eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
983 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
40 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🌼 چیست؟ 🌼و کیست؟ ☘️انتظار یعنے؛ 🌼انتظار یعنی دروغ نگفتن... 🌼انتظار یعنی غیبت نکردن... 🌼انتظار یعنی تهمت نزدن... 🌼انتظار یعنی نماز به موقع خواندن... 🌼انتظار یعنی زکات دادن... 🌼انتظاریعنی چشم خود را کنترل کردن 🌼انتظار یعنی قدم صحیح برداشتن... 🌼انتظار یعنی عمل به قرآن... 🌼انتظار یعنی احترام گذاشتن... 🌼انتظار یعنی با ادب بودن... 🌼انتظار یعنی کنترل سخن داشتن... 🌼انتظار یعنی راستگو بودن... 🌼انتظار یعنی امانت دار بودن... 🌼انتظار یعنی خشم خود را فرو بردن... 🌼انتظار یعنی بخشنده بودن... 🌼انتظار یعنی هرلحظه به یاد خدا بودن 🌼انتظاریعنی دیگران راکوچک نشماردن 🌼انتظار یعنی علی وار بودن... 🌼انتظار یعنی دیگران را مسخره نکردن 🌼انتظار یعنی امر به معروف کردن... 🌼انتظار یعنی نهی از منکر کردن... 🌼انتظار یعنی در راه خدا جهاد کردن... 🌼انتظار یعنی ... آیا می توانیم خودمان را یک بنامیم.؟؟؟ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
زندگی در تنگنایِ زنده‌مانی ساده نیست ! کاش من‌‌هم مونسی،چشم‌انتظاری داشتم... ✍حسن‌کریم‌زاده 📋زنده‌مانی
آفتاب به گَردِ رویش نرسد گل‌نیز به‌رنگ و بویش نرسد... می‌گفت تمامِ آرزویش هستم یا رب نکند به آرزویش نرسد... ✍حسن‌کریم‌زاده
ای‌کاش که‌این فاصله‌ها سر گردد چشمانِ زمین و آسمان تر گردد. . . باران بزند غصه و غم را ببرد روی خوشِ این خاطره‌ها بر گردد. . . ✍حسن‌کریم‌زاده 📋باران
گرچه نِگَهی ظریف‌و خوشکل‌دارد در دیدنِ ما همیشه مشکل دارد. . . در جنگلِ چَشمانِ پر از منظره‌اش شیری به‌ کنارِ برکه منزل دارد. . . ✍حسن کریم‌زاده 🧿جنگل‌ِچشمِ‌یار
دو تا چشمِ پلنگی داشت دل‌بر لبانی مست و رنگی داشت دل‌بر... به تن،تن‌پوشی‌از ماه و ستاره عجب شهرِ فرنگی داشت دل‌بر... ✍حسن‌کریم‌زاده 📓دل‌بر 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
نه‌تــنها دوستان بل‌ دشـمنان هم به حــالم ناله مـی‌زد آســـمان هــم... چـنان بـودم! تو گویی‌ آب‌ و آتش شــریکِ آهِ مــن، آتــشفشان هــــم... زبــانِ حــــالِ بـاران را شـــنیدم ! دلم‌می‌سوخت،مغزِ استخوان‌ هم... بـه رویِ شــانه‌ام باری ز غــم‌ هات بـه کـــامم تلــخیِ جــانِ گـران هــم... گــــرفتارِ غــــمی بــودم ، قــــلندر کـه عـــاجز بـودم‌از حـتّی، بیان هم... چــــو نــی مــی‌نالم از دردِ جـــدائی کـــم‌‌از ســـوزم! دَمِ آهـــنگران هــــم... قــسم خـوردم دگـر هــرگز نــخندم نــبردم جــز غــمت دورِ دهــان هــم... چوشمعی سوختم، در هجرِ ساقی بــه رغـــمِ عــشوه‌ی پـــروانگان هـــم... مـــنم بـازیــچه‌ ی تـــقدیرِ بــی‌ رحـم غـــریـقِ دردهـــای بـی‌ نـــشان هــــم... نـــبردم ســــودی از عـــمر و جـــوانی بــــهارِ زنــــدگـی ، آری خــــزان هـــــم... نــــمی‌بــردی مــــرا ای‌ کـــاش از یـاد نـــمی‌ماندی گــلم بــا دیــگران هــــم... تو بــودی و طـرب بـود و پـس‌ از تو غــریب‌ و خـسته‌ و بـی‌هم‌زبان هـم... دگـر بـی‌زارم از این جانِ بی‌دوست از آن پــس کــوچه‌های اردکــان هـم... ✍حسن‌کریم‌زاده 📓غم‌ِ_قلندر
دستم بدهد بهانه‌ ای می‌میرم یا نامه‌ ی عاشقانه‌‌ ای می‌میرم... با دوست چنان‌خوشم،که‌از دیدارش حتّی بدهد نشانه‌ ای می‌میرم... ✍حسن‌کریم‌زاده ✓ 📓بهانه 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
تا نور شدی مطلعِ آدینه شدی مظلوم‌تر از چهره‌یِ آئینه شدی... مشتاق شدم دربه‌درِ نور شوم درقلبِ‌‌من‌ای‌عشق نهادینه شدی... ✍حسن‌_کریم‌زاده 📓مطلعِ‌_آدینه
دیوانه ام ! دیوانه ها را دوست دارم زنجیرِ عشق و دانه‌ها را دوست دارم... باغِ خیالم کلبه ای دارد پُر احساس شمع و گل و پروانه ها را دوست دارم... احساس دارم می‌کنم عاشق شدم باز آری من این افسانه ها را دوست دارم... سرمستی‌ ام دارد نشان از پیچِ مویی من مو به‌‌مو میخانه ها را دوست دارم... عمری‌ست در میخانه ها مأنوسِ دردم هم‌ دردیِ پیمانه ها را دوست دارم... هرشب غزل می‌ریزد از چشمم‌ چو باران هربیت‌ ازین دردانه ها را دوست دارم... دارم هوای گریه در شب های بی تو من لرزشِ این شانه ها را دوست دارم... از دوستان دارم غباری بر حمایل زین‌‌روست من‌بیگانه‌ها را دوست دارم... عمری خرابم گرچه از هجرانِ رویت بعد از تو این ویرانه ها را دوست دارم... از عقل غیر از رنجِ بی‌حاصل ندیدم دیوانه‌ ام، دیوانه ها را دوست دارم... ✍حسن_کریم‌زاده 📓رنج_بی‌حاصل
دیـوانه ام ! دیـوانه هـا را دوســت دارم زنـجیرِ عـشق و دانه‌ ها را دوسـت دارم... بـاغِ خــیالم کلــبه ای دارد از احـــساس شمع و گل و پـروانه ها را دوسـت دارم... احساس دارم مـی‌کنم عاشق شـدم باز از کـــودکی افــسانه ها را دوســت دارم... سـرمستی‌ ام دارد نــشان از پـیچِ مـویی من مـو به‌‌مو مـیخانه ها را دوست دارم... عـمری‌ست در مـیخانه ها مأنوسِ دردم دُردی کــشم، پــیمانه ها را دوسـت دارم... هرشب غزل‌ می‌ریزد از چشمم‌‌ چوباران هر بـیت‌ ازین دردانه ها را دوست دارم... دارم هــوای گـریه در شــب های بـی تـو مـن لرزشِ ایـن شـانه ها را دوست دارم... گــــنجینه دارِ دشـــنه‌ ی یـارانِ خـــویشم یـــک رنــــگیِ بـــیگانه‌ ها را دوســت دارم... عــمری خـــرابم گــرچه از هــجرانِ رویت بـعد از تـو ایـن ویرانه ها را دوست دارم... پــــیرِ خــــراباتم، جــــنون را مــی‌ پـــسندم آبـادیِ مـــــیخــانه‌ هـا را دوســـت دارم... از عــقل غــیر از رنـــجِ بــی‌ حـاصل ندیدم دیـــوانه‌ ام ، دیـــوانه هـا را دوســت دارم... ✍حسن_کریم‌زاده 📓رنج_بی‌حاصل
مستم چه‌سودی می‌برم هُشیار باشم خوابم چه فرقی می‌کند بیدار باشم... شمعم نمی‌خواهی مگر جان کندنم را آتش بزن تا گوشه‌ای در کار باشم... رفتن چه‌فرقی می‌کند با ماندن‌ای دل هم‌خانه چون؟ با سایه و دیوار باشم... بازنده‌ یِ جنگی سراسر نابرابر اصلاً خدا، رهبر، بگو سردار باشم... گیرم که بودم مدّتی سربارِ این تن کاجم! چه‌فرقی می‌کند بی‌بار باشم... مردن چه فرقی می‌کند با زندگانی وقتی نفیرِ گریه‌های تار باشم... دل کنده‌ام از زندگانی، از جوانی مردن شرف دارد، بمانم خوار باشم..؟ معشوق عاشق را به مسلخ می‌کشاند باید به جرمِ عاشقی بر دار باشم... وقتی نسنجیده مرا از خویش راندی بهتر که دور از مسلخِ دیدار باشم... رودم، اگرچه خسته‌از بی‌دادِ سنگم هیهات‌از این دل‌دادگی بی‌زار باشم... بی‌هم‌زبانم،چون‌حبابی بی‌سرانجام آموختم گنجینه‌ یِ اسرار باشم... بی او شبیهِ کودکی در حالِ مرگم دیگر چرا با خویش در پیکار باشم... امشب خودم را می‌کُشم آری دوباره تا اوّلین سر فصلِ هر اخبار باشم... عقلی گریزان و دلی آشفته دارم مستم چه‌سودی می‌برم هشیار باشم... ✍حسن‌_کریم‌زاده 📓جرمِ_عاشقی
من دلم تنگ‌ست احوالی ندارم روبه راه چشم بر در مانده ام با خود ندارم غیرِ آه... می‌کشم افتان‌و خیزان خویش‌‌را بی‌دست‌و پا باز باران، باز آه و ناله و افسوس و چاه... پا به ماهم باز هم دردِ غزل آغاز شد باز دارد می‌رسد نوزادِ گریانی ز راه... مستم‌از بس خونِ‌دل خوردم زجامِ غم رفیق بس‌که‌در عزلت نشستم سر به‌زانو روبه‌ماه... روزگاری کوه بودم، تکیه گاهِ امنِ تو مرحبا با رفتنت می‌سازی از یک کوه کاه... کاش از یادت نمی بردی مرا ای سنگ‌دل آهِ این آیینه می‌گیرد تو را یک روز ! آه..! ✍حسن_کریم‌زاده 📓آهِ_آیینه
نامِ مادر غصّه و نامِ پدر یک کوه آه... باز دارد می‌رسد نوزادِ گریانی ز راه... با دلی تنگ‌ و خیالی از خمِ گیسوی تو چشم بر در مانده‌ام با خود ندارم غیرِ آه... میلِ جان دادن در این هنگامه دارم حالیا می‌کشم افتان‌ و خیزان خویش‌ را تا قتلگاه... شمع بودن از ازل انگار در تقدیرِ ماست قطره قطره می‌چکم پای مزاری اشتباه... مستم‌از بس خونِ‌دل خوردم زجامِ غم رفیق بس‌که‌در عزلت نشستم سر به‌زانو روبه‌ماه... مانده‌ام با یک جهان دل‌تنگی و دل‌واپسی مانده‌ام با بی‌قراری، شانه‌هایی بی پناه... روزگاری کوه بودم، تکیه گاهِ امنِ تو مرحبا با رفتنت می‌سازی از یک کوه کاه... کاش از یادت نمی‌بردی مرا ای سنگ‌ دل آهِ این آیینه می‌گیرد تو را یک روز ! آه..! ✍حسن_کریم‌زاده 📓آه_آیینه
... نحیف و زرد و حزن‌انگیز قلبم... چو برگی در هراس از بادِ هرزه گرفتارِ تبِ پاییز قلبم... شدم دیوانِ زخم و اشک و اندوه کتابی سرد و دردآمیز قلبم... به بازی می‌گرفتندم نگاران عروسک بود و دست‌آویز قلبم... چنان ویرانه‌ای بعد از چپاول خراب از غارتِ چنگیز قلبم... رفیقانم ! خداوندانِ نیرنگ به چنگِ دشمنانم نیز قلبم... خراب و خسته از نا مامردمی‌‌ها به بغضی گشته حلق‌آویز قلبم... پرم از اردکانی سرد و بی‌روح پر از پس کوچه و کاریز قلبم... تو را من دوست دارم تا قیامت برو ! تا عهدِ رستاخیز قلبم..! ندارد از حریفان انتظاری به جز پیمانه ای ناچیز قلبم... گلستانی پر از عشق و ترنّم بهاری بود و حاصل‌خیز قلبم... کنون محتاجِ یک آیینه هستم ز شوقِ دیدنت ، لب‌ریز قلبم... سکوت‌و حسرت‌و افسوس‌ قلبم ... 📓تماشاخانه‌ی_پاییز ✍حسن_کریم‌زاده ✓ 💔
گاهی به رسمِ درد درهم می‌نویسم گاهی به یادِ بوسه برهم می‌نویسم... مستم ز غم، از باده‌ی پیرِ خرابات از غم از این گُردِ مسلَّم می‌نویسم... گاهی توهُّم می‌زنم از فرطِ مستی گاهی هم‌ از بس‌ ناتوانم می‌نویسم... گاهی خیالم می‌رود تا شهرِ شیرین گاهی چنان فرهاد از غم می‌نویسم... ابری ندارد آسمانِ چَشمِ خیسم با خنده‌ای از چشمِ پُر نَم می‌نویسم... گاهی فراوان و پر از جوش و خروشم گاهی ظریف و مختصر کم می‌نویسم... من شاعرم، گاهی عسل دارد کلامم گاهی چنان‌تلخم که‌از سَم می‌نویسم... از عشقِ حوّا، سرخیِ سیبی دل‌انگیز تا لغزشِ شیرینِ آدم می‌نویسم... هربار می‌بینم تو را اشکم روان‌است این‌ بار! نامت را محرَّم می‌نویسم... در آینه با من کسی با بغض می‌گفت؛ شرمنده گر با قامتی خم می‌نویسم... گفتی برایم شعر می‌گویی فلانی !؟ آری گلم، دردت به جانم می‌نویسم... با منتظر رد می‌شدم از این حوالی دیوانه‌ام، مردانه، محکم می‌نویسم... ✍حسن‌_کریم‌زاده 📓شهر_شیرین ✓ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
سرگرمِ غزل بود به امّیدِ نگاهت این شاعرِ دلسوخته‌ی چشم به راهت... آغازِ تبِ آذر و این ناله‌ ی جان‌کاه دارم طمعِ گوشه‌ ی چشمی ز نگاهت... از حُرمِ نفس‌های غزل‌ریزِ تو هستم، مست از شکنِ پر خمِ آن زلفِ سیاهت... بیت و غزل و مصرع و وسواسِ قوافی افتاده دلِ در به درم باز به چاهت... جانم اگر آمد به‌لب‌ای‌دوست حلالت عالم به فدای نظرِ گاه به گاهت... من عاشقِ لبخندِ سحرگاهِ تو هستم جانم به فدای تو و لبخندِ پگاهت... بی‌لطفِ خداحافظی هرچند که رفتی معبودِ غزل‌هام! بود پشت و پناهت... بیت‌ الغزلِ شعرِ تَرم کاش بیایی مانده‌ست نگاهِ غزلم چشم به راهت... ✍حسن_کریم‌زاده 📓بیت‌الغزل