eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🌿❣🌿❣ با حضورت ستاره ها گفتند نور در خانه ی امام رضاست کهکشان ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانه ی امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی عصا می گذشتی از دریا  با خداوند هم کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی "کودکی هایتان بزرگی بود" در همان کودکی امام شدی 🌿❣🌿❣🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از هرچه بغیر او گسستم دل را به کسی جز او نبستم خود را که اسیر خویش دیدم در آینه ی حرم شکستم تا ذکر لب من جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد حرم مطهر رضوی
💐🦋💐🦋💐 آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خیر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 💐🦋💐🦋💐
می‌نویســم که شـب تار ســحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد...
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت
حافظ خبر نداشت جهان وقف مرتضی است از کیسه خلیفه سمر قند داده است ....
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
به سر شوق رهایی داشتم از این جهان اما نفس در سینه ام اصرار کرد اصرار کرد اصرار 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
رکاب آهسته آهسته.mp3
1.12M
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی ها نیست که چشمش سوی خیمه، لحظه های واپسین افتاد شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد برای من نگه دار و بیاور اشکهایت را اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را به چوب خیزران دندانه ای از حرف سین افتاد 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست من که حیران تو حیران توام می دانم نه فقط من که در این دایره سرگردانم همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه» راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید سلااااااام یکشنبه تون علوی سحرتون سرشار از عطر دعا و مناجات التماس_دعای_فرج 🤲
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست من که حیران تو حیران توام می دانم نه فقط من که در این دایره سرگردانم همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه» راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
مشک برداشت که سیراب کند دریا را.mp3
878.6K
مشک برداشت که سیراب کند دریا را رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب ماه می خواست که مهتاب کند دریا را تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید ماه افتاد که محراب کند دریا را تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب زخم می خورد که خوناب کند دریا را ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس تا درآغوش خودش خواب کند دریا را آب مهریه ی گل بود و الا خورشید در توان داشت که مرداب کند دریا را روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل چون خدا خواست که نایاب کند دریا را ┏━━━🌷💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💌🌷━━━┛
یادتان هست نوشتم.mp3
1.81M
یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم . از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد . کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است . کلماتی که پر از رایحه ی غار حراست خط به خط جامعه آیینه ی قرآن خداست . عقل از درک تو لبریز تحیّر شده است لب به لب کاسه ی ظرفیت من پر شده است . همه ی عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو . من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم . شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو . دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد . بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم . تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران . من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران . یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران . نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران . ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران . پسر حضرت دریا ! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران . سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران . . .
شعرخوانی برقعی.mp3
1.35M
فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت … . طراوت در هوا از ریشه ی زنجیر می روید زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت . مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر کسی از تیره ی شب در سرش افکار واهی داشت . کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است ؟ مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت . هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت . به تسبیحش قسم زنجیره ی عالم به دست اوست چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر که در آن نخ نما آغوش ، اسرار الهی داشت . چه بنویسم از آن گودال از آن قعر السجون از زخم از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت . تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت . تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد . تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد.mp3
714.2K
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود دخیل بر علم و پرچم و کتل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه‌ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
‌ سلام چهره پوشد ز مرد نابینا تا بدین حد، حیا کند زهرا حجاب، روی زمین طفل بی‌پناهی بود تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر میان کوچه که افتاد دشمنت از پا در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر شکر خدا که سایۀ تو بر سر من است چادر حجاب نیست فقط، یادگار توست!
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را در اين آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟ و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا ✍شاعر:
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر علی بودن هنر می‌خواست نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پای این کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست خرابه، خیزران، خنیاگری‌ها، خارجی خواندن نمک از زخم‌هایش زخم‌های تازه‌تر می‌خواست امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می‌برد که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای گریه باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است رسم مردانِگیت راه نشانم داده است به شکوهت,به وقارت,به کلامت, زینب پی نبردیم به یکتایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد جبرئیلم همه ی بال و پرم میسوزد من در اعماق خیالم چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم که خداوند روایت گر توست تارو پود همه افلاک نخِ معجر توست چه بگویم به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است رو به روی تو که قرآن خدا وا می شد لبِ آیات به تفسیر شما وا می شد آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند تا که مردان خدا پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سوره ی اعطینا شد جان عالم به تو از بوسه مکرر می گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود زینب ای نام تو حیرت آفرین افتخار رحمة للعالمین ای کلامت ذوالفقار مرتضی روی دوشت پرچم کرب و بلا ای وجود تو شکوه نافله قامت تو تکیه گاه قافله گرچه بر نیزه سر خورشید شد آیه آیه پیکر توحید شد گرچه از هرسو برایت غم رسید چشم هایت غیر زیبایی ندید وصف نامت را زبانم قاصر است وصف تو کار کدامین شاعر است از تو آیینه به حیرانی سرود این چنین عُمان سامانی سرود زن مگو , مرد آفرین روزگار زن مگو , بنت الجلال اُخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربان هستی نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه! نمازم را طمأنینه! بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم