eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
40 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
ای مرا موافقے وقتت خوش🍃 بر حال دلمـ🌸 چو لایقے وقتت خوش🍃 خواهم به دعا که عاشقانـ❤️ خوش باشند🍃 ور زانکه تو نیز 🌹 وقتت خوش🍃 |•✍ 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون مهتابی
سلام حضرت دلبر سلام قرص قمر زمین که صفا ندارد از آسمان چه خبر؟
قدم اول آن هست که : "گوید خدا و چیز دیگر نه" ، و قدم دوم "اُنس" است ، و قدم سیوم "سوختن" است. هر که شد خدای را یافت و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد. /تذکره الاولیا ذکر ابوالحسن خرقانی
📕 : ✍ روزی انوشیروان عادل شاه ساسانی از محلی گذر میکرد که پیر مردی را دید که داشت درخت می کاشت ، انوشیروان نزدیک رفت و گفت : ای پیرمرد تو که موهایت سفید شده و عمری هم از تو گذشته حالا این درخت کاشتن به چه کار تو می آید پیرمرد گفت : ای شاه شاهان گذشتگان ما برای ما درخت کاشتن و ما از آن بهره بردیم و استفاده کردیم حالا نوبت ما است که ما بکاریم تا آیندگان و فرزندان ما از آن استفاده کنند 🔻 انوشیروان از سخن این پیرمرد خوشش آمد و کیسه ای طلا به او داد پیرمرد در جواب به او گفت : درخت من همین امروز به من ثمر داد و این درخت کاشتن برایم بد نشد با اینکه عمر من از هفتاد گذشته اما این درخت 10 سال انتظارم نداد و همین امروز برای ما طلا ثمر داد شاه از این جواب پیرمرد باز خوشحال شد و این بار زمین و روستا رو به او بخشید 📚 عبرت : 🔹 سعی کنیم در همه وقت و همه جا نسبت به همه کس و همه چیز خوبی کنیم و خوب باشیم چون به قول حضرت مولانا : این جهان کوه است و فعل ما ندا باز می آید سوی ما ندا یعنی هر کاری انجام بدیم نتیجه اش به ما بر میگردد چه خوب یا چه بد 📔✍الهی‌نامه عطار نیشابوری ┅❅❈❅┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ گفته بودی دل ز من بــــردار و رو دل چو خون شد من چه بردارم ز تو؟!
🌸ســـلام 🌱صبحتون بهترین 🌸و خوش رنگ ترین صبح دنیا 🌱با لحظه هايی پـراز خـوشی 🌸و آرزوی سلامتی برای شماخوبان 🌱روز وروزگارتان شاد 🌸روزتـون بـی نظیر
ایام ولادت باسعادت حضرت رقیه سلام الله علیها مبارک باد محضر بی بی جهت توفیق زیارت مرقد منورشان صلوات
تا می توانید انرژی مثبت بگیرید هیچ کس نمی تواند بدون رضایت شمادر شما احساس حقارت بوجود آورد مردم درست به همان اندازه خوشبختند که خودشان تصمیم می گیرند.
ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم ما خاک قدوم هر چه زیبا صفتیم از زشتى کردار دگر خسته شدیم محتاج دو پیمانه مى معرفتیم دوستان مهربان زندگیتون پراز باران برکت
لبخند بزن حتی اگر سخت باشه فقط لبخند هست که میتونه روزت رو رنگی کنه... 😊لحظه هاتون پر لبخند 😊
جای دقیق زخم های مرا تو فقط می دانستی بی انصاف چرا با رفتنت زخم روی زخم گذاشتی ؟
•••• [ اَرزُقنے مُواساةَ مَنْ قَتَّرتَ عَلَیهِ‌ مِن رِزقِکَ‌ ‌،بِمٰا وَسَّعتَ عَلَیَّ مِن فَضلِک َ] روزی کن به من که دستگیری کنم از کسے که رزق او تنگ شده است 🍃
گفتی نظر خطاست تو دل می‌بری رواست؟ 💟
هنوز در نظرم چون گذشته زیبایی حبیب من که به دیدار من نمی آیی... ستاره های نگاهت چقدر غمگینند نشسته است به چشمت غمی تماشایی تو هم شبیه من‌ آیا دچار اندوهی؟ تو هم شبیه من آیا هنوز تنهایی؟
تمام هفته اگر یا حسین ع می گویم دوشنبه ها ز لبم یا حسن ع نمی افتد...
