شکوه ماندگار
به شانه های ستم این شکوه سنگین است
دلیل وحشت هر قدرت دروغین است
دوباره خنجر نامردی اش یلی را کشت
ز عجز اوست که براین طریق دیرین است
دوباره سنگ بزن، بشکن این شکستن ها
دلیل اصلی تکثیر هرچه آیینه است
به قتلگاه رسیده ست مادر و صبرش
برای هرکه ندارد قرار، تسکین است
شکوه مندی او شد گواه، زینب وار
چه عاشقانه به پای جهاد تبیین است
شکوه مکتب ما اعتقاد قاسم هاست؛
که بیشتر ز عسل مرگ سرخ شیرین است
اگرکه حربه ی تو کشتن است،حاجت ماست
دعای بعد نماز تمام ما این است
رسد به لشکر حق دائم از «خدا یاری»
که دست قدرت او سرپناه این دین است
احمد رفیعی وردنجانی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
متن یک نامه خودکشی بجا مانده از دهه 1970:
به سمت پل میروم
اگر در مسیر حتی یک نفر
به من لبخند بزند😊
نخواهم پرید
به آدمها لبخند بزنید☺️
شاید با يک لبخند 😊
فرشته نجات كسى شدید...
من حسابم ز همه مردم این شهر جداست
من امیدم به خدا ؛ بعد خدا ؛ هم به
خداست
🌺🌺🌺
لاادری
.
خرم آن ؏ـاشق
ڪـه آشوبِ دل و
دینش تویی....
ڪـار فرمایش محبت،
مصلحت بینش تویی....!!
#فروغی_بسطامی
.
بی حسرت از جهان نرود هیچکس بهدر
الا شهید عشق به تیر از کمان دوست
#سعدی
تو کز محنت دیگران بی غمی ...
میرزا در مکتبخانه ﺍﺳﻢ شاگرد ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ،
شاگرد برخاست.
میرزا ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،
شاگرد ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یک پیکرند/ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ/ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ،
میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪاﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
شاگرد ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ نمیﺁﻳﺪ،
میرزا ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ نتوانستی ﺣﻔﻆ کنی؟!
شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺁخه ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ میکند ﺍﻣﺎ هزینه طبیب ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ و ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.
میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭی ﻛﻪ ﺩﺍﺭی ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ میکردی، ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ بی غمی
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
تاخدا بنده نَواز است به خلقش چه نیاز ؟
میکشم نازِ یکی تا به همه ناز کنم ...
✍🏻 قیصر امین پور