هدایت شده از شیفتگان تربیت
نزدیک قله ایم❗
خستگی ممنوع
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»
آنان را از روز حسرت [= روز رستاخیز که برای همه مایه تأسف است] بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مییابد! و آنها در غفلتند و ایمان نمیآورند!
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۳۹)
❇ تفســــــیر
بار دیگر، روى سرنوشت افراد بى ایمان و ستمگر در آن روز تکیه کرده، مى فرماید: این کوردلان را از روز حسرت (روز رستاخیز) بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مى گیرد، آنها در غفلت اند و ایمان نمى آورند (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الاْ َمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَة وَ هُمْ لایُؤْمِنُونَ).
مىدانیم روز قیامت نامهاى مختلفى در قرآن مجید دارد از جمله یوم الحسرة، هم نیکوکاران تأسف مى خورند اى کاش! بیشتر عمل نیک انجام داده بودند و هم بدکاران; چرا که پردهها کنار مىرود و حقائق اعمال و نتائج آن بر همه کس آشکار مى شود.
🌺🌺🌺
جمله إِذْ قُضِیَ الاْ َمْرُ را بعضى مربوط به پایان گرفتن برنامه هاى حساب و جزا و تکلیف در روز رستاخیز دانسته اند، و بعضى آن را اشاره به فناء دنیا مىدانند.
طبق این تفسیر، معنى آیه چنین مى شود: آنها را از روز حسرت بترسان آن هنگامى که دنیا در حال غفلت و عدم ایمان آنها پایان مى گیرد، (ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد، به خصوص این که در روایتى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر جمله إِذْ قُضِیَ الاْ َمْرُ چنین نقل شده: أَىْ قُضِىَ عَلى أَهْلِ الْجَنَّةِ بِالْخُلُودِ فِیْها، وَ قُضِىَ عَلى أَهْلِ النّارِ بِالْخُلُودِ فِیْها:
یعنى فرمان خلود درباره اهل بهشت و اهل دوزخ صادر شده .
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۹ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
تقویم امروز چهار شنبه
🌟 ۸ شهریور ۱۴۰۲هجرے شمسے
🌙 ۱۳ صفر ۱۴۴۵هجرے قمرے
🎄 ۳۰ اوت۲۰۲۳ میلادی
📿 ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«یا حَیُّ یا قَیّوم»🎗
🎗«ای زنده، ای پاینده»🎗
مناسبت امروز👇
روز مبارزه با تروریسم (انفجار دفتر نخستوزیری به دست منافقان و شهادت مظلومانهٔ شهیدان رجایی و باهنر) (۱۳۶۰ ه.ش) (۸ شهریور)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🌷
۸ شهریور سالروز
انفجار دفتر نخستوزیری
و شهادت شهیدان رجایی و باهنر
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : مایه آرامش
👤 #آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صد_وبیست_وسوم شهاب، سریع به طرف آسانسور رفت. دکمه را چند بار زد، در باز نش
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صد_وبیست_وچهارم
با دیدن مهیا، که با لباس صورتی بيمارستان و صورت رنگ پریده دراز کشیده بود؛ قلبش تیر کشید. کنار
تخت، روی صندلی، نشست. دستان مهیا، که سرم به آن ها وصل بود را در دست گرفت. از سرمای دستش، لرزی بر تنش نشست. آرام، زمزمه کرد...
ــ مهیا! خانومی! آخه چرا با خودت اینکار رو میکنی؟!
پلک های مهیا تکان خورد.
**
مهیا، چشمانش را که باز کرد، سردرد شدیدی داشت. با احساس حضور شخصی کنارش، سرش را چرخاند.
شهاب را، که خستگی از سر و رویش میبارید و با چشمان نگران، به او نگاه می کرد را دید؛ آرام گفت:
ــ شهاب...
شهاب به سمتش آمد.
ــ جانم خانومی؟!
ــ من کجام؟!
ــ بیمارستان...
مهیا چشمانش را روی هم فشار داد و سعی کرد یادش بیاید، که چه اتفاقی افتاد. با یادآوری معراج شهدا و گریه هایش و دویدن آن مرد، چشمانش را باز کرد و اخم بین ابروانش نشست.
شهاب، با دیدن اخم های مهیا نگران پرسید.
ــ چیزی شده مهیا؟!
ــ شهاب... سرم... خیلی درد میکنه!
