eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 دانه ات را در آسمان بکار پیرزن به درختی که نه برگی داشت و نه میوه ای و نه شکوفه ای و نه جوانه ای، دانه می آویخت تا پرندگان بیایند و دانه ها را ببرند و در آسمان بکارند. پیرزن خبر داشت که در آسمان باغی است که از بذر خوبی ها روییده است. هر نیکی کوچکی که بر زمین می پراکنی، دانه ای است که در آسمان میوه خواهد داد. زمستان است و درختان خوابیده اند. عشق اما بیدار است و می تپد همچنان که قلب تو در سینه ات... ✍️🥈
بیا دست هایمان را بشوییم! جهان هیچ وقت جای تمیزی نبود، ما اما به آلودگی هایش حساس نبودیم. بیرون که می رفتیم، دهان بند نمی زدیم، در فاصله یک وجبی همدیگر چشم در چشم هم می دوختیم، دهانمان را باز می کردیم و ذرات ناراستی و ترشح دروغ را می پاشیدیم روی سر و صورت یکدیگر، روی همه سطوح زندگی و آن دروغ ها که می گفتیم واگیر داشت، همه دروغ گرفته بودند، بیماری شایعی بود، همه دروغگو شده بودیم. در خانه در خیابان، در تنهایی در جمع... هر جا که بودیم به زشتی ها دست می زدیم. دست هایمان را ولی نمی شستیم. با همان دست های آلوده غذا می خوردیم. با همان دستهای آلوده نماز می خواندیم. با همان دستهای آلوده عشق می ورزیدیم. با همان دست های آلوده می خوابیدیم، با همان دست های آلوده بیدار می شدیم، سر کار می رفتیم، بر می گشتیم ... ما با همان دست های آلوده زندگی می کردیم و با همان دست های آلوده می مردیم. خانه آلوده بود. شهر آلوده بود. مسجد آلوده بود. مدرسه آلوده بود. مکان آلوده بود، زمان هم آلوده بود. تن آلوده بود، روح اما از همه آلوده‌تر. ما آلوده بودیم و به هر چه دست می زدیم آلوده اش می کردیم. به عشق دست می زدیم، آلوده می شد. به دین دست می زدیم آلوده می شد. به قدرت که دست می زدیم آلوده تر می شد. به آب و خاک و آتش و باد دست می زدیم و از نطفه تا جنازه آلوده می شد. این هراس که شما امروز دارید، من همه عمرم داشته ام. می ترسیدم روحم را از خانه ببرم بیرون، از جماعت می ترسیدم، از دست دادن از سلام و از روبوسی، از سفر و از حضر، از هر نشستن و از هر برخاستنی می ترسیدم. می ترسیدم که روحم از این همه عطسه های بی اخلاقی و سرفه های لاابالی و لااصولی بیمار شود که می شد. من سال هاست که روحم را قرنطینه کرده ام و هی دست هایم را می شویم. جهان جای تمیزی نیست. آلودگی همه جا هست. به تو هم سرایت می کند اگر حواست نباشد، مریض می شوی. مریضی ات واگیر هم دارد. انسان نبودن بیماری لاعلاج واگیرداری ست. من فقط از همین می ترسم، از ویروس کشنده انسان ناشدگی. بیا دست هایمان را بشوییم....
