شکر خوش است ولیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
#سعدی
یک ظهر بی نظیر
یک لبخندازته دل
یک شادےبےبدیل
یک خداےهمیشه همراه
باهزارآرزوے زیبا
تقدیم لحظه هاتون
روزی سراسر شادی و برکت
را براتون آرزومندم
ظهرتون بخیر دوستان
🌺🌺🌺🌺
غزل سعدی تا خبر دارم از او بی خبر از خویشتم.mp3
1.09M
تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
خود گرفتم که نگویم که مرا واقعهایست
دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم
در همه شهر فراهم ننشست انجمنی
که نه من در غمش افسانه آن انجمنم
گر همین سوز رود با من مسکین در گور
خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم
گر به خون تشنهای اکنون من و سر باکی نیست
که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم
شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر
من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم
تا به گفتار درآمد دهن شیرینت
بیم آن است که شوری به جهان درفکنم
#سعدی
#خوانش_استاد_ساعد_باقری
اندوختن به رتبهى ریزش نمیرسد
از فصل نوبهار، خزان باسخاترست...
#صائب_تبريزى
حکایت بوستان در بلندمرتبگی نکوگویان و خوشخویان.mp3
290.5K
یکی خوب کردار خوشخوی بود
که او نیک و بد را نکو گوی بود
به خوابش کسی دید چون در گذشت
که باری حکایت کن از سر گذشت
دهانی به خنده چو گل باز کرد
چو بلبل به صوتی خوش آغاز کرد
که بر من نکردند سختی بسی
که من سخت نگرفتمی بر کسی
#حکایت_بوستان
#دربلندمرتبگی_نکوگویان_وخوشخویان
#خوانش_استاد_ساعد_باقری
چگونه اولین داستان کوتاه فارسی نوشته شد؟
#محمدعلی_جمالزاده برای #علی_دهباشی چگونگی نوشته شدن اولین داستانش «فارسی شکر است» را در همان آپارتمان برلین تعریف کرده که «چهارشنبه شبها دور هم جمع میشدند و به نوبت هر کس چیزی میخوانده تا اینکه نوبت به جوانترین عضو گروه، جمالزاده میرسد و او که نمیدانسته در جمع این انسانهای بزرگ چه بخواند اولین داستانش را نوشته، میخواند و در کمال ناباوریاش مطبوع طبع آنان قرار گرفته و از همان شب مهر نویسندگی بر سرنوشت او زده میشود».
جالب آنجاست که بعد از چند دهه وقتی دهباشی در آلمان به همان آدرس مجله کاوه میرود، میبیند نه تنها خیابان هنوز پابرجاست بلکه آپارتمان هم هنوز وجود دارد و موقعی که اهالی فعلی آپارتمان متوجه پیشینه این خانه میشوند به شهردار آن منطقه پیشنهاد میکنند که پلاکی برای یابود این خانه بر دیوار نصب شود و شگفتتر آنکه دهباشی چند خیابان پایینتر بر دیوار خانهای پلاکی مربوط به تقی ارانی را مییابد که آنجا زندگی میکرده است. .....
🌸 خدای دوست داشتنی من
خـــدای مــن
همــان خـــداییــست
ڪہ بـدون هیـــــچ انتظــارے
همـــــہ را دوســــــت دارد
و وفـــــادارتـــرین معشـــــوق هــم اوســــت
ڪــہ انســان را پـس از همـــہ خطــاها
و دل دادن بہ دنیـــا و اهـــل دنــــیا
در آغـــــوش عشــــــــق می پــــذیرد...
دلم از بیمِ فراقِ تو به خود میلرزد
همچو آن قطره که از گل نچکیدهست هنوز...
#عالی_شیرازی
هرچند خط کشـیده بر آیینهات، زمـان
در چشمم از تمامیِ خوبان، سری هنوز
#حسین_منزوی