eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۱۵۲ حافظ.m4a
زمان: حجم: 3.71M
غزل شمارهٔ ۱۵۲ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه‌ای کرد رخت دید ملک تاب نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز این شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
دو خوانش غزل ۱۵۴ حافظ.m4a
زمان: حجم: 5.14M
غزل شمارهٔ ۱۵۴ راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد قد خمیده ما سهلت نماید اما بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی جام می مغانه هم با مغان توان زد درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالش خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد (با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد) عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی باشد که گوی عیشی در این میان توان زد
دو خوانش غزل ۱۵۵ حافظ.m4a
زمان: حجم: 3.48M
غزل شمارهٔ ۱۵۵ اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد و گر به رهگذری یک دم از هواداری چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس ز حقه دهنش چون شکر فروریزد من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم بس آب روی که بر خاک ره برآمیزد فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
دو خوانش غزل ۱۶۶ حافظ.m4a
زمان: حجم: 4.34M
غزل شمارهٔ ۱۶۶ روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر، ایزد که به اقبال کله گوشه گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد صبح امید که شد معتکف پرده غیب گو برون آی که کار شب تار آخر شد آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار آخر شد باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز قصه غصه که در دولت یار آخر شد ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکر کان غصه بی‌حد و شمار آخر شد
دو خوانش غزل ۱۶۷ حافظ.m4a
زمان: حجم: 5.06M
غزل شمارهٔ ۱۶۷ ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد خیال آب خضر بست و جام اسکندر(کیخسرو) به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عارفان بنمود که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد چو زر عزیز وجود است شعر من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
170_36069.mp3
زمان: حجم: 160.3K
غزل شمارهٔ ۱۷۰     زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد مغبچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دل در پی آن آشنا از همه بیگانه شد آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهره خندان شمع آفت پروانه شد گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت قطره باران ما گوهر یک دانه شد نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد منزل حافظ کنون بارگه پادشاست دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد  
177_36076.mp3
زمان: حجم: 199.1K
غزل شمارهٔ ۱۷۷     نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند بباختم دل دیوانه و ندانستم که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدار نقطه بینش ز خال توست مرا که قدر گوهر یک دانه جوهری داند به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند   👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
موسوی گرمارودیغزل۱۹۰.mp3
زمان: حجم: 1.19M
غزل شمارهٔ ۱۹۰ کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند قاصد منزل سلمی که سلامت بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر یک ساعته عمری که در او داد کند حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
دو خوانش غزل ۱۹۱ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.76M
غزل شمارهٔ ۱۹۱     آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کار دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
دو خوانش غزل ۱۹۱ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.76M
غزل شمارهٔ ۱۹۱     آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کار دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
دو خوانش غزل ۱۹۲ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.04M
غزل ۱۹۲ سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند دی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی‌کند چون ز نسیم می‌شود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی‌کند دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند ساقی سیم ساق من گر همه درد می‌دهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی‌کند دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر بی مدد سرشک من دُرِّ عدن نمی‌کند ُ کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند تیغ سزاست هر که را درد ،سخن نمی‌کند
دو خوانش غزل ۱۹۷ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.87M
غزل شمارهٔ ۱۹۷ شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند هر کجا کان شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند یار ما چون کرد آهنگ سماع قدسیان در عرش دست افشان کنند ای جوان سروقد گویی بزن پیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چه فرمان تو باشد آن کنند مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند پیش چشمم کمتر است از ذره ای آن حکایت‌ها که از طوفان کنند عید رخسار تو کو تا عاشقان در وفایت جان و دل قربان کنند خوش بر آی از غصه ای دل کاهل راز عیشها در بوته هجران کنند سر مکش حافظ ز آه نیم شب تا چو صبحت آینه رخشان کنند