6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شیوه برخورد امام علی با اغتشاشگران و خوارج
👈به☝️نفر ارسال فرمائید 🙏👌
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حماسی
#شورانگیز
کلنا #قاسم_سلیمانی
🍃🌺 راه ما راه توست ای سردار
🍃🌸کلنا قاسم سلیمانی
بسیار فوق العاده و تاثیرگذار👌👌
#ایران_من
#نیروی_انتظامی
#امنیت_اتفاقی_نیست
#سفیر_روشنگری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | بهشت اپوزیسیون
♨️ راهکار سریع افزایش فالور!!!
حرفهایی که هرکسی جرئت بیان آن را ندارد!
✅ برای آنان که دغدغه #جهاد_تبیین دارند...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭
حالا حالاها
براتون دردسر داریم!
👈به ☝️نفر ارسال کنید
#حجاب
#انقلاب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۴۹ قرآن کریم ( آیات ۱۵۲ تا ۱۵۷ سوره مبارکه انعام) 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۵۰ قرآن کریم ( آیات ۱۵۸ تا ۱۶۵ سوره مبارکه انعام)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اَلقَلبُ الَّذی لَیسَ فیهِ شَیءٌ مِنَ القُرآنِ کَالبَیتِ الخَرِبِ» قلبی که در آن چیزی از قرآن نباشد، همچون خانه ویران است. (کشفالاسرار میبدی ۷/۴۰۵)
🎙 استاد پرهیزگار
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَ قَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَٰهَيْنِ اثْنَيْنِ ۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ»
خداوند فرمان داده: «دو معبود (براى خود) انتخاب نکنید. معبود (شما) تنها خداى یگانه است. فقط از (کیفر) من بترسید!»
(سوره مبارکه نحل/ آیه ۵۱)
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
❇ تفســــــیر *
دین یکى و معبود یکى!
در تعقیب بحث توحید و خداشناسى از طریق نظام آفرینش، آیات مورد بحث به نفى شرک مى پردازد، تا با تقارن این دو به یکدیگر، حقیقت آشکارتر شود.
در آغاز مى گوید: خدا دستور داده که دو معبود براى خود انتخاب نکنید (وَ قالَ اللّهُ لاتَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ).
معبود تنها یکى است (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
وحدت نظام آفرینش و وحدت قوانین حاکم بر آن، خود دلیلى بر وحدت آفریدگار و وحدت معبود است.
اکنون که چنین است، تنها از کیفر من بترسید و از مخالفت فرمان من بیم داشته باشید نه غیر آن (فَإِیّایَ فَارْهَبُونِ).
مقدم شدن کلمه إِیّاىَ دلیل بر حصر است مانند: اِیّاکَ نَعْبُدُ یعنى تنها و تنها باید از مخالفت و کیفر من ترس داشته باشید.
🌼🌼🌼
جالب این که در این آیه، تنها نفى دو معبود شده است، در حالى که مى دانیم مشرکان عرب، بتها و معبودهاى بسیار زیادى داشته، و بتخانه هاى آنها مملو از انواع و اشکال بتهاى مختلف بود. این تعبیر، ممکن است اشاره به یکى از چند نکته و یا همه نکات زیر باشد:
۱ ـ آیه مى گوید حتى پرستش دو معبود غلط است تا چه رسد به پرستش معبودهاى متعدد و به تعبیر دیگر، حداقل را بیان کرده تا بقیه به طور مؤکدترى نفى شوند; زیرا هر عددى را بخواهیم ما فوق واحد انتخاب کنیم باید از دو بگذریم.
۲ ـ در اینجا همه معبودهاى باطل، یکى محسوب شده، مى گوید: آنها را در مقابل حق قرار ندهید، و دو معبود (حق و باطل) را نپرستید.
۳ ـ عربهاى جاهلى در حقیقت دو معبود براى خود انتخاب کرده بودند: معبودى که خالق و آفریننده جهان است یعنى اللّه که به او اعتقاد داشتند و دیگر معبودى که او را واسطه میان خود و اللّه و منشأ خیر و برکت و نعمت، مى دانستند، یعنى بتها.
۴ ـ ممکن است آیه فوق، ناظر به نفى عقیده ثنویین (دوگانه پرستان) همانها که قائل به خداى خیر و خداى شر بودند، باشد، چرا که آنها منطقى هر چند ضعیف و نادرست براى خود در این دوگانه پرستى داشتند ولى بت پرستان عرب، حتى این منطق ضعیف را هم نداشتند.
مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در ذیل همین آیه جمله لطیفى از بعضى از حکماء نقل مى کند و آن این که پروردگار به تو دستور داده است: دو معبود را مپرست، اما تو آن همه معبود براى خود ساختى، نفس سرکش تو بتى است، و هوى و هوست بت دیگر، و دنیا و هدفهاى مادیت بتهاى دیگر، تو حتى در برابر انسانها سجده مى کنى تو چگونه یگانه پرستى؟!
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۵۱ سوره مبارکه نحل)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : با این دعا ، درهای آسمان را به روی خودت باز کن!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_صد_و_نوزدهم برخورد انسان ها با اتفاقات اطرافشان متفاوت است. گوشی را که برداشتم، می
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_و_بیستم
ترس تمام وجودم را فرا گرفته. ترس از دست دادن است يا ترس فريب خوردن. شب خوابم را روشن می کنم. شايد اگر می دانستم تمام دوستی و دشمنی ها، تمام پنهان کاری ها و جيغ و دادها و تمام خواستن ها و خواهش هايم را بايد خيلی زود بگذارم و بگذرم، اينقدر عميق نگاهشان نمی کردم. حتی دلبسته شان نمی شدم. حداقل آرزوهايم را با مداد می نوشتم تا بتوانم پاکشان کنم. تازه می فهمم که همه شان را رؤيایی نوشته بودم نه با تکيه بر حقايق اطرافم.
می نشينم مقابل کتابخانه ام. شخصيت داستان هايی که خوانده ام، جلوی چشمانم تکرار می شوند. کاش می توانستم مثل سلمان شوم و از هرچه دور و بر است فرار کنم. کاش مثل فيروزه، مفتون را پس زده بودم! نمی دانم شايد هم بايد اسير يک برده می شدم و دل به امپراتوری عشق او می دادم. مثل ديوانه ها تمام کتاب هايم را ورق می زنم و بيرون می گذارم. نمی توانم هيچکدام را بخوانم. همه را روی زمين می چينم. می ترسم که انسانيت و ايمانم را بر باد بدهم. کتاب شعرها را ورق می زنم. همه اش در نظرم شرح حالم است.
کاش به دريا برسم، موج شوم، رود شوم
خاک شوم، باد شوم، شعله شوم، دود شوم
اشکم می چکد.
آرام زمزمه می کنم.
قطار امشب به شهر خاطراتم باز می گردد
قطار امشب شب يلدای ما را ميکشد با خود
يلدای بلندی پيدا کرده ام. پدر می گويد گريه نکن! اما خودش چه حالی دارد با اين حال من!
تا خود صبح کلمات مقابل چشمانم رژه می روند و ذهنم مصطفی را مقابلش می نشاند و محاکمه اش می کند. نماز صبح را که می خوانم سر سجاده خوابم می برد. اينجا آرامش دارد.
دو ساعتی می خوابم. سر سفره دور هميم در سکوت. صدای تلفن که بلند می شود استکان چای از دستم می افتد.
مادر لقمه اش را زمين می گذارد. کسی نمی رود که بردارد تا قطع شود. دوباره زنگ می خورد. هيچکس اين موقع تلفن نمی کند. می روم سمت تلفن، همان شماره ديشبی است. بر می دارم. پدر کنارم می نشيند. علی می زند روی بلندگو. مادر کنار تلفن روی زمين می نشيند.
- الو ليلا خانم.
سعی می کنم محکم باشم. اين را نگاه پر از اخم علی می گويد و دست پدر که شانه ام را فشار می دهد.
- بهتری؟ از شوک در اومدی؟
- شما کی هستيد اصلاً؟
- من دختر خاله مصطفی هستم.
- الآن منظورتون از اين حرفایی که می زنيد دقيقاً چيه؟
- نه خوشم اومد. تو هم مثل من خواهان مصطفايی که اينطوری صحبت می کنی. ولی اگه بدونی که همه فاميل من و مصطفی رو برای هم می دونن اينطوری خودتو کوچيک نمی کنی.
رو می کنم سمت پدر. چقدر به نگاهش محتاجم. صلابت می دهد به من.
- مصطفی اگه خواهان شما بود که سراغ من نمی اومد.
- بارک الله. اين سؤال خوبيه. مصطفی اگه به اراده خودش بود که اصلاً سراغ تو نمی اومد.
پدر با تکان سر حرف هايم را تأييد می کند.
- می شه واضح تر حرف بزنی؟
حس می کنم چيزی درون معده ام می جوشد. خدايا من چه کنم؟ پناهم بده... دست پدر دورم حلقه می شود.
- چی رو می خوای بدونی؟ اينکه از کوچيکی با هم بزرگ شديم. اينکه رشته تحصيليم رو به عشق مصطفی انتخاب کردم. اين که الآن استادمون توی دانشگاه مصطفی است. بچه های کلاس هم می دونن که پسرخالمه و نامزدمه. ديگه چی می خوای بدونی؟
علی سرش را رو به سقف می گيرد و نفس عميقی می کشد. تازه می فهمم که نفس کم آورده ام. نفس می کشم. هوای آزاد می خواهم.
- اينکه نشد دليل. شما خودت مشکل داری، برو حل کن به من ربطی نداره.
می خندد. عصبی می خندد.
- باشه خودم با مصطفی حل می کنم. فقط خيلی برای عقد برنامه ريزی نکن. تا بيشتر از اين افسردگی نگيری. در ضمن منتظر مصطی هم نباش. امروز بعد از کلاس با ماها قرار داره. خداحافظ عروس ناکام.
علی گوشی را می گذارد. پدر قاطعانه می گويد:
- ليلاجان با تدبير جلو برو، نه با احساس.
و می رود سمت اتاق. امروز بايد برای جلسه برود سمت سيستان. عجله دارد. لباس می پوشد؛ دم در مکث می کند. نمی توانم بروم بدرقه اش. چه بی انصافم که در اين وضعيت او را با حال پريشان راهی می کنم.
علی زنگ می زند اداره و مرخصی می گيرد؛ و مادر که:
- ليلاجان صبر کن. فقط صبر کن.
می خواهم بروم اتاقم که مادر نمی گذارد. به زحمت نصف ليوان شير و عسل را قورت می دهم. عسل نيست. زهر است. اشکم را نمی توانم کنترل کنم. با علی و مادر از خانه بيرون می رويم. تا امامزاده پياده می رويم. علی ده بار با همراه مصطفی تماس می گيرد. روشن است و بی پاسخ.
#ادامه_دارد
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بغض و گریه امام جمعه اردبيل
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat