
حاصلِ یـک عمر پیشِ چشممان بر باد رفت
چون کسی که رکعتِ آخر بفهمد بیوضوست...!
#حسین_زحمتکش
مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا میکند پس از تو در خانه را به زور
#حسین_زحمتکش
#فاطمیه🥀
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