🏔 ماندن مرام ڪوه است باد نیستم و دنبال هیچ گیسویے نمے دوم و دور هیچ چیز و هیچ ڪس نمے گردم. باد نیستم و بوے پیراهن یوسف را ڪوچه به ڪوچه و شهر به شهر نمے پرسم . باد نیستم و قالیچه اے را ڪه روزے سلیمان بر شانه ام انداخته بود قرن هاست ڪه به دور افڪنده ام. باد نیستم ڪوهم ایستاده ام__ بے تمنا. چشم انتظاری به ڪار هیچ ڪوهے نمے آید ڪه تمنا و انتظار ڪوه را ڪاه خواهد ڪرد. روزی اما_ اگر ڪوه پیمایے آمد و غرورے آورد و مرارت و مروّت و بے تابے و بیرقے را آن ستیغ و آن قلّه و آن دشوارے ارزانے اش باد ڪه خویش را شادمان ڪرده است نه مرا. ڪوهها مے مانند و بادها مے روند. ماندن_مرام ڪوه است و رفتن_ سلوک باد. ما پایبندانِ مسلڪِ ڪوهیم بگذار بگذرند دیگران ڪه،پیروان مذهب بادند. 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
هر آدمی در وجودش یک مادربزرگ دارد که به وقتِ دلتنگی می‌تواند به کمکش بیاید. مادربزرگی که سماور را جوش می‌کند، چای دارچین و هِل دم می‌کند قوری و قندان میبدی اش را می‌آورد؛ با مرغ‌های آبی آوازخوانش. کنار استکان کمر باریک و نعلبکی گل گلی، پولکی اصفهان می‌گذارد؛ توی پیاله تاجیکی. می‌رود نان سنگک می‌گیرد و نخود و لوبیا و سبزی پاک می‌کند و آش رشته بار می‌گذارد. او بوی نعنا داغ و ‌پیاز داغ را با هیچ عطری عوض نمی‌کند. از ‌وانتی، سبزی خوردن تازه می‌خرد و پاک می‌کند و تُربچه نقلی و پیازچه‌ها را گلچین می‌کند و از زرشکیِ تُربچه‌ها و سفیدیِ پیازها شادی و شور می‌چیند. زیتونِ سوغات لاهیجان و گردوهای باغ آهار و پنیر خانگی هم در پیش‌دستی سفالینش می‌گذارد. و دل می‌دهد به صورتیِ گل کوکبی که پیازش را خودش کاشته و آن برگ‌های سبز و عنابی بوته زرشک که در گلدان شیشه‌ای قدیمی‌اش گذاشته است. هر آدمی مادربزرگی دارد که به وقتش برایش قصه می‌گوید، مَتَل و حکایت و خاطره تعریف می‌کند؛ شعر و ترانه و لالایی می‌خواند. من چنین مادربزرگی ندارم. مادربزرگ هایم سالهاست که به رحمت خدا رفته‌اند؛ برای همین است که خودم مادربزرگ خودم شده‌ام. حالا سالهاست که ما، نوه و مادربزرگی هستیم که در یک پیراهن زندگی می‌کنیم. صفایی دارد مادربزرگانه زیستن. تو هم بلند شو مادربزرگ خودت باش! 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
💎خدا گفت اما حال وقت آن است که از زمستان خود به در آیی و دوباره ایمان بیاوری و آنچه را از زمستان آموختی در ایمان تازه ات به کار بری؛ زیرا که ماندن در این سکوت و سنگینی رسم ایمان نیست، ایمان شکفتگی و شور و شادمانی است. ایمان زندگی است. پس ایمان بیاور، ای زمین عزیز ! و زمین ایمان آورد و جهان گرم شد. زمین ایمان آورد و جهان سبز شد. زمین ایمان آورد و جهان به شور و شکفتگی و شادمانی رسید. نام ایمان تازه زمین، بهار بود. 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
🌷🌷🌷 🌸🍃🌸 بهار باش بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ. بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد. بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی. هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد. درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود... و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است. درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است ، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد ، کیست که باور کند ؛ چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است. 🍃🌸🍃 بهار باش نه بهار تقویم که بهار تصمیم ✍️ 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
‍ لیلی نام تمام دختران زمین است خدا مشتی خاک را برگرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید و لیلی پیش از اینکه با خبر شود، عاشق شد. سالیانی است که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد؛ زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان. خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان تنها همین است، عشق! و هر که عاشق تر آمد نزدیکتر است؛ پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر. عشق کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید؛ و لیلی کمند خدا را گرفت. خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است، گفتگو با من! با من گفتگو کنید. و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد. خدا گفت عشق همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.