eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا سرآغاز صبحم را با یاد و نام تو میگشایم پنجره های قلبم را خالصانه وعاشقانه بسویت باز میکنم تانسیم رحمتت به آن بوزد وناپاکیهای آنرابزداید 🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
در نوکری حس امیری می کنم من الطاف بی اندازه ات را دوست دارم با هر تپش قلبم گرفته دم رضا جان نام بلند آوازه ات را دوست دارم ...
4_5940447173509383723.mp3
402.5K
حکایت شمارهٔ ۲۳   سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان   بخشایش الهی گم شده‌ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقه اهل تحقیق در آمد. به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت دست از هوا و هوس کوتاه کرده. و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اوّل است و زهد و طاعتش نامعوّل. به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای ولیک می‌نتوان از زبان مردم رست طاقت جور زبان‌ها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد. جوابش داد که: شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت؟! چند گویی که بد اندیش و حسود عیبجویان من مسکینند گه به خون ریختنم برخیزند گه به بد خواستنم بنشینند نیک باشی و بدت گوید خلق به که بد باشی و نیکت بینند لیکن مرا -که حسن ظن همگان در حق من به کمال است و من در عین نقصان- روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن. اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی در بسته به روی خود ز مردم تا عیب نگسترند ما را در بسته چه سود و عالم الغیب دانای نهان و آشکارا
به جان می‌جویمت ، جانا کجایی ..‌.؟ .. 🍃
امروز روز بزرگداشت شیخ بهایی است! چقدر دلم برای مشهد تنگ شده است! 💬 زائر
🗓سالروز بزرگداشت شیخ بهایی گرامی باد 📒از آثار وی می توان(الزبده فی الاصول،جامع عباسی،اربعین،مثنوی سوانح الحجاز،کشکول و اشعار وی)را نام برد.
عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم.. *به كسي كينه نگيريد* دل بي كينه قشنگ است *به همه مهر بورزيد* به خدا مهر قشنگ است دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي بوسه هم حس قشنگي است *بوسه بر دست پدر* *بوسه بر گونه مادر* لحظه حادثه بوسه قشنگ است بفشاريد به آغوش عزيزان پدر و مادر و فرزند به خدا گرمي آغوش قشنگ است نزنيد سنگ به گنجشك پر گنجشك قشنگ است پر پروانه ببوسيد پر پروانه قشنگ است نسترن را بشناسيد ياس را لمس كنيد به خدا لاله قشنگ است همه جا مست بخنديد همه جا عشق بورزيد سينه با عشق قشنگ است بشناسيد خدا را هر کجا یاد خدا هست سقف آن خانه قشنگ است... 👤 فریدون مشیری 🌸
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 گفتمش نقاش را، نقشی بکش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید   گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید   گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید   گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم   راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید   گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید   گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن  در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید   گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید   گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم گریه کرد، آهی کشید وزینب کبری(س) کشید   گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق   عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید   گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)   گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید استاد شهریار
غزل شماره 355 - بخش 51583349735.mp3
441.5K
صوتی غزل شماره ۳۵۵ «استاد حسین آهی»
[صد آرزو بہ گَردِ دلم در طواف بود از حیرتِ جمال تو بـےآرزو شدم 💚] ••• +حالِ خوب و پرازانرژۍ این عڪس...
4_5940447173509383727.mp3
297.4K
حکایت شمارهٔ ۲۶   سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان   یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‌ای خفته. شوریده‌ای که در آن سفر همراه ما بود نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه. اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته. دوش مرغی به صبح می‌نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح‌گوی و ما خاموش