ــ میدونم عزیزم اثرات بیهوشیه، الان بهتر میشی. الان بخواب؛ باید استراحت کنی.
مهیا سری تکان داد و چشمانش را بست.
شهاب، به چهره ی معصوم مهیا، نگاهی انداخت. بعد از اینکه مطمئن شد، مهیا خوابید؛ آرام دستان مهیا را از دستش جدا کرد و از جایش بلند شد و از اتاق خارج شد.
مهلا خانم و بقیه به سمتش آمدند.
ـ آروم باشید! حالش خوبه. یکم گیج بود، که دوباره خوابید.
الانم دیگه برید خونه، نمیشه اینجا بمونید.
مهلا خانم با بغض گفت:
ــ من می خوام پیش دخترم بمونم امشب!
مریم و شهین خانوم هم پیشنهاد میدادند که خودشان بمانند.
ــ من میمونم.
همه سکوت کردند و به شهاب نگاه کردند.
ــ من میمونم. اینجوری هم من راحت ترم.
ــ نه مادر! من یا مریم میمونیم.
ــ نه مامان! من نمیتونم برم خونه، پیش مهیا میمونم، ان شاء الله فردا هم مرخص میشه... دیگه میاد خونه. الان هم شما برید؛ دیر وقته.
مهلا خانم، اعتراض کرد و سعی کرد، خودش بماند. شهین خانوم آرامش کرد و با صحبت قانعش کرد؛ که شهاب بماند، بهتراست. چون خودش از دل پسرش خبر داشت. می دانست، اگر شب کنار مهیا نماند؛ در خانه از نگرانی دیوانه می شد.
محسن کلید ماشین را به دست مریم داد، و به سمت شهاب آمد.
ــ شهاب! هر چی لازم داشتی، کاری داشتی، حتما خبرم کن. باشه؟!
ــ حتما! خیالت راحت.
ــ خوبه. ان شاءالله هر چه زودتر حالش خوب بشه.
ــ ان شاءالله.
شهاب، آنقدر به رفتن محسن نگاه کرد؛ که از دیدش محو شد. نگاهی به ساعت انداخت، ساعت نزدیک ۱ بود.
دستی به صورتش کشید و به اتاق برگشت...
سلام نمازش را داد و سربه مهر گذاشت. چشمانش را بست. به این سکوت وآرامش نیاز داشت. ساعت هایی که گذشت؛ برایش خیلی سخت بودند. ساعت هایی پر از نگرانی، آشفتگی، عصبانیت...
خدایش را شکر کرد، که اتفاق بدی برای مهیا پیش نیامد. وگرنه، نمی دانست چطور می توانست با آن کنار بیاید. بوسه ای به مهر زد و از جایش بلند شد. نگاهی به چند دکتر و پرستاری که برای خواندن نماز
صبح آمده بودند، انداخت و از نمازخانه خارج شد. بیمارستان در این ساعت، خلوت بود. اینبار به طرف آسانسور رفت. تا دکمه را زد، در باز شد و وارد آسانسور شد. با شنیدن صدا که طبقه سوم را اعلام می کرد، به خودش آمد.
از آسانسور بیرون آمد و به اتاق مهیا رفت.
با دیدن پرستاری که غذا آورده بود و آن ها را روی میز میچید؛ به سمت تخت رفت.
پرستار بدون اینکه سلام کند، با اخم گفت:
ــ دکتر گفته، باید چیزی بخوره. بدنش ضعیفه.
ــ خیلی ممنون! زحمت کشیدید. بقیه اش رو خودم انجام میدم.
پرستار، تحت تاثیر رفتار مودبانه شهاب، لبخندی زد و از اتاق خارج شد.
مهیا، به شهاب نگاهی انداخت. شهاب بالبخند به سمتش رفت.
ــ چه عجب! بیدار شدی شما!
کمکش کرد، تا سرجایش بشیند.
شهاب، ظرف سوپ را جلو آورد. مهیا با دیدن غذا، اخم هایش در هم جمع شدند.
ــ شهاب! من اشتها ندارم.
شهاب اخمی کرد.
ــ مگه دست خودته؟! ضعف داری، باید یه چیز مقوی بخوری.
و قاشق را جلوی دهانش گرفت. مهیا دستش را جلو برد، تا قاشق را بگیرد؛ که شهاب دستش را عقب کشید.
ــ بکش کنار دستت رو؛ دهنت رو باز کن...
تا آخر کاسه، شهاب با آرامش و شوخی سوپ را، به مهیا خوراند.
مهیا،دهانش را با دستمال تمیز کرد. شهاب ظرف ها را کنار گذاشت. روی صندلی نشست.
دستان مهیا را در دست گرفت. مهیا به چشمان خسته اش نگاه کرد.
ــ شهاب! بخواب! خسته ای...
شهاب لبخندی زد.
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
12.احکام_عتبات_عالیات_.pdf
1.46M
📗 فایل PDF کتاب «احکام فقهی مورد ابتلا در سفرهای زیارتی عتبات عالیات»
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ لبیک یا حسین علیه السلام
🏴 ۷ روز مانده تا اربعین
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اطلاعیه مهم سازمان اطلاعات سپاه
🔹 در صورت مشاهده موضوع فوق به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) اطلاع رسانی شود.
👈نشر دهیم
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب:
🔸بنده در سی و چندسال اخیر از همه دولتها با گرایشهای مختلف حمایت کردم چرا که در جمهوری اسلامی قوه مجریه در وسط میدان است و همه باید به آن کمک کنند.
🔹درباره این دو سال دولت سیزدهم میخواهم علاوه بر کمک، تمجید کنم.
🔸بعضی از دولتها طبیعتشان این است که فردا را قربان امروز میکنند این دولت نکرده این کار را. کارهای بزرگ و زیربنایی را انجام داده که اثرش ممکن است امروز ظاهر نشود به طور کامل اما بالاخره ظاهر خواهد شد.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊#پادکست | از مهسا امینی تا شعور اربعینی
🎙کارشناس: دکتر محمد اکبرزاده
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مداحی زیبایی از حاج محمود کریمی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
4_6015039614295740460.mp3
13.6M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت. ۱۴۰۲/۶/۸
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
7394137093.mp3
14.74M
ان ذکر خیر فی العالمین...
🎙حاج مهدی رسولی
#اربعین
#امام_حسین علیه السّلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
🚨 #فوری| اعلام جزییات پروژه پیچیده و شگفتیساز وزارت دفاع طی ساعات آینده
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
🔰 #سرخط_دیدار | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت ۱۴۰۲/۰۶/۰۸
💠درباره هفته دولت
👈 هفتهی دولت، مزیّن است به نام شهید رجائی و شهید باهنر.
🔺 جهتگیری این دو شهید عزیز، انقلابی و الهی بود، دنبال رضای الهی بودند.
❇️ اسم رمز دولتهای ما باید این باشد: کسب رضای الهی و کار برای مردم.
🏷 جملهای در صحیفه سجادیه درباره رضای الهی:
↙️ من رضای تو را ترجیح بدهم بر هر انگیزهی دیگری، اگر این شد:
✅دشمن من خاطرش جمع است که به او ظلم نخواهم کرد.
✅دوست من هم مطمئن است که برای او یک امتیاز رفاقتی قائل نمیشوم.
💠درباره عملکرد دولت
✔️ بنده از همهی دولتها در این سی و چند سال حمایت کردم.
🙏 لکن در مورد این دولت، علاوهی بر کمک، بنده با نگاه به این دوساله میخواهم تمجید هم بکنم.
👏 در بخشهایی، دولت خوب و قوی ظاهر شده.
🎙 زبان دولت در بیان آنچه انجام گرفته متأسّفانه زبان رسایی نیست.
🏷 کارهای مثبت در زمینه اقتصاد و شاخصهای اقتصاد کلان:
🔹 افزایش رشد اقتصادی بخصوص در بخش صنعت
🔸 افزایش رشد سرمایهگذاری
🔹 کاهش رشد نقدینگی
🔸 کاهش بیکاری
🔹 کاهش ضریب جینی
🔸 رشد قابل توجه صادرات کالا
🔹 تقویت نظام مالیاتی
🔸 رشد قابل توجه تولید محصولات پتروشیمی
🔹 اقدامات ارزنده در زمینه نفت و گاز
🔸 راهاندازی چند هزار کارخانه تعطیل یا نیمه تعطیل
🔹 فعالیتهای مهم در زمینه آبرسانی یا شبکههای آبیاری و زهکشی
👈 از این قبیل اقدامات، دیده نمیشود:
1️⃣ به خاطر اینکه کار اطلاعرسانی در دولت متأسفانه ضعیف است.
2️⃣ چون مشکلات معیشتی وجود دارد، از کارهای باارزش اقتصادی غفلت پیدا میشود.
🏷 کارهای خوب دولت در بخش مدیریتی:
📌 حضور در بین مردم و مواجهه مستقیم با مشکلات مردم
📌 سادهزیستی و کاهش تشریفات در سلوک شخصی و حکومتی دولت
📌 روحیهی جهادی در بخشی از کارها
📌 بهکارگیری جوانان در ردههای گوناگون مدیریتی
🏷 کارهای خوب دولت در بخش سیاست خارجی:
🔹 تحرک بسیار خوب در سیاست خارجی
🔸 سیاست خوب ارتباط با همسایگان
🔹 ارتباط با همه دولتها در دنیا با یک استثنای محدود
🔸 ارتباط با قارّههای مختلف؛ آمریکای جنوبی، آفریقا، آسیا، شرق آسیا
🔹 سیاستِ ارتباطِ متعدّد و متنوّع با کشورهای مختلف
🔸 عضویّت در دو پیمان مهم بینالمللی در فاصلهی کوتاه
🏷 در بخش فرهنگی کارهای خوبی شده که باید در کم و کیف افزایش پیدا کند.
💠تذکرات به مسئولین
👈 شعار امسال دو بخش داشت:
❌ مهار تورّم
✅ رشد تولید
⏪ مهمترین کار برای مهار تورّم، افزایش تولید است، پس تولید شد محور.
⁉️ حمایت از تولید یعنی چه؟
🔻 حمایت قانونی
👈 تولید برای تولیدکننده، هم آسان بشود، هم باصرفه بشود.
🔻 حمایتهای مالی
👈 تأمین منابع ارزی و ریالی در آن حدّی که جزو وظایف است.
🔻 حمایتهای فرهنگی
👈 به مردم تفهیم کنیم که محصول داخلی باید مصرف بشود.
✅ تجارت باید پشتیبان تولید باشد.
✅ نیازهای داخلی کشور را بهنگام تشخیص بدهیم
💪 تولیدکننده داخلی میتواند نیاز داخلی را در عمده مسائل کشور تأمین کند.
✅ در برنامه هفتم، تکالیف زیادی بر عهدهی دولت گذاشته شده
📍 در این برنامه، این چند نقطه را رعایت کنید:
🔹 مسئلهی عدالت و کاهش فاصلهی طبقاتی
🔸 ثبات بازار
🔹 کاهش تورّم
🔸 ثبات نرخ ارز
🔹 رشد تولید
✅ مسئلهی معیشت خیلی مهم است.
⚠️ همه اقدامات مثبت، با مشکلات در معیشت مردم از چشمها دور میماند؛ واقعاً حیف است!
♨️ هدفِ تحریمهایی که تحمیل شده همین معیشت مردم است.
🔺برای رفع تحریم مذاکراتی میشود، امّا در کنار آن باید خطّ موازی عبارت باشد از خنثی کردن تحریمها.
↙️سفارش در باب تعاملات خارجی و سیاستهای بینالمللی:
⭕️ فرصتها شناخته بشود و از فرصتها استفاده بشود.
⭕️ سندهای همکاریای که انجام میگیرد، روی کاغذ نماند.
⭕️ وقتی میگوییم «تعامل با دنیا»، بعضی «دنیا» را عبارت میدانند از چند کشور عمدتاً غربی.
⛔️ این نگاه ارتجاعی است، صد سال پیش همینجور بود، آن روزگار گذشته.
🌐 ارتباط با دنیا یعنی ارتباط با آفریقا، ارتباط با آمریکای لاتین، ارتباط با آسیا.
🏷 چند تذکر:
🔹 زیّ مردمی را حفظ کنید.
🔸 گفتگو با نخبگان را هرچه میتوانید پی بگیرید.
🔹 حضور در دانشگاهها یکی از کارهای لازم است.
🔸 توصیهی دیگر مسئلهی کارآمدسازی فعّالیّتهای رسانهای دولت است.
🔹 در گفتارها، وعدهها، آماردهیهای افراد دولت، انسجام وجود داشته باشد.
🔸 اگر اقدامتان، سنجیده و اندیشیده است، به جوسازیها و حاشیهسازیها اعتنا نکنید.
🔹 کارها را نیمهکاره رها نکنید.
🍀 امیدواریم انشاءاللّه خدای متعال از شما راضی باشد و بهتان توفیق بدهد و مدّت باقیماندهی مسئولیّتتان هم با موفّقیّتهای مضاعفی انشاءاللّه همراه باشد.
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ»
ما، زمین و تمام کسانی را که بر آن هستند، به ارث میبریم؛ و همگی به سوی ما بازگردانده میشوند!
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۴۰)
❇ تفســــــیر
آیه مورد بحث، به همه ظالمان و ستمگران هشدار مىدهد: این اموال که در اختیار آنها است، جاودانى نیست، همان گونه که حیات خود آنها هم جاودانى نمى باشد، بلکه، وارث نهائى همه اینها خدا است، مى فرماید:
ما زمین و تمام کسانى را که بر آن هستند به ارث مى بریم، و همگى سرانجام به سوى ما باز مى گردند (إِنّا نَحْنُ نَرِثُ الاْ َرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ).
🌺🌺🌺
در حقیقت، این آیه هموزن آیه 16 سوره مؤمن است که مى گوید: لِمَنِ
الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ: امروز (روز رستاخیز) مالکیت و حکومت از آن کیست؟ از آن خداوند یگانه پیروز است .
اگر کسى به این واقعیت، مؤمن و معتقد باشد، چرا براى به دست آوردن اموال و سایر مواهب مادى که چند روزى به امانت نزد ما سپرده شده و به سرعت از دست ما بیرون مى رود، تعدى و ظلم و ستم و پایمال کردن حقیقت یا حقوق اشخاص را روا دارد؟
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۰ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #پادکست| بیانات آیت الله عاملی در مورد اهمیت زیارت امام حسین علیه السلام و اربعین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صد_وبیست_وچهارم با دیدن مهیا، که با لباس صورتی بيمارستان و صورت رنگ پریده
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صدو_بیست_وپنجم
ــ برای خواب، وقت زیاد هست. الان میخوام باهات حرف بزنم.
مهیا منتظر نگاهش کرد.
ــ چه اتفاقی افتاد مهیا؟! من یک لحظه توروگم کردم، کجا رفتی؟! چی شد؟! چرا کارت کشیده شد به بیمارستان؟!
مهیا، سرش را پایین انداخت. با یادآوری اتفاقات چند ساعت پیش، اشک در چشمانش جمع شد.
ــ چرا گریه میکنی مهیا! نگرانم نکن!
مهیا نفس عمیقی کشید.
ــ بعد اینکه از پیشت رفتم، تاکسی گرفتم رفتم معراج شهدا. حالم بد بود، قبلش هم سرگیجه داشتم. برای همین، مریم کلید پایگاه رو داد بهم، که برم پایگاه استراحت کنم. رسیدم معراج، رفتم گوشه ای و فقط ازت گله کردم. پیش کی؟! خودم هم نمیدونم. فقط عصبی و ناراحت، با حال بد، گریه می کردم. کم کم احساس کردم دارم ضعف میکنم. ولی دیگه خیلی دیر شده بود.
ــ بلند شدم که سرم گیج رفت، نتونستم خودم رو کنترل کنم و افتادم. فقط آخرین چیزی که یادمه، این بود؛ که یه آقای به طرفم دوید. بعد هم، صدای آمبولانس... همین...
شهاب، با چشم های سرخ، به مهیا نگاهی انداخت.
ــ باور کن؛ نمی خواستم اینجوری باخبر بشی. اصلا من خواستم بشینم در موردش باتو حرف بزنم. اما نشد.
ــ یعنی من اینقدر برات بی ارزشم که نرجس!، خبر داشت؛ ولی من بی خبر بودم؟!
شهاب، اخمی کرد.
ــ اولا؛ اسم اون دختر رو نیار، که خودم حسابش رو بعد میرسم. دوما بحث ارزش نیست، خدا شاهده تو همه ی زندگیمی... ولی من وقت نکردم. من همون دیشب اومدم که بهت بگم.
مهیا، سرش را پایین انداخت و آرام هق هق می کرد.
ــ مهیا، تو الان به خاطر اینکه نرجس زودتر فهمید؛ گریه میکنی؟!
مهیا سرش را مظلومانه به علامت نه تکان داد و با گریه گفت.
ــ من از ترس نبودنت کنارم، دارم گریه میکنم.
شهاب از جایش بلند شد و کنارش نشست
ــ هیسس... آروم عزیز دلم، مگه میشه من کنارت نباشم. من بدون تو نمیتونم یه لحظه دووم بیارم.
. مهیا کم کم آرام شد؛ و نفس های مرتب و عمیقش نشان از خوابیدنش می داد. ولی شهاب، دوست نداشت او را از خودش جدا کند. شاید می ترسید که دیگر نتواند او را داشته باشد...
دکتر چیزهایی را یاداشت کرد و به طرف مهیا، برگشت
ــ نگر ان نباشید! چیزی نیست!
روبه شهاب گفت:
ــ نگران نباش... همسرتون حالش خوبه. فقط یکم عصبی و البته خیلی ناراحت شدن؛ و همین باعث شده که حالش بد بشه.
گوشی پزشکی را روی گردنش گذاشت، وادامه داد.
ــ مرخص میشند... البته باید استراحت کنند و اصلا ناراحت وعصبی نشند. براتون دارو مینویسم، حتما طبق ساعت مصرف کنید.
نسخه را نوشت و به طرف شهاب گرفت. شهاب نسخه را گرفت.
ــ خیلی ممنون آقای دکتر؛ لطف کردید.
ــ خواهش میکنم. شماهم بیشتر مواظب خودت باش دخترم.
مهیا لبخند خسته ای زد.
ــ چشم! خیلی ممنون!
دکتر، همراه پرستار از اتاق رفت.
ــ خانومی؛ تا تو آماده بشی، من برم کارهای ترخیصت رو انجام بدم.
مهیا، سری تکان داد. شهاب از اتاق بیرون رفت.
شهاب، مشغول کارهای ترخیص بود؛ که با صدای سلام محسن برگشت.
ــ سلام! شما اینجا چیکار میکنید؟!
محسن با ابرو به مریم اشاره کرد.
مریم، شاکی، گفت:
ــ اینجور نگاهم نکنید. نمیتونستم تحمل کنم، بشینم تو خونه. بقیه رو تونستم آروم کنم و نگذارم بیان بیمارستان؛ اما خودم باید میومدم.
شهاب سری تکان داد.
ــ باشه! برو کمک کن مهیا آماده بشه. من الان کارای ترخیص رو تموم کنم، میام.
مریم سری تکان داد و به سمت آسانسور رفت.
شهاب، بعد از تمام کردن کارهای ترخیص؛ همراه محسن به سمت اتاق رفتند.
ــ حالش خوبه؟!
شهاب سری تکان داد.
ــ بهتره...
ــ در مورد سوریه رفتنت...؛ چیزی نگفت؟!
ــ چیزی نگفت، ولی میدونم ذهنش مشغوله همین قضیه است.
ــ می خوای چیکار کنی؟! باهاش حرف میزنی؟!
ــ الان نمی تونم باهاش حرف بزنم. دکتر گفته عصبانیت و ناراحتی براش خوب نیست.
ــ بسپارش به خدا...
به اتاق رسیدند. شهاب در را زد، که با شنیدن صدای مریم وارد شدند.
شهاب، با دیدن مهیا، که آماده کنار مریم ایستاده بود؛ به رویش لبخندی زد.
محسن با مهیا، سلام واحوالپرسی کرد.
ــ بریم بچه ها.
شهاب دست مهیا را گرفت و از اتاق خارج شد.
مهیا، سوار ماشین شد. شهاب در را بست.
مریم به سمت شهاب آمد.
ــ داداش، همه خونه احمد آقا جمع شدند.
شهاب سری تکون داد.
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🥀
جز راه حسین نیست راهی بخدا...
الرحیل
#مهدی_رسولی
شش روز تا #اربعین
#اربعین
#امام_حسین علیهالسّلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بعضی از مقدس نماها هم مطرح کردند که چرا اینقدر فشار میارید به حجاب ؟!!! حجاب یکی از فروع دینه!
حجت الاسلام عالی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
یک ون شبهه فصل سوم شبهه2.mp3
3.32M
🔊 #پاسخ_به_شبهات | چرا اختیارات رهبری هیچ حد و مرزی ندارد!؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat