eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯✨🕯✨🕯✨ ✨ 🕯 الـهی ; دردمند تو از تو شاد است و بنده در بند تو عزیز و آزاد است . الـهی ;  اگر چه گناه من افزون است اما عفو تو از حد بیرون است . الـهی ;  اگر مجرمم مسلمانم و اگر بد کرده‌ام پشیمانم. 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ارزش روزها را نادیده نگیر روزهای خوب خوشبختی می‌بخشند روزهای بد تجربه می‌سازند روزهای پراشتباه درس می‌دهند وبهترین روزهاخاطره می‌شوند این زندگی است رنگارنگ و جذاب 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
یلدایی میرسداز راه دریا راه صحرا راه دور. میرسدامروزو فردا دختری دریای نور. ازسرشب تاکه سرما می نمایدروی خوش. میرسد یکتا نگاری خوب و زیباهمچوحور. چشمها برراه نشسته تا که یک شب بنگرد. دامن پرچین لالایی جبین وقت ظهور. یک طبیب حاذق صحرا نورد سرخ روی. یک حبیب طره افشان کرده ازجنس بلور. درشب چله شب فال وشب گفت وشنود. رخ نماید لب گشاید گشته ام امشب حضور. درقدومش مرد وزن درکوی و برزن منتظر. وز وصالش خلق بیدارندهمه شب پرسرور. درطبیعت شور وشیدایی بپاه هست تابصبح. پیک سرما میدهد از وی خبر هرجاه به زور. نام یلدا می نویسند بر در و دیوار شهر. آخرین شب فصل پاییزان ازاون اقصی غور. شعرافخم خوش بخوانید دوستان درجمع خویش. عشق یلدایی سراپا میکند خوبان صبور. 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
‌ ناز شستت عاشقی را خوب معنا کرده ای با نگاهت در درونم شعله برپا کرده ای عشق یعنی واژه ها را سرمه ی چشمت کنم یوسفی هستی که من را هم زلیخا کرده ای دیدگانت آیت مهر است و سودا آفرین با نگاهت در حریم سینه ماوا کرده ای شور فرهاد و تب مجنون و شعر شهریار در تو یکجا آمده _ یکباره غوغا کرده ای تا که دستانت شفیع دست هایم می شوند تازه می فهمم که دنیا را مهنّا کرده ای بوسه هایت مست و مخمورم کند سودای من هم خدایی هم بشر _ طوفان به دریا کرده ای تا تو هستی واژه ها در حکم فرمان منند با صفای مهر خود شعرم مصفا کرده ای عشق یعنی هم تو باشی هم من و یک جرعه شعر زندگانی را برای من گوارا کرده ای 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
روزی ملايى از کودکی خردسال پرسید : مسجد این محل کجاست فرزندم؟ کودک گفت: انتهاى همين كوچه به چپ برويد، آن جا گنبد مسجد را خواهی دید. ملا گفت: احسنت بر تو اى فرزند! من هم اکنون در آنجا مجلسى دارم، بيا و به سخنانم گوش فرا ده کودک پرسید : مجلس بحث تو چه باشد اى شيخ !؟ ملا گفت: راه بهشت را به مردم نشان دهم کودک خندید و گفت: تو راه مسجد را نميدانى چگونه می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!! 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
🍎 به امید آن روز،که هیچگاه احساس شکست ما را از ادامه دادن این زندگی باز ندارد و ترس از نرسیدن ما را دل سرد و بی حرکت نسازد... 🍎 به امید آن روز که آنقدر هم دل و هم راز بوده باشیم تا پشیمان از گفته هایمان در لاک تنهایی خود فرو نرویم. . ! 🍎 به امید آن روز که نیمه شب، از چشمان کسی غم خاطره سرازیر نشود و به راحتی سرها را بر بالشت بگذاریم... 🍎 به امید آن روز که یک صبح،آسوده و به دور از هر آشوبی به بیداری بگذرانیم قبل از آنکه شمع عمرمان به خاموشی برسد. 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
بیا ای شیخ و از خمخانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی که علم عشق در دفتر نباشد 🎨 تابلوی برباد اثر استاد محمود فرشچیان 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
درین همسایه مرغی هست، گویا مرغ حق نامش؛ نمی دانم، و شاید جغد، شاید مرغ کوکوخوان؛ درین همسایه، نامش هرچه، مرغی هست که را، هم‌چنان ویرانه‌ها را، دوست می‌دارد. و تنها می‌نشیند در سکوت و وحشت ویرانه‌ها تا صبح و حق‌حق می‌زند، کوکوسرایان ناله می‌بارد. و من آوازِ این غمگینِ دردآلود نشد هرگز که یک شب بشنوم، بی‌اعتنا مانم؛ و حزن‌انگیز اوهامی، دلم در پنجه نَفْشارد. درین همسایه مرغی هست خون‌آلوده‌اش آواز. کنار‌ِ پنجره دیشب، نشستم گوش دادم مدّتی آواز‌ِ او را، باز نشستم ماجراپرسان. چراگویان، ولی آرام، هَمَش هَمدرد، هم ترسان: _«چرا آواز‌ِ تو چون ضجّه‌ای خونین و هول‌آمیز؟ چه می‌جویی؟ چه می‌گویی؟ چرا اینقدر دردآلود و حزن‌انگیز؟ چرا؟ آخر چرا؟ …» [بسیار پرسیدم. و اندهناک ترسیدم. وَ او _با گریه شاید_ گفت: _«شب و ویرانه، آری این و این آری. من این ویرانه‌ها را دوست می‌دارم. و شب را دوست می‌دارم. و این هوهو و حق‌حق را. همین، آری همین، من دوست می‌دارم شب‌ِ مطلق، شب و ویرانهٔ مطلق، و شاید هرچه مطلق را.» نشستم مدتی ترسان و از او ماجراپرسان و او _با ضجّه شاید_ گفت: -«نمی‌دانم چرا ، یا چرا ویرانه‌ام لانه؛ ولی دانم که شب میراثِ خورشید است؛ و میراثِ خداوند است ویرانه. نمی‌دانم چرا، من مرغم و آوازِ من این است. جهانم این و جانم این نهانم این و پیدا و نشانم این و شاید راز‌ِ من این است.» در این همسایه مرغی هست ... زندان قصر - دی ماه ۱۳۴۵ 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
یلدا شد و شادی به دلم‌ بر پا نیست در بیت علی، فاطمه ی زهرا نیست شبهای علی بدون زهرا ، تیره ست یلدا به بلندای غم ِ مولا نیست 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
نه کرسی ونه حافظ و نه سرما فقط یاد در و یاد در و یاددر😔 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi