eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه شام غریبان(فوق العاده سوزناک و اشک آور و دردناک ) 🎙حاج سید مجید بنی فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯 ویژه شام غریبان 🏴 برادر جان بی تو در دل صحرا، شده تنها خواهرت گل زهرا
كانال تخصصى هروله_۲۰۲۲_۰۸_۰۸_۲۱_۳۴_۰۳_۵۶۶.mp3
12.25M
• امشب به صحرا بى كفن جسم شهيدان است شام غريبان است.... سید رضا نریمانی
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرنسیم‌پرچم‌تومیکُشدمرا این‌روضه‌های‌ماتم‌تومیکُشدمرا این‌روزهابه‌قافله‌ات‌فکرمی‌ڪنم دلشوره‌ی‌‌خواهرت‌زینب‌می‌کشدمرا...🥀 علیه‌السلام
13.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مفتی عربستان: ⭕️به خدا قسم کسی که برای شهادت حسین علیه السلام غمگین نشود، است. ⭕️ سخنان مفتی اهل سنت عربستانی درباره‌ی امام حسین علیه‌السلام و سرگردانی مجری در برنامه تلویزیونی ملی عربستان سعودی! 
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون دل آسمون زبون می‌گیره صاحب زمون ای امان ای امان‌ ای امان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۰۴ قرآن کریم ( آیات ۱۶۳ تا ۱۷۰ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۰۵ قرآن کریم ( آیات ۱۷۱ تا ۱۷۵ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اِنَّ هذِهِ القُلوبَ لَتَصدَاُ کَما یَصدَاُ الحَدیدُ وَ اِنَّ جِلاءَها قِراءَةُ القُرآنِ» براستی این قلبها زنگار می‌گیرد، همان‌طور که آهن زنگار می‌گیرد، جلای قلب‌ها قرائت قرآن است. (ارشاد القلوب / ۷۸) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَىٰ بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ ۚ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ» آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل مى کنند که خودتان جز با مشقّت زیاد، به آن نمى رسیدید. پروردگارتان به یقین رئوف و مهربان است. (سوره مبارکه نحل/ آیه ۷) 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ❇ تفســــــیر * در آیه بعد، به یکى دیگر از منافع مهم این حیوانات اشاره کرده مى گوید: آنها بارهاى سنگین شما را بر دوش خود حمل مى کنند و به سوى شهر و دیارى که جز با مشقت زیاد به آن نمى رسیدید مى برند (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى بَلَد لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلاّ بِشِقِّ الأَنْفُسِ). این نشانه رحمت و رأفت خداوند است که این چهار پایان را با این قدرت و نیرو آفریده است و آنها را رام و تسلیم شما نیز گردانیده، چرا که پروردگار شما رئوف و رحیم است (إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ). شِقّ از ماده مشقت است، ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند که به معناى شکافتن و نصف کردن باشد، یعنى شما نمى توانید خودتان این بارها را بر دوش کشیده و به مقصد برسانید مگر این که نیمى از قوت شما از میان برود و به اصطلاح نیم جان شوید، ولى تفسیر اول، نزدیکتر به نظر مى رسد. به این ترتیب، این چهار پایان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما تولید مى کنند، و در درجه بعد از فرآورده هاى لبنیاتى آنها استفاده مى شود و آن گاه از گوشتشان و بعد آثار روانى که در دلها مى گذارند، مورد توجه قرار گرفته، و سرانجام باربرى آنها. قابل توجه این که حتى در عصر و زمان ما که عصر ماشین و وسائل ماشینى است، باز در بسیارى موارد تنها باید از همین چهار پایان، استفاده کرد، و راه دیگرى وجود ندارد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷ سوره مبارکه نحل) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_سی_و_یکم سر و صدای گنجشک ها باز به دادم رسيد. با عجله بلند می شوم که سرم گيج می رود
دستانش را به صورتش می کشد و می گويد: - ليلاجان! تو خيلی برام شيرين بودی، من هميشه دختر رو بيشتر از پسر می خواستم. لبخند شيرينی می زند و می گويد: - قبلا خونده بودم که خوشبختي مرد اينه که اولين بچه اش دختر باشه. وقتی علی به دنيا اومد، به شوخی گفتم؛ عجب بدبختی اي! مادربزرگت سر همين کلمه دعوام کرد. خدارو شکر علی برام يه نعمت بزرگه. شايد باور نکنی ليلاجان! وقتی تو به دنيا اومدی و تونستم بغلت کنم، حس يک پيامبر رو داشتم که فرشته ها تحفة آسماني توي بغلش گذاشتند. چون مبينا رو هم نمی تونستم ببينم و بغل کنم. برام پرستيدنی بودی. خيلی می خواستمت. وقتی آوردمت خونه، رو دست می چرخوندمت دور اتاق. نفس عميقی می کشد و انگار عطر آن خاطرات را بو می کشد. زندگی چه شيرينی های زود گذری دارد. قطار سريع السير است. با لحنی خاص می گويد: - اينقدر احساس خوشبختی داشتم که فکر می کردم ده سال جوون تر شدم. نمی دونم سختی دوران بارداری مادرتون بود، غصه بستری بودن خواهرت بود، چشم زخم بود، نمی دونم. از روز سوم که مادرتون مريض شد همه چی به هم پيچيد. چهره اش رنگ می گيرد و صدايش خش دار می شود. ادامه می دهد: - اين حرف هايی رو که دارم برات می گم سالهاست که به کسی نگفتم و نخواستم که بگم. حتی به شما که منو باعث تمام سختی هات ميدونی. حالا هم که دارم می گم حس کردم اين موضوع زندگيت رو خيلی به هم ريخته. ناچار شدم که بگم. متوجه هستی؟ مکثی می کند. هم می فهمم و هم حس می کنم دوباره در فضايی مه گرفته، دارم حرکت می کنم. چند متر جلوترم را هم نمی بينم. کدام طرفم دره و کدام طرف کوه است؟ از روبه رو و پشت سرم خبر ندارم. چه قدر اين فضای لطيف وهم انگيز است. هميشه از اين سردرگمی مه آلود می ترسيدم. بايد درباره اين فضا با کسی حرف بزنم. - ليلاجان! بابا... نمی خوام اذيت بشی. می خوام کمکت کنم از اين سردرگمی در بيای. حواست به من هست؟ فقط نگاهش می کنم. شايد از حالت چشمانم متوجه می شود که حرف ها را می گيرم، اما جواب دادن برايم از هر کاری سخت تر است. تسبيحش را دور انگشتانش می پيچد. - خوبی بابا؟ خوب بودن را از ياد برده ام. فعل است يا حس؟ رفتار است يا گفتار؟ خوبی ريشه اش از کجا می آيد؟ از دل است يا عقل؟ سرم را کج می کنم و باز هم فقط نگاهش می کنم. خيالش انگار که راحت می شود از هر چه که من نمی گويم. - مريضی مادرت به حدی بود که نمی شد اصلا تو را تنها کنارش گذاشت. با اينکه اهل گريه و بی تابی نبودي، اما برايش تر و خشک کردنت سخت بود. مبينا هم بستری بود و رفت و آمد به بيمارستان هم داشت. خيلی درگير شده بودم. دکتر می گفت بايد فضای اطرافش آرام و پر نشاط باشد. نمی شد ليلاجان! تو هر چه قدر هم برام همه زندگی بودی اما مادرت سايه سر سه تا بچه بود. قرار شد تا حال مادرت بهتر بشه، تو رو بياريم اين جا. اين برای من از همه سخت تر بود. چيزی در صدايش می شکند و همين باعث می شود که سکوت کند. سکوتی که من دوست نداشتم باشد و بود. حالا که من تشنه بودم برای حرف، او سکوت درمانش بود. در ذهنم غوغايی است از چراها و اماها و آياهايی که خيلی از هست و نيست های زندگی ام را به ميدان می کشاند. هست هايی که تمام دارايی های يک نوزاد چند روزه بوده است. - علی را خيلی وقت ها با خودم می بردم و می آوردم. کارهای بيمارستان هم که بود. مادرت هم که پيش مادرش بود. اون يک ماه خيلی سخت گذشت تا خلاصه مبينا از بيمارستان مرخص شد و مادرت می تونست بچه رو بغل بگيره و شير بده. 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا