ای اعتبار سجده و سجاده و نماز
از هر چه غیر دوست، دلت گشته بی نیاز
تفسیر دلبرانهی آیات مصحفی
تعبیر سرخوشانهی دلدادگان ناز
از مادری چو آینه، دریاست منجلی
احمد صفت پیمبری، از خطّهی حجاز
یخ کرده بود عاطفه در قلبهای من
از نو جوانه زد شبی، احساس دلنواز
من باغی از ارادت و تو باغبان شدی
خار دلم به لطف تو، گشتهست سرو ناز
بار امانت دلم در دستهای توست
آه ای محمد امین، با چون منی بساز
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
پیشاپیش خجسته زاد روز رسول رحمت ، خاتم انبیا حضرت محمد(ص) بر همه عالمیان مبارکباد
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معبود من
خاک کدامین آستان را برگزیدی؟
کز آن وجود مصطفی را آفریدی؟
از سرمهی چشم کدامین ماهپاره
تمثال زیبای محمد را کشیدی؟
گویا که قبل از خلقتش در آسمانها
راز و نیاز حضرت او را شنیدی
چون میوهای شیرین فنا در بندگی را
از ادعای راستین او چشیدی
این گونه شد کز عالم و آدم به لطفت
ناز رسول امّیِ خود را خریدی...
#مهتاب_بهشتی
#بضاعت_کم_به_مناسبت_میلاد_آقا_جانم_حضرت_ختمی_مرتبت
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشم خیس آسمان با چشم من، درد آشناست
شعر باران، مطلع واگویههای ما دوتاست
گاه ضرباهنگ آهی، گاه فریادی ز دل
با سرودِ اشک و با خونِ دل ما، هم نواست
این سرود ملّی جمهوری دلدادگی ست
دولت چشم انتظاران، عاشقان مبتلاست
صحبت از دیدار یار و همدم آدینه ها
صحبت از آیینه خویی، از دیار لاله هاست
یوسفی میآید و یعقوب بینا میشود
کیمیای عشق بر هر درد بی درمان دواست
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
زمان:
حجم:
281.3K
این روزها بی من، شنیدم گوشه گیری
حتما نشد دیگر سراغ از من بگیری
مثلِ منِ بی تو، که سامانی ندارم
بی من، تو هم از زندگانی سیرسیری
میخواستی اما نشد، معذور بودی
جانان من دست کدامین دل اسیری؟
منظورت از گندم گمانم موی من بود
در شام اشعار زنان گرمسیری
تو بی وفا باشی؟ چه اوهام عجیبی
#می_خوا_ستی اما نشد با من بمیری😔
#مهتاب_بهشتی
#عاشقانه
عاشق همیشه در مورد معشوق خوش گمان است:
میخواست بماند اما نشد
میخواست برگردد و سراغی بگیرد اما نتوانست
بغض غزلم، نیت باران شدنم نیست
دل سخت شدم، میل به آسان شدنم نیست
کج کرده چنان قبلهی حاجات مرا عشق
کفراست بگویم، سر سلمان شدنم نیست
از صحبت با خار مرا باز ندارید
گلدانم و شوقی به گلستان شدنم نیست
پاییز وشم، زردی عشق است به رویم
در سینه، تمنای بهاران شدنم نیست
از باد خزان شمع نگاهم شده خاموش
در دل هوس باز فروزان شدنم نیست
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
زمان:
حجم:
563.6K
از کوچهی دیروز (رد میشد)
اسب چموش کودکی هایم
با خاطرات رفته رج میخورد
دلتنگی امروز و فردایم
آن روزها را خوب یادم هست
هم خنده و هم گریههایش را
هم روزهای خوب بودن را
...اصلا تمام ماجرایش را
یکسال او عاقلتر از من بود
یکسال من عاشقترش بودم
آن روز حتی کوچه شاهد بود
من خواهر کوچکترش بودم
با لهجهی گل آشنا بودیم
دنیای ما با ماه نسبت داشت
من بچهی شیطانتری بودم
لیلای من خیلی نجابت داشت
لیلا، رفیق کودکی هایم
لیلای مجنون های ایرانی
فرصت نشد از تو بپرسم که
تا انتهای قصه میمانی؟
کابوس دیدم سالهای سال
دست زمان مارا جدا کرده
ما را به رنج سالها دوری
دیو سیاهی مبتلا کرده
بیچاره دیو قصه غافل بود
در آسمان سینه جا داری
در شهر خوبان تا نفس باقیست
صدها هزاران آشنا داری
مثل گذشته عاشقت بودم
قسمت شد و از نو تو را دیدم
اینبار محکمتر بغل کردم
روی تو را با گریه بوسیدم
هرجا که باشی یا که من باشم
این دوستی چون کوه پابرجاست
میثاق دل امضا نمیخواهد
وقتی خدا تنها دلیل ماست
#مهتاب_بهشتی
#چار_پاره
#خاطرات_کودکی
#تقدیم_به_لیلا
#داستان_این_شعر_واقعی_است
ماهی که روشن کرد روزی آسمانم را
خاموش کرده با خسوف خود جهانم را
پیش از حضورش چشمک یک شمع کافی بود
تا وا کند بخت تمام کهکشانم را
من ساده بودم زود دل دادم به تکرارش
بدر و هلالش منزوی کردست جانم را
باور نمیکردم که روزی اخم زیبایش
از من بگیرد هستی و تاب و توانم را
باور نمیکردم که پیش چشم مشتاقم
برهم زند با بی خیالی ها گمانم را
من بی نیاز از صحبت آن ماه میمانم
ای شمع روشن کن به لطفت آشیانم را
#مهتاب_بهشتی
#غزل_معرفتی
#در_کمال_احتیاج_از_خلق_استغنا_خوش_است
از وصلت باران و بغض و ابرِ پاره
زاییده ذهنم، شعر نوپایی دوباره
شعری پر از آرایهی زیبای تشبیه
شعری پر از، چشمک زدنهای ستاره
شعری که شاعر با وضوی خون نوشته
خون رنگ، مثل لالههای پرشراره
بغضی که از چشم غزل سر باز کرده
چشمی که غم را میکند در من نظاره
پنهان شده دلتنگیم در واژههایم
پوشیده شعرم، جامهای پر استعاره
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
گرچه اصل دل سپردن اتفاقی #ناب بود
عشق در تقدیر ما تقصیر #اسطرلاب بود
کوچهی دلدادگی آن شب به لطف عشق ما
روشن از فانوس چشم، حضرت مهتاب بود
رنگ #پاییزی نمیآمد به رخت بخت ما
ابر در آغوش تنگ چشم ها بیتاب بود
باد شومی رشتهی تقدیر ما را پاره کرد
در ده اقبال ما، کابوس غم ارباب بود
کاش یا هرگز نمی افتاد راه ما به هم
یا که کالای جدایی عنصری نایاب بود
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
742.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هجّی بکن ای چشم فعل انتظارش را
در سرمه دانت جا بده گاهی غبارش را
وقتی زمستان حضرتش را خواب میبیند
باید تماشا کرد گل گشت بهارش را
شاید تیمم کرده با عطرش نسیم صبح
هرجا که رفته برده یاد و یادگارش را
پیچیده در دنیای ما آوازهی بلبل
من خوب میفهمم دل دائم دچارش را
لیلا وشی در شهر ما انگار مجنون است
گویا کسی داده نشان گلعذارش را
یوسف ندیده، مثل یعقوب است نابینا
چشمان شهری که ندیده روی یارش را
اصلا همین آدینه میدانی چرا عید است؟
وعده گرفته از خدا روز قرارش را
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
باز هم آغوش باران پرشده از بوی تو
قصهمی گوید خزان از پیچ و تاب موی تو
از تواضع برگ گل این گونه میریزد زمین
تا بپوشاند مسیر عشق را تا کوی تو
چشمهای آسمان خیس تمنا میشود
در مقام خواهش از آن چشمهی جادوی تو
آسمان هم مثل من، پاییز عاشق میشود
برگریزان میشود، بازیچهی آهوی تو
حضرت پاییز شاعر شد، تب باران گرفت
این منم باران که میبوسد رخ دلجوی تو...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
بعد از تو طفل دلخوشی، از هجمهی غم پیر شد
چشمان شرجی، طالعِ پاییزیِ تقدیر شد
بعد از تو پای مرغ دل، در انزوای بی کسی
با رشتهی اجبارها، کنج قفس زنجیر شد
بیچاره پیشانی من از دست دیو دلخوری
در تنگنای حوصله، یکباره غافلگیر شد
سنگ نبودن های تو، آیینهی دل را شکست
بانوی عاشق پیشه ای، در آینه تکثیر شد
کابوس شوم رفتنت در چشم های مضطرم
چون خواب یوسف در دلِ چاه قضا، تعبیر شد
دست غزل آلوده ای، از بی وفایی ها شکست
جان و دلم از غیر تو، ای درد شیرین سیر شد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
#پاییزتان_عاشقانه