eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 قسمت ( 8). #نگاه_خدا مادر جون: عزیز دلم این چرخه طبیعته هر کی یه روز از دنیا میره و به جاش ی
* 💞﷽💞 قسمت (9). فردا صبح زود بیدار شدم ،خیلی سخت بود که چشمامو باز کنم ولی به خاطر ثبت نام دانشگاه راه دیگه ای نداشتم مانتوی سرمه ای که بابا خریده بود و پوشیدم با یه مقنعه سرمه ای یه کم آرایش کردم و یه کم از موهای خرماییمو ریختم بیرون ( به چه جیگری شدم من ،پیش به سوی دانشگاه) رسیدم دانشگاه ،وارد محوطه شدم دیدم یه عالم دخترو پسر بیرون وایستادن ،چقدرم با هم صمیمی بودن ( از بچگی رابطه خوبی با پسرا نداشتم نمیدونم چرا همیشه با دیدن پسرا تپش قلب میگرفتم،با اینکه همیشه خونه خاله زهرا میرفتیم و دوتا پسر خاله هم داشتم ،همیشه ازشون فراری بودم ،،خدا به خیر کنه اینجا رو ) ثبت ناممو زود انجام دادم ،انتخاب واحدامو هم کردم ،،سعی کردم بیشتر درسامو ساعت ده به بعد بگیرم که واسه خوابیدن اذیت نشم 😅چه مخی ام من 😝 فقط یه کلاس و مجبور شدم ساعت 8 بردارم ،،روزای کلاسمو هم از شنبه تا چهارشنبه گرفتم که خونه نباشم حوصلم سر بره ، کارامو که انجام دادم رفتم خونه لباسامو عوض کردم رفتم سر وقت غذا ،بابا ناهار خونه نمیاومد واسه همین یه چیز ساده واسه خودم درست کردم که واسه شام غذای خوب درست کنم ساعت 9 شب گوشیم زنگ خورد بابا رضا بود ،تو دلم گفتم حتمن میخواد بگه دیر میاد من شاممو بخورم 😕 - جانم بابا بابا رضا: سارا بابا بیا دم در - کلید ندارین مگه؟ بابا رضا: دارم بیا کارت دارم دروباز کردم وااییی😍 یه هاچ بک البالویی داشت منو چشمک میزد 😍 بابا رضا اومد سمتم : اینم سویچش ،کادوی دانشگاهت پریدم تو بغلش : واییی باباجووون عاشقتم، دیونتم ، نوکرتم 🤩 بابا رضا: اووو چه خبرته ،مبارکت باشه شامو که خوردیم،به بابا شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم @ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (س) ♨️فخر زنان عالم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام.mp3.mp3
6.98M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام ۱۴۰۰/۱۱/۳
42.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در دیدار مداحان. ۱۴۰۰/۱۱/۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ ۖ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ» خدا از جنین‌هایى که هر (انسان یا حیوان) ماده‌اى حمل مى کند آگاه است. و نیز از آنچه رحمها کم مى کنند (و پیش از موعد مقرّر به دنیا مى آورند)، و هم از آنچه افزون مى کنند (و بعد از موقع به دنیا مى آورند). و هر چیز نزد او مقدار معیّنى دارد. (سوره مبارکه رعد/ آیه ۸) 🌹🌹🌹 ❇ تفســــــیر نخست مى گوید: خداوند از جنین هایى که هر (انسان یا حیوان) ماده اى حمل مى کند آگاه است (اللهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَى). و نیز از آنچه رحم ها کم مى کنند و پیش از موعد مقرّر مى زایند (وَ مَا تَغِیضُ الاَْرْحَامُ). و هم از آنچه افزون مى کنند و بعد از موقع مى زایند (وَ مَا تَزْدَادُ). در تفسیر سه جمله بالا در میان مفسّران گفت‌وگو بسیار است:برخى چنانکه در بالا گفتیم آن را اشاره به صورت هاى سه گانه حمل دانسته اند که گاهى در موعد مقرّر متولّد مى شود، گاهى قبل از موقع (گویى زمان لازم را در خود فرو برده است) و گاهى بعد از موعد مقرّر تولّد مى یابد. خداوند همه اینها را مى داند و از تاریخ تولّد جنین و لحظه آن بى کم‌وکاست آگاه است. و این از امورى است که هیچ کس و هیچ دستگاهى دقیقاً نمى تواند آن را مشخّص کند. این علم مخصوص ذات پروردگار است و دلیل آن هم روشن است چون استعداد رحم ها و جنین ها کاملاً متفاوت است و هیچ کس از تفاوت آنها دقیقاً آگاه نیست. بعضى دیگر گفته اند: جمله هاى سه گانه بالا اشاره به سه حالت مختلف از اعمال رحم در ایّام باردارى است: جمله اوّل اشاره به خود جنین است که رحم آن را حفظ مى کند و جمله دوم اشاره به خون حیض است که در آن مى ریزد و جذب جنین مى گردد و آن را مى مکد و در خود فرو مى برد و جمله سوم اشاره به خون هاى اضافى است که در ایّام حمل احیاناً به خارج ریخته مى شود یا هنگام تولّد و بعد از آن دفع مى گردد. 🌼🌼🌼 احتمالات دیگرى نیز در تفسیر آیه داده اند که در عین حال هیچ یک از آنها با هم تضاد ندارد و ممکن است آیه فوق اشاره به مجموع این تفاسیر باشد، هر چند ظاهر همان تفسیر اوّل است، زیرا جمله تحمل حمل جنین را مى رساند و جمله هاى تَغیضُ و تَزدادُ به قرینه آن، اشاره به کم و زیادى دوران حمل است. سپس قرآن اضافه مى کند: هر چیز در نزد خدا به مقدار و میزان ثابت و معیّن است (وَ کُلُّ شَىْء عِنْدَهُ بِمِقْدَار).تا تصوّر نشود که این کم و زیادها بى حساب و بى دلیل است، بلکه ساعت و ثانیه و لحظه آن حساب دارد، همان گونه که اجزاى جنین و خون رحم، همه داراى حساب و کتاب است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۸ سوره مبارکه رعد) @ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماینده پیشین دومای روسیه: پیروزی شجاعت میخواهد، از ایرانی‌ها یاد بگیریم...
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 قسمت (9). #نگاه_خدا فردا صبح زود بیدار شدم ،خیلی سخت بود که چشمامو باز کنم ولی به خاطر ثبت نا
* 💞﷽💞 قسمت (10). شماره عاطفه رو گرفتم ( عاطفه خواب بود) - الو عاطفه خوابی؟ عاطی: اره خیره سرم ،اگه جنابعالی میزاشتین داشتم یه خواب خوب میدیدم - دیوووونه 😂حتمن داشتی خواب شاهزادتو میدیدی عاطی : حالا چیکارم داشتی مزاحم - وایییی باورت نمیشه بابا ماشین گرفته برام ( انگار خوابش پرید) عاطی: جانه عاطی، مرگ عاطی راست میگی؟ - به مرگه شاهزادت راست میگم😆 عاطی: بی ادب مگه من به شاهزاده تو کاری دارم 😤 - بابا تو هم بیا شاهزاده منو تیر باران کن اگه من چیزی گفتم 😆 عاطی: اومدم باید ببری منو بیرونااااا گفته باشم - چششششم ، الان برو ادامه خوابتو ببین عشقم عاطی: اره راست میگی ،شب بخیر یه هفته گذشت و فردا اولین روز دانشگاه بود ،توی این یه هفته خاله زهرا و مادرجون هر روز به بهانه ازدواج بابا می‌اومدن خونمون خسته شده بودم با شروع کلاسا خیلی خوشحال شدم که تا اطلاع ثانوی خونمون نمیان صبح با زنگ گوشی ساعتم بیدار شدم رفتم حمام یه دوش گرفتم لباسمو پوشیدمو طبق معمول یه کم آرایش کردمو و کیفمو برداشتم رفتم پایین نشستم یه کم صبحانه مو خوردمو سویچ ماشینو برداشتمو حرکت کردم ماشینو کنار دانشگاه پارک کردم و پیاده شدم رفتم داخل دانشگاه رفتم کلاسمو پیدا کردم درو باز کردم اوهوکی چه خبره اینجا چه وضعی بود کلاس پسرا و دخترا یه جوری با هم حرف میزدن که یه عمری همدیگه رو میشناسن😅 پوشش دخترا هم که نگم بهتره همونجور وایستاده بودم که یکی از پشت سر گفت : &:همینجور میخوای مثل چوپ خشک وایستی اینجا (برگشتم نگاهش کردم یه پسره چهار شونه هیکل ورزشی،با یه تیشرت سبز جذب ،که رو دستش خالکوبی کرده بود) رفتم کنار : ببخشید بفرمایید بعدن با حضور غیاب استاد فهمیدم فامیلیش یاسریه کلاسم که تمام میشد میرفتم داخل کافه دانشگاه مینشستم تا کلاس دیگه ام شروع بشه