🚩 می شود من هم برایت شعر «ای ایران» بخوانم؟
وقت آن آمد که از امّید، از ایمان بخوانم
حجّتی دارم که پاکوبان و دستافشان بخوانم
نام فردوسی شنیدم، بوی نقّالی میآید
فالی از حافظ گرفتم بیتی از عُمّان بخوانم
از فریدون، از سیاوش، از کمانداران آرش
از درفش کاویان، از رستم دستان بخوانم
از امیران، از کبیران، میرزاکوچکضمیران
از دلیران، از دلیریهای تنگستان بخوانم
خسته هرگز نیستم ای خندهات آرام دلها
میشود من هم برایت شعر "ای ایران" بخوانم؟...
#لاادری
در راه عشق جان ز تنم رفت و باک نیست
مرغی که عاشق است گرفتار خاک نیست
از سوز عشق چهرهی مستان مشخص است
در راه عشق هیچ کسی بی پلاک نیست
دیگر نمیتوان به کسی اعتماد کرد
عشق مجازی است ولی عشق پاک نیست
یک رنگ مانده ایم و هوس باز نیستیم
در این زمان که هیچ کسی سینه چاک نیست
ما از شراب عشق ز روز ازل خوشیم
مستی ما که فانی و از سُکر تاک نیست
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
حافظ چه خوب گفت که عاشق هلاک نیست
#محمدجواد_جلالی
دردها در غیبت طولانیت بسیار شد
زخمی از هجران تو جان و دل احرار شد
از زمین و اهل آن صبری نمیجوشد دگر
حال قلب آسمانیها غمین و زار شد
دشتهای معرفت خشکیده و بیحاصلند
خانههای عارفانه، خالی از ابرار شد
شبهه و تشکیک، در تصمیمهامان رخنه کرد
سینههای فهم و دانستن پر از مسمار شد
اختیاری نیست دیگر بارش ابر نگاه
تلخکامیها به اجبار زمانه بار شد
سفرههای آشنایی، کوچک و کوچک شده
دشمنی، بیاعتمادی، راهی بازار شد
این جهانی نیست که حق وعدهاش را داده بود
حق و حقخواهی اسیر فتنهی اشرار شد
لات و عزی و هبل، فرمانروایی میکنند
دست باطل از برای حقکُشی ابزار شد
ندبهها، فریادها، محصول قلب ریش ماست
در فراق روی ماهت، آهمان بیمار شد
#این_صاحبنا
#عجللولیکالفرج
#معصومهمشهدیزاده
زمان:
حجم:
400.8K
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
آیه آیه شده چون صفحهء قرآن بدنش
جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهنش
آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو
خاک صحراست کفن بر بدن بی کفنش
تا نفس داشت به آن قوم، نصیحت می کرد
چه گنه داشت که شد سنگ، جواب سخنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجهء قاتل و گیسوی شکن در شکنش
سر به بالای سنان، چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
جایی از زمزمهء ماتم او خالی نیست
این شهیدی است که عالم شده بیت الحزنش
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
ای که با خون گلویت شده قرآن تفسیر
آیه آیه شده اوراق تنت از شمشیر
بر تنت آیه نوشتند به شمشیر، ولی
جمله جمله همه را نقطه نهادند به تیر
پسرانت همه در راه خداوند شهید
دخترانت همه بر یاری اسلام اسیر
به نماز تو بنازم که پس از ذکر سلام
بر سر نیزه درخشیدی و گفتی تکبیر
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️غلامرضا سازگار
🎙️سراب
زمان:
حجم:
436.3K
تا ابد کوثر توحید ز پیمانهء اوست
سینهء سوخته گان شمع عزا خانهء اوست
دل آتش زدهء ما که جهانی را سوخت
شعله اش از شرر دامن ریحانهء اوست
گوهری را که خدا قیمت آن داند و بس
دُرّ اشکی است که تقدیم به دُردانهء اوست
درس آزادگی از مکتب او یافت کمال
روح مردانگی از همّت مردانهء اوست
طرفه بیتی است از آن شاعر دل سوخته ام
که پر از خون جگر ساغر و پیمانهء اوست
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️ غلامرضا سازگار
🎙سراب
زمان:
حجم:
396.6K
تا از این نُه فلک و هفت رواقش اثر است
سر نورانی او بر سر نی جلوه گر است
سندی را که به خون گلوی خویش نوشت
تا خداییِّ خدا پیش خدا معتبر است
این شهیدی است که با آتش هفتاد و دو داغ
داغ او تا ابد الدّهر به قلب بشر است
نه فقط سینه سپر کرد به هنگام نماز
تا ابد سینهء او تیر بلا را سپر است
همه مُردند، چرا هر چه زمان می گذرد
مکتب سرخ حسین ابن علی زنده تر است
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️ غلامرضا سازگار
🎙️سراب
زمان:
حجم:
523.5K
کیست این کشته که دریا شده خونین جگرش
سینه ای نیست که سوزی نبرد از شررش
بهر یک سجده ی کامل ز سه خون ساخت وضو
خون پیشانی و خونِ دل و خونِ پسرش
با همه زخم بدن، قاتل او بود دو زخم
که یکی بر جگرش بود و یکی بر کمرش
خون و زخم بدن و گرد و غبار صحرا
سه کفن بود در آن وادی سوزان به برش
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
ذبح مهمان که شنیده لب عطشان لب آب؟!
جگر بحر و دل آب، کباب است کباب
ورق مصحف و خون، سوره ی نور و سُم اسب؟!
سرِ پاک پسرِ فاطمه و بزم شراب؟!
بارها صورت نورانی او خونین شد
باز با خون علی اصغر خود کرد خضاب
رفت از خیمه نگه پشت سر خویش نکرد
بس که بر شوق ملاقات خدا داشت شتاب
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️غلامرضا سازگار
🎙️سراب
زمان:
حجم:
400.8K
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
آیه آیه شده چون صفحهء قرآن بدنش
جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهنش
آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو
خاک صحراست کفن بر بدن بی کفنش
تا نفس داشت به آن قوم، نصیحت می کرد
چه گنه داشت که شد سنگ، جواب سخنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجهء قاتل و گیسوی شکن در شکنش
سر به بالای سنان، چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
جایی از زمزمهء ماتم او خالی نیست
این شهیدی است که عالم شده بیت الحزنش
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️غلامرضا سازگار
🎙️سراب
زمان:
حجم:
565.4K
ای که با خون گلویت شده قرآن تفسیر
آیه آیه شده اوراق تنت از شمشیر
بر تنت آیه نوشتند به شمشیر، ولی
جمله جمله همه را نقطه نهادند به تیر
پسرانت همه در راه خداوند شهید
دخترانت همه بر یاری اسلام اسیر
به نماز تو بنازم که پس از ذکر سلام
بر سر نیزه درخشیدی و گفتی تکبیر
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
هر کجا حکم الهی است سخنگو سر توست
شاخه و نخل و نی و طشت طلا منبر توست
آنچه گفتیم و شنیدیم در اوصاف بهشت
همه در یک گُل لبخند علی اصغر توست
آنکه بخشید به اسلام، بقا، خون تو بود
آنکه خون تو بقا یافت از او خواهر توست
عضو عضو بدنت سوره و زخمت آیات
ورق مصحف آغشته به خون پیکر توست
نه محرّم نه صفر بلکه همه دورهء سال
باید این بیت بخوانیم که یادآور توست
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
✍️ غلامرضا سازگار
🎙️سراب
صافی سینه
از کمال اجتماعی
هرچند که پیرِ دِیر، پندم فرمود
کز سینه، غبار کینه بایست زُدود
خود معتقدم به صافی سینه؛ ولی
چون آینه، سادهلوح نتوانم بود
کتاب مشاعره، ص ۶۶۳.
#کینه
#کمالاجتماعی
امروز طرحی دیدم که به گریهام انداخت و متنی از روزنامهٔ لوموند فرانسه:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
(مولوی)
متن کوتاه روزنامۀ فرانسوی Le Monde در سرمقالهاش دربارۀ ایران:
ایران - این سرزمین خسته اما نجیب - امروز تنها ایستاده است: زخمی، محاصرهشده، اما شکستناپذیر. جهانی از زور و دروغ علیه اوست، و او همچنان ایستاده است - نه با ارتشها، نه با زرادخانهها، بلکه با قلبهایی که هنوز میتپند، با اشعاری که هنوز زمزمه میشوند، و با غروری که قرنهاست نتوانستند دفنش کنند.
تنهاست، اما سربلند.
خونین است، اما پرخروش.
خسته است، اما تسلیمناپذیر.
این است ... ایران.
Iran - this weary but noble land - today stands alone: wounded, encircled, but unbroken. A world of force and falsehood has turned against her, and yet she stands - not with armies, not with arsenals, but with hearts that still beat, with poems still whispered, and with a pride that centuries could not bury.
She is alone, yet proud.
She is bleeding, yet roaring.
She is tired, yet unbowed.
This... is Iran.
(Le Monde (France), Editorial, 2025)
(ترجمه. مهدی خیمهدوز)