[ خراج خواستن دارا از اسکندر/ اندرز]
بیا تا ز بیداد شوییم دست
که بی داد نتْوان ز بیداد رست
ازان گنجْ کآورد قارون به دست
سرانجام در خاک بین چون نشست
وزان خشت زرّین شدّاد عاد
چه آمد بجز مردن نامراد؟
درین باغِ رنگین درختی نرُست
که ماند از قفای تبرزن درست
#شرف_نامه_حکیم_نظامی_گنجه_ای