آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
خیام
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
خیام
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم
عشق یعنی که تو از آنِ کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !
بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم...
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم !
#علی_صفری
واژه عاشق شد، قلم لب باز کرد
عشق با اذنِ خدا اعجاز کرد
غنچه ای با چادر یاس سپید
زندگی را، عشق را آغاز کرد
#مهتاب_بهشتی
پیشاپیش فرا رسیدن میلاد دردانهی نبی بر همه عاشقان حضرتش مبارکباد
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را
ابوسعید ابوالخیر
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
فریدون مشیری
کهنه قماری اَست غزل ساختن...!
یک شبه،ده قافیه را باختن...!
دست خراب اَست،چرا سر کنم؟
"آس" نشانم بده باور کنم...!
#علیرضا_آذر
چشمی دارم همه پر از دیدن دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست دروست
از دیده و دوست فرق کردن نتوان
یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست
ابوسعید ابوالخیر
دلدار دلی خواست و دل برد و دلم رفت
دل دادم و دل بستم و دل کَند چه راحت
#حامدفلاحۍراد
ای قلم حوصله کن درد زیاد است هنوز
شب ِ پُـر دلهـره و سرد زیاد است هنوز
آفت افتاده بـه گلها همه پرپر شده اند
چهـره ی غمـزده و زرد زیاد است هنوز
عشق چون بوۍهوس داد مقدس نشود
به جهان آدمِ خونسرد، زیاد است هنوز
مرد و نامرد اگر، از نظرِ چهره یکی ست
درد این است که نامرد زیاد است هنوز
گریه بر بغضِ گلو چاره نکرده چه کنم؟
دور و بـر... آدمِ دلسرد زیاد است هنوز
من همانم که کسۍسنگِ صبورم نشود
ای قلم حوصله کن درد زیاد است هنوز
#جـواد_المـاسی