eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
پرواز را ز خاطر ما پاک کرده اند آنانکه زنده زنده غزل خاک کرده اند در انتظار بوسه‌ی باران به روی خاک خود را فدای هر خس و خاشاک کرده اند بر بی دلان که خانه خرابان قسمت‌اند این قصّه را شروع چه غمناک کرده اند چشم انتظار خنده‌ی باغ اند،ای دریغ جمعی  که  دشنه  در  جگر  تاک کرده اند مستان نمی کنند به ایّام اعتماد چون گل اگر که جامه‌ی خود چاک کرده اند هرگز نمی روند به سیر گل و چمن آن عارفان که سیر در افلاک کرده اند  سلام ما به دیار دگر رسان این مردم از جواب هم امساک کرده اند!
نشد از چشمه ی لب های تو سیراب شوم شب به شب زیر پر و بال تو در خواب شوم کاش نزدیک شوم روزی و حرفی بزنم پیش از آنکه ز خجالت زدگی آب شوم باید از حق طلبم ورد زبان بازی را تا که بی واهمه پیش تو شرفیاب شوم خواب دیدم که شبی سوز سکون قطع شده ست من اگر ساز طرب را نوک مضراب شوم من که با سایه ی خود دوست دیرینه شدم پی آنم که دمی همدم مهتاب شوم کاش میشد که چنان کاه سبک پر باشم یا چنان سنگ فلاخن شده،پرتاب شوم... سینه ای سوخته دارم که گدایت باشم با تو این عین یقین است که ارباب شوم بعد یک عمر سرودن غزلم باب تو نیست کاش یک بار برایت غزلی ناب شوم
به نظر میرسد این بغض دلیلی دارد به ضریح دل دلدار دخیلی دارد چون سپاهی که شکسته ست به میدان نبرد چه کنم زندگی ام بخت قلیلی دارد راه را باز کن و دست به تحقیر بزن حال که صید تو پا های علیلی دارد عطش غمکده ی هجر فروزان شده است آتشی این همه،حاجت به خلیلی دارد دوری و آه...که این عاشق پر کوشش تو دست کوته به بلندای نخیلی دارد من همان قطره ام و در پی اقیانوسم موری ام من که نظر جانب فیلی دارد ظلم هایی که تو کردی همه یک درس شدند عشق یک سویه چه آغوش محیلی دارد... رفتنت تیر خلاصی شد و بر روح نشست بعد مرگم تو بگو روح اصیلی دارد! ✍
🔹لشکری آماده🔹 شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده می‌خواهد حریفی پاک‌باز و امتحان پس‌داده می‌خواهد مسافر را پیاده، داغ‌دیده، صاحب دردی، ورای درد‌های پیش پا افتاده می‌خواهد سفر، موکب به موکب، کوله‌پشتی، چای، خرما، اشک یقین کن میزبانت اربعین را ساده می‌خواهد دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا دلی سرمست جان دادن، سری دلداده‌ می‌خواهد مسلمان و مسیحی را به حُرّیت فراخوانده جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده می‌خواهد.. هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟ مگر این جاده غیر از شوق فوق‌العاده می‌خواهد؟ حسین‌بن‌علی تنهاست ای یاران به پا خیزید که اینک وارث او لشکری آماده می‌خواهد.. 📝
عقل او را می پسندید و دلم لرزیده بود آفتابی گوئیا بر تاری ام تابیده بود قبل آن باران که از عشقش مرا سیراب کرد سینه ام همچون کویری ساکت و تفتیده بود کاش می آمد دمی با ما که ما هم آدمیم... آن که تک بود و معلا بود و نورِ دیده بود من تقلا کرده بودم تا دلش راضی شود او ولی پیش رفیقانش به من خندیده بود... عاقبت فهمید ما را آه اما دیر شد... آن زمان دیگر،ز خاکم نسترن روییده بود...
دوباره این من و این قلب بیقرار خودم دوباره مانده دو چشمم در انتظار خودم درون کافه نشستم،به وقت تنهایی خودم به حال خودم مانده ام کنار خودم برای این دل مرده کسی عزا نگرفت نشسته ام به مصیبت سر مزار خودم قرار شد که قرار دل خودم باشم خدا کند که بمانم سر قرار خودم اگر چه گم شده ام در سراب تنهایی ولی ز پا ننشستم،به افتخار خودم!
شعری که منظم شده ای لایه به لایه صد بار تو را فلسفه خواندم به کنایه از صدر بشر تا دل امروز تو هستی قرآن تو و تورات تویی آیه به آیه ای تکیه زده در بر تو کودک شعرم چشمت به ستونِ غزل من شده پایه ای کاش که شب باشد و مهتاب و من و تو افسوس که روز است و من و این همه سایه از دوری تو هر چه به ما رفته قشنگ است شرمنده که چرخید زبانم به گلایه...
دریا ز سوز عشق تو دلمرده می شود آلاله در ثنای تو پژمرده می شود! زیبای من اگر به خیابان روی شبی مهتاب از شکوه تو سرخورده میشود خورشید بر صلابت تو رشک می برد خورشید در حضور تو افسرده میشود پرهیز میکنم ز تو اما بدون تو بیچاره دل علیل و دل آزرده میشود صحرا کجا به گرمی دست تو میرسد هر کوه در غم تو سیه چرده میشود نام بلند عشق تو با موسم جلی... از خاک رو به سوی فلک برده میشود! تو،تو،فقط تویی که به من جان تازه داد بی تو گلوی هر غزل افشرده میشود...
توفنده چون خلیل به بت ها رسیده ایم لب تشنه از کویر به دریا رسیده ایم با سینه ای گشاده رجزخوان و محکمیم همپای باد تا به ثریا رسیده ایم لیلی شدیم و درد کشیدیم غصه را مجنون تر از همیشه به غم ها رسیده ایم موسی بزن عصای خودت را به نیل مکر موسی بخوان بخوان که به سینا رسیده ایم پاکیم و تا بهشت سزاوار رفتنیم حالا که از سکوت به هیجا رسیده ایم در دشت تیره گون زمانه به سایه سار در آستان مهر به مأوا رسیده ایم...
شبی انار دلم را که دانه میکردم نشسته بودم و هجو زمانه میکردم چه کار ها که نکرد این زمانه با ذوقم که کاش روی زمین چتر وا نمیکردم چه خوب ثانیه هایی که رفت و بازنگشت که در رواق نگاه تو خانه میکردم تو را به دوست و بیگانه شرح میدادم تو را به قلب همه جاودانه میکردم برای شبنم ناگاه و زلف مغشوشت لطیف میشدم و کار شانه میکردم اگر چو دانه به چنگال خاک می بودم فقط به شوق وصالت جوانه میکردم چه بود زندگی ام مثل رود،نافذ و نرم که صد امید به دریا روانه میکردم چه عایدم شد و از من چه چیز باقی ماند؟ به جز شبی که غمم را ترانه میکردم! پس از گسستن این ارتباط فهمیدم وجود را طلب از یک فسانه میکردم!..
علیه‌السلام 🔹وعده‌گاه آخر ما🔹 قصد، قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هر آن‌کس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا- دلم لرزید، -مشهد و کاظمین- خوب آمد یازده بار استخاره زدم تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر، الله است انتهایش بقیةالله است سامرا وعده‌گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره‌ای کربلایی و در محاصره‌ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه‌ها برود.. 📝
حوصله ات سر نرفت بس که به او زل زدی؟ دست به دامان عشق،لاف توسل زدی... غرب به شرق دلت،سوخت و ویرانه شد باز دویدیّ و باز،حرف تکامل زدی... بی هدفی پر شکوه،کار تو بیهودگی ست دور تغافل شدی،چرخ تسلسل زدی زخم به قلبت رسید،خسته و تنها شدی گیج و بدون پناه،رو به تحمل زدی! سرخی رویت پرید،برف به مویت نشست سرو جوانی شکست،دشنه به سنبل زدی در خور این مصرعی،پیش روی چارچوب موقعیت خوب بود،آه ولی گل زدی؟!.. شاعر شیرین سخن تلخی شعرت بس است بس که سرودی روان،طعنه به بلبل زدی