آری ...
عشق در پشت سيمای درخشانش
يک غولِ ديگركُش نهفته دارد !
" هيچكس مباد برای تو ، الّا من
ناگفته ی زن به مردی كه می ستايد ،
چنين است ...
" هيچ كس ، به جز من ...
#محمود_دولت_آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمنای دل
دلم در نبودت تمنا می کرد
دم به دم ترا فریاد می کرد
ترا چه عاشقانه صدا می کرد
عشق را یکدم آوا می کرد
در نگاهی رخ ترا ترسیم می کرد
لحظه به لحظه ترا نوا می کرد
با دیدن رخ رعنای گلت
سرای دلم را بینا می کرد
آرامش دل
دیوانه ی توأم
بر پهنای دلم می نشینی
چه با صفا و مصما می نشینی
با مهر و عشق و زیبایی می نشینی
چون عشق فروزان بر دلم می نشینی
در حیرت تو ان همه زیبایی تو
به به چه با طراوت به دلم می نشینی
عطر وجودت شامه ام را پر کرده
ای جانم چه خوشبو به دلم می نشینی
سراینده دلم شمارشگر همه زیبایی توست
ای جان که با طراوت به دلم می نشینی
آرامش دل
هوای عاشقانه دارد دلم چه کنم
اگر دوباره هواخواهیش کند چه کنم
مگر نگاه عاشقانه او نیست بر دلم
که می برد دلم را ز خود وای چه کنم
همیشه منظرم خیال اورا دارد به سرم
خود معترفم خریدار نازشم چه کنم
مرا مثال نشان اوست خاطر دلم
اسیر خال گونه هاشم وای چه کنم
مدهوش و سرمست اویم چه کنم
هزار کوچه به کوچه در به درشم چه کنم
اگر چه سر نگاهش به حالی برده مرا
مطاع دل و هوای اویم وای چه کنم
هواخواه همه دردهای اویم چه کنم
بهانه ی عاشقانه اویم وای چه کنم
سراینده دلم محفل انس اوست
عاشقانه می خوانمش ز خودم وای چه کنم
آرامش دل
مثلِ آن مردابِ غمگینی
که نیلوفر نداشت....!!
حالِ من بد بود اما
هیچ کس باور نداشت...!
خوب می دانم؛
که تنهایی مرا دِق می دهد...!
عشق هم در چنته اش
چیزی از این بهتر نداشت...
#قیصر_امین_پور
برای این که حالت خوب باشه
صبح ها را با داشته هایت شروع کن
و به نداشته هایت بگو به زودی میبینمتون...
سلام صبح زیباتون بخیر🌺🌺🌺
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃اول صبـح فـداے توشدن راعشق است
🍃غزلے ناب براےتوشـدن راعشق است
🍃خـواب آلوده ام ومنگ وخمارم اما
🍃مست درحال وهواے توشدن راعشق است
🍃السلام علیک یا فارس الحجاز 💚
🍃ادرکنی ولا تحلکنی
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
فرقی نمیکند شب چگونه گذشت،هر صبح زندگی متولد میشود
صبح بزرگترین پاداش برای کسانیست ک روز قبل زنده مانده اند
صبح مثل معجزه میماند،آغاز یک زندگیست که به پایان رسیده بود
روزتون بخیر وشادی🌹
من به پایان دنیا اهمیت نمیدهم
چون دنیای من بارها تمام شده
و صبح روز بعد دوباره از نو آغاز شده است :)
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست درمانست
نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
ز عقل من عجب آید صوابگویان را
که دل به دست تو دادن خلاف در جان است
من از کنار تو دور اوفتادهام نه عجب
گرم قرار نباشد که داغ هجران است
#سعدی
جز غم بی کسی در این سفله سرای ناکسی
من نشناختم کسی گو مشناس کس مرا
👤شهریار
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و... با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
دلم زِ نازکی خود
شکست در غم عشق
و گرنه نیاید
که دل شکن باشی...
#هوشنگ_ابتهاج
هیچ ڪس نتوانست ،
رفاقت و دوستے را معنا
ڪند ،
جز گذر زمان و بازے های
روزگار ۰۰
مختصری در شرح احوال و آثار بهار
شادروان محمدتقی صبوری ملقب به ملک الشعرا بهار در ۱۲ ربیع الاول ۱۳۰۴ ه. ق. برابر با بیستم آذر ماه ۱٢۶۵ شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری فرزند حاج محمدباقر کاشانی رئیس صنف حریربافان مشهد بود ولی وی حرفه پدری و اجدادی را مانند سایر برادران خود دنبال نکرد و در مشهد به تحصیل ادبیات و زبانهای عربی و فرانسه و نیز فقه و حکمت پرداخته و در عصر خود یکی از فضلای مشهور خراسان به شمار می آمد، صبوری شعر را به سبک امیر معزی میگفته و در ساختن قصیده استاد بوده است تا به جایی که از ناصرالدین شاه قاجار فرمان ملک الشعرایی آستان قدس رضوی را دریافت کرده است..
مادر بهار از یک خانواده بازرگان اهل گرجستان بود که در جنگهای روس و ایران با جمعی دیگر به دست عباس میرزا نایب السلطنه به اسارت ایران آورده شده و به دین اسلام گرویده بودند.
بهار از سنین کودکی و در زمان حیات پدر قریحه ادبی خود را به منصه ظهور رسانید. نخست نزد پدر مقدمات و اصول ادبیات را آموخت و پس از مرگ پدر به تحصیل نزد ادیب نیشابوری و سید علی درگزی ادامه داد.
بهار در عنفوان جوانی در شاعری چنان مهارت و شهرت یافت که در هیجده سالگی پس از مرگ پدر فرمان ملک الشعرایی آستان قدس رضوی را از مظفرالدین شاه دریافت کرد.
چنانچه از لابلای اشعار بهار مستفاد می شود بسیاری از فضلای خراسان در آغاز باور نمیکردند قصایدی که بهار در مجالس می خواند از آن خود اوست و برخی مدعی بودند که وی اشعار پدرش را به نام خود قرائت میکند. از این رو حکام و امرا و برخی اساتید خراسان در محافل علنی مکرر وی را در معرض امتحان قرار می دادند....