شعرخوانی استاد ساعدباقری.mp3
987.7K
بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز
بهار من بکن آخر تو نیز ما را سبز
همان به خاک تعلق چو کار خود گره ای
اگر چه گشت چو تسبیح دانه ی ما سبز
ز تلخ گویی پیران دلت جوان گردد
که دی به زهر هوا می کند جهان را سبز
چو خضر ساخته آب حیات گریه مرا
که هر کجا رسدم پای گردد آنجا سبز
روند صاف دلان بی تعلق از دنیا
برون ز کوره آتش دوید مینا سبز
شود ز باد اجل نخل قامتت عریان
قبا چو برگ خزان سرخ باشدت یا سبز
گریستیم چو ابر آنقدر ز غم واعظ
که تیغ کوه شد از آب دیده ی ما سبز
#شعر_واعظ
#خوانش_استاد_ساعد_باقری
بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ.mp3
773.9K
بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ
اما چه زندگی که نیامد به کار مرگ
برخاست گرد پیری ام از شاهراه عمر
معلوم شد که می رسد اینک سوار مرگ
بردیم مرده مرده به سر بس که زندگی
امروز نیستیم غریب دیار مرگ
فارغ ز اضطراب معیشت نمی شود
با خویشتن کسی ندهد تا قرار مرگ
با هر دو پا به دام فتادم چو قد خمید
پشت دوتاست خمّ کمند شکار مرگ
«واعظ» مرا نه پشت خم از ضعف پیری است
قد کرده ام دو تا که روم زیر بار مرگ
#شعر_واعظ
#خوانش_استاد_ساعد_باقری