دل شڪستہے ما گرم ربناے حسین
گرفتہ پر بہ هواخواهے هواے حسین
شبم گذشتہ بہ فڪر و خیال شش گوشہ
سلام ؛ صبح ِ دل انگیز ڪربلاے حسین
#صبحم_به_نام_شما🌤❣
#السلام_علیڪ_یاسیدالشـهدا🌷
🌷باغ داغ همرزمان
📃 انتشار بهمناسبت چهلمین روز شهادت سرباز ولایت
#حاج_قاسم_سلیمانی
منتظر بود تا چو یارانش نوبت عهد او فرا برسد
جامی از دست دوست برگیرد انتظارش به انتها برسد
وصف "لَمْ یَلْحَقوا" در او پیدا شرح "مَنْ یَنْتَظِر" دو چشمانش
چشم در راه و پای در میدان تا که میعاد او کجا برسد
بیقرار از فراق یارانش شکوه میکرد از جداییها
بود در جستوجوی مسلخ عشق تا پیامی ز کبریا برسد
چهرهاش قابی از شهیدان بود، دل او باغ داغ همرزمان
عاشق و تشنۀ شهادت بود تا به یاران آشنا برسد
کاظمی، باکری و خرازی، همدانی و همت و صیاد
بود بیتاب وصل حاجاحمد تا به آن یار بیریا برسد
سر خود را گرفته بود به دست تا که در پای دوست اندازد
جان خود را به راه او میبرد تا ندای "بیا بیا" برسد
نور میخورد و نور مینوشید، جوشنش تار و پود ایمان داشت
به خدا داده بود عاریه سر تا به دلدار، سرجدا برسد
از هوا کرده بود خالی دل، از دلش کرده بود بیرون عُجب
شسته بود از مس وجودش دست تا به اکسیر و کیمیا برسد
گرچه در عشق دوست فانی بود، تا هدف یک دو گام باقی بود
رفت تا با فنا شدن در دوست به سرِ چشمۀ بقا برسد
تا علمدار بر زمین افتاد کمر مقتدای او بشکست
دل آقای ما چنان خون شد که به دادش فقط خدا برسد
دستش افتاد بر زمین اما علمش بر زمین نیفتاده
زینبش میبَرد علم بر دوش تا به شام پر از بلا برسد
دست او بود روی خاک اما ساربانی نبرد انگشتر
سخت و تلخ است داغش اما کی به غم شاه سرجدا برسد
تن سردار حق در آتش سوخت تا نیفتد به خیمهها آتش
بدن قاسم ارباً اربا شد پیش از آنکه به کربلا برسد
زندهتر شد شهید زندۀ ما، شده فرمانده سپاه خدا
کار سردار تازه شد آغاز، که بهزودی به انتها برسد
#محمدتقی_عارفیان، ۱۳۹۸/۱۰/۲۰
صبح است
گنجشک محض می خواند.
حسی شبیه غربت اشیا
از روی پلک می گذرد
بین درخت و ثانیه سبز
تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد ابهام را شنید.
باید دوید تا ته بودن
باید به بوی خاک فنا رفت
باید به ملتقای درخت و خدا رسید
#سهراب_سپهری
4_5830032940242829338.mp3
4.03M
🎊وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها...
🎊آهنگ زیبای سالار عقیلی تقدیم به شما.
🎉22 بهمن مبارک باد🎉
🌻پاینده باشی ایران🌻
@Sheroadab_alavi
. یک روز می آیی که من، دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم
یک روز می آیی که من، نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی، نه یقین، مست و خمارت نیستم
شب زنده داری می کنی، تا صبح زاری می کنی
تو بی قراری می کنی، من بی قرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد، قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو میشوی، من در بهارت نیستم
زنگارها را شسته ام، دور از کدورت های دور
آیینه ای پیش توام، اما کنارت نیستم
.یداللهی
#شهریار
وَقتی هَمه جا پُر اَست اَز دِل سیری
عاشق بِشَوی غَریب تَر می میری.!
یادَت نَرَوَد!به مَردُمِ این دُنیا
دَریا بِدَهی، کَویر پَس می گیرى
غزل شماره 181581241734.mp3
654.5K
صوتی غزل ۲۰(استاد حسین آهی)
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
(توبه ) زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت شادی و طرب کردن رندان برخاست
چه ملامت (رسد ) آن را که چنین باده خورد
این( نه عیب است بر عاشق رند و نه خطاست )
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه (مردان ) ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
این نه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست