eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
من همان قطره‌ی بارانی‌ام و دلگیرم زیر پای غم و غصه شده له تصویرم ساعت عاشقی‌ام کوک به وقت غزل است ذکر خیر تو شده بر لب هر تفسیرم زخم دردم شده باز و چه کسی می‌فهمد پشت این چهره‌ی خندان به غمی درگیرم عقل افتاده به دام دل عاشق اینجا "عقل من دست دلم بوده و بی‌تقصیرم" چون درختی که شده با تبری دوست ببین بی تو آخر به تب‌ِ خاطره‌ها می‌میرم سرزنش کرد مرا هر که پریشانم دید من نه، باید که شود سرزنش این تقدیرم باز هم فصل خزان؛ باغ پر از برگ‌ِ زرد جاده و یک غزل خیس شده تسخیرم
من زائر بی‌پناه صحنت آقا یک کفتر پر شکسته‌ی بی‌ماوا همرنگ غمم آه کشیدم دریاب این خسته و دل بریده از دنیا را
گرفته رنگ عشق نوبهاری قلب جان‌ها را تو اکسیری که درمان کرده‌ای حال بدِ ما را ولایت گل نموده در دل باغ غدیر خم تو با مهرت گلستان کرده‌ای آغوش دنیا را نبی تاج ولایت را نهاده بر سرت آری نشان کل عالم می‌دهد سلطان و مولا را بشر سرمست از پیمانه‌ی شادی شده در خم که نوشیده میِ کوثر ز دست عرش اعلی را زمین بی‌تاب می‌چرخد به دورت حضرت حیدر و در این ماجرا مشتاق‌‌تر دیدم ثریا را جهان رود بدون آب و با فصل نگاه تو کویر لوت غم‌ها هم گرفته مهر دریا را تویی مصداق اکملْت لکم دینی؛ که با خلقت خدا داده نشان یک گوشه از جمع سجایا را بشر می‌سوخت از سوز شب سردِ جهالت‌ها دمیده آفتابت؛ نور دادی صبح زیبا را کشیده پر دل خسته به ایوان نجف هر دم یقین دارم که می‌بخشی به او روح مسیحا را @baresh_haye_ghalamman
دنیای ظلم و کینه بر غیرت اثر کرد شب را به تیر رعد خود ایران به هم زد قوس شهابش نورباران کرد شب را یک صبح صادق را غیورانه رقم زد صهیون میان وهم خود مبهوت و حیران سگ‌ در سرش منطق مگر خوابیده ؟هرگز کارش همیشه حمله‌ور بودن به مظلوم اینگونه خود را خوار میدان دیده ؟هرگز آورده‌ فتاح و کنارش موج سجیل تا که بدانی با که می‌جنگی تو اینجا شیران ایران بر تو آورده است حمله ترس از وجود موش منحوس تو پیدا پای ولایت در همه حالت نشستیم اقرار بر این عشق هم کردیم امروز سبز و سفید و سرخ رنگ پرچم ماست پرچم به بالا می‌رود هر لحظه ؛ هر روز در سایه‌ی حبِّ علی ما زنده هستیم دلدادگی در خون رگ‌هامان خروشان با مشت‌های آهنین و بسته‌ی خود بنیانت ای غاصب شود هر لحظه ویران الگوی ما آزادگان نام حسین است آموختیم از کربلا درس شهادت ما را ز جنگ اینجا نترسانید زیرا ما مرد میدانیم با عشق و صلابت دریوزه‌گی در ریشه‌هایت کرده رخنه خونخوار بودن خشک کرده شاخه‌هایت با یک تبر از جنس ایمان می‌زنیم و خواهیم کرد از خاک این دنیا جدایت (معصومه گودرزی)
هر چند که قلب میهنم پرسوز است روبه‌صفتان شکارشان امروز است این است شعار ملت با ایمان "ایران حسین تا ابد پیروز است"
به شیون شب و خشم نگاه طوفان‌ها به روز‌ها که پر از بغض بی‌بهانه شده به روی شادی دنیا زدند قفل غم و کلید خنده به تسخیر این زمانه شده شکسته شد دل حوض از غرور تیشه‌ی ماه سرای حوض پر از هق هق شبانه شده برای خنده‌ی خورشید؛ شب گرفتار است صدای اخترکان بی تب و ترانه شده کلاغ قصه برای شکستنِ درْ خود به سوی شانه‌ی دیوارها روانه شده کلامم از لب شعرم به قلب دفتر ریخت برای تو غزلم باز عاشقانه شده من و مه و غزل و لحظه‌های بیداری هوای ما همه بعد از تو شاعرانه شده به روی پنجره "ها" کرده‌ "آه" دردم را از آن شبی که نبودِ تو جاودانه شده
شاید شراب شبنم شب بر رخش افتاده است که اینگونه دارد می‌زند باران به روی پنجره
از عالم و آدم که نه؛ از تو گله دارم تا شهرِ دلِ سنگِ تو هم فاصله دارم خوابند همه من ولی از شدت یادت با بیت و غزل؛ دفتر پر مسئله دارم پشت سر هم واژه به واژه شده دلخون از درد هزاران ورق باطله دارم در جمعم و چون ساحل آرام به ظاهر در خاطرم اما ز تو صد مشغله دارم بر روی گسل‌های نگاهت ترک افتاد ترس از غم ویرانی این زلزله دارم مخفی شده‌ام پشت شبستان سکوتم آشوبی از این خلوت پرْ ولوله دارم آباد شده لانه‌‌ی قلب من از عشقت آواز خوشی در دل از این چلچله دارم گویند از این عشق حذر کن نمی‌ارزد از غوره به حلوا شدنش؛ حوصله دارم گفتی که بمان عاشق و اما نشو نزدیک در وصل تو پاهای پر از آبله دارم
راندی تو مرا شد قفس آماده برایم در کنج قفس خوب شده حال و هوایم یک لقمه‌ای از غصه و یک کاسه‌ای از اشک دمساز شده با من و با خاطره‌هایم
حس می‌کنم فواره‌ی ناب دعا را افتان و خیزان می‌برد دل‌های ما را آیینه‌ها تکثیر کردند از صداقت اخلاص بی‌اندازه‌ی دست رها را نقاره‌‌ای گلدسته‌ها را پُر نموده من دوست دارم موج گرم این صدا را از صحن تو لطفت چو باران می‌‌نوازد هر التماس خفته در این دست‌ها را لب‌ها شبیه کفتری برده‌ است تا اوج فریاد یا شمس‌الشموس و یا رضا را بر پنجره فولاد تو غم را تکاندم بردم ز باغ لطف تو دستِ شفا را هر گوشه از صحن ضریح تو رضاجان حک کرده بر پای دلم عشقِ بقا را هر کس که رو آورده بر درگاه مهرت از دست تو گیرد برات کربلا را برده است دل از خانه‌ی جسم کسی که یکبار دیده مشهد و صحن و سرا را
با من کتاب زندگی‌ام را ورق بزن آن کهنه‌برگی‌ام که ز دوریت تا شدم خسته ز زخم‌های خیانت به نفس خود چندی است از اصالت نفسم جدا شدم هر جا که چشم می‌بَرَدم رخنه کرده شب درگیر یک مساحت بی‌انتها شدم با من دوباره در دل رویا بیا بخند ای آشنا بدون تو بی‌آشنا شدم تندیس آبم و گلم و روح من کجاست؟ خاکسترم که از دل آتش رها شدم در خلوت غروب غم‌انگیز جمعه‌ها چون اشک سرخ‌رنگ شفق بی‌صدا شدم هر بار هم که از لب خشکم غزل شکفت هم‌صحبتی برای غمِ واژه‌ها شدم دریا بیا دوباره برایم قرار باش من صخره‌ام که زخمی موج خطا شدم دیدم که دست من به تو هرگز نمی‌رسد تسلیم شاخه‌های بلند دعا شدم با من کتاب زندگی‌ام را ورق بزن شاید به دست‌های تو روزی بنا شدم
همچون عصای کهنه، دستِ پیرمردی دل شد پریشان از شیارِ کهنه‌دردی در لحظه‌های بی تو آرامش ندارم کز کرده در هر استخوانم نیشِ سردی دل می‌زند ضجه به سوی آسمان‌ها همچون صدای التماس دوره‌گردی آسایش از من روی برگردانده تا هست بین دل و عقلم غریبانه نبردی پاییز هم هرگز ندیده است بر خود افسرده ماندن در هوای خشک و زردی در آسمان من همیشه شب نشسته میلی ندارد رو به سوی لاجوردی هر کار کردم تا تو را خندان ببینم زخم دلم را تو ولی درمان نکردی دیوار شعرم با همین جمله فرو ریخت: هر کار کردم من برایت؛ تو چه کردی؟