✳️ الزامات بهاری! آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب‌ است وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ است نه دهانی است که در وهم سخندان آید مگر اندر سخن آیی و بداند که لب‌ است آتش روی تو زین‌گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ است آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب‌ است جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست نه که از ناله مرغان چمن در طرب‌ است هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا کآفتابی تو و کوتاه‌نظر مرغ شب‌ است خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد گر چه راهم نه به اندازه پای طلب‌ است هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب‌ است سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ است لیکن این حال محال است که پنهان ماند تو زره می‌دری و پرده سعدی قصب‌ است
...♥️•~° 🕊 هنوز نقش وجود مرا به پرده‌ی هستی نبسته بود زمانه که دل به مهر تو بستم
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮐﺠﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ! ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﺬﺍﺏ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧَﺒُﻮَﺩ ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟
ای دوست من هنوز بر آن عهد مانده‌ام هرجا که بوده نام تو خود را رسانده‌ام هم همنشین دشمن خویشم به مهر تو هم دوست را به قهر تو از خویش رانده‌ام وقتی عیار دوست و دشمن محبت است شادم که دوستدار تو را دوست خوانده‌ام مجید ترکابادی
✨ محفل شب شعر ای عشق! کاری کن که درماندند درمان‌ها برگرد و برگردان حقیقت را به ایمان‌ها چشم‌انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه غرق خیالِ بوسه بر پایت، خیابان‌ها مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان بی‌تاب تسبیح سحرگاهت، شبستان‌ها مهدیه‌ها دل برده‌اند از حوض مسجدها دور «ولیِّ عصر» می‌گردند میدان‌ها... پُر می‌شود شهر از نوای «آیة الکرسی» تا بگذری از زیر این دروازه قرآن‌ها... در خواب، چشمان تو را دیدند نرگس‌ها شوق گل روی تو را دارند گلدان‌ها ای در صدای مهربانت حجتی کامل! ای در نگاه روشنت اثبات برهان‌ها! هر جمعه در شهری برایت ندبه می‌خوانیم تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعان‌ها ✍️ شاعر: قاسم صرافان
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﺑﺎ ﻧﻮﻛﺮﺵ ﺩﺭﻛﺸﺘﻰ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻧﻮﻛﺮ اولین ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﻯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻰ ﺗﺎﺑﻰ میکرد ﻫﺮﭼﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﺩﻟﺪﺍﺭﻯ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﮕﺮﻓﺖ، ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻣﻰ ﺍﻭ ﺑﺎﻋـﺚ ﺷﺪ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩ، ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﻓﻜﺮ ﭼﺎﺭﻩ ﺟﻮﯾﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺣﻜﯿﻤﻰ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﻰ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ چگونه؟ ﺣﻜﯿﻢ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﻧﻮﻛﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ بی‌اندﺍﺯﻧﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ داخل ﺩﺭﯾﺎ انداختند . ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻏﻮﻃﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ کمکم ﻛﻨﯿﺪ ، ﻣﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﯿﺪ دست او ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑـﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻛﺸﺘﻰ آوردﻧﺪ . ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻰ ساکت ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﯾـﮕﺮ ﭼﯿﺰﻯ ﻧﮕﻔﺖ . ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺣﻜﯿﻢ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮﺩﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺣـﻜﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﭼﻪ ﺑـﻮﺩ ﻛﻪ غلام ﺁﺭﺍم ﮔﺮﺩﯾﺪ؟ ﺣﻜﯿﻢ پاسخ داد ﺍﻭ ﺭﻧﺞ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺪﺭ سلامتی در ﻛﺸﺘﻰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﺴﺖ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﺭﺍ کسی ﺩﺍﻧـﺪ ﻛﻪ ﻗﺒﻼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ بلا ﮔﺮﺩﺩ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