eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 خانواده ی ایده آل (قسمت دوم) 🟣سه نوع خانواده داریم: 🔻خانواده آسیب ✔️خانواده نرمال 🔻خانواده ایده آل 🎙
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت77 ــ من منظوری نداشتم فقط ــ سمانه خ
* 🌹 ــ چادرتون خیس شده،بریم تا سرما نخوردید سمانه باشه ای گفت و دوباره به ماشین برگشتند،کمیل سیستم گرمایشی را روشن کرد و دریچه ها را به سمت سمانه تنظیم کرد،سمانه از این همه دقت و نگرانی کمیل احساس خوبی به او دست داده بود،احساسی که اولین باری است که به او دست می داد.وقتی بی حواس آن حرف ها را در مورد باران زد سریع پشیمان شد. چون فکر می کردکه کمیل او را مسخره می کرد اما وقتی همراهی کمیل را دید از این همه احساسی که در وجود این مرد می دید،حیرت زده شد. ــ خیلی ممنون بابت شکلات داغ و اینکه گذاشتید کمی زیر بارون قدم بزنم ــ خواهش میکنم کاری نکردم دیگر تا رسیدن به خانه حرفی بینشان زده نشد ،نزدیک خانه بودند که سمانه با تعجب به زن و مردی که در کنار در با مادرش صحبت می کردند خیره شد،کمیل که خیال می کرد آشناهای سید باشند اما با دیدن چهره متعجب سمانه پرسید: ــ میشناسیدشون؟ ــ این دختر خانم محبیه ،ولی اون اقارو نمیشناسم ــ برا چی اومدن؟ ــ نمیدونم هردو از ماشین پیاده شدند فرحناز خانم با دیدن سمانه همراه کمیل شوکه شد اما با حرف سهیلا دختر خانم محبی اخمی کرد. ــ بفرما خودشم اومد سمانه و کمیل سلامی کردند که سهیلا و برادرش جوابی ندادند،کمیل اخمی کرد اما حرفی نزد،سهیلا هم که فرصت را غنیمت دانست روبه سمانه گفت: ــ نگاه سمانه خانم ،من در مورد این مورد با مادرتون هم صحبت کردم ــ خانم محبی بس کنید ــ نه سمیه خانم بزار بگم حرفامو،سمانه شما خانومی خوبی محجبه ولی ما نمیخوایم عروس خانوادمون باشی سمانه شوکه به او خیره شده بود ،آنقدر تعجب کرده بود که نمی توانست جوابش را بدهد. ــ ما نمیخوایم دختری که معلوم نیست چند روزز کجا غیبش زده بود و از خواستگاری فرار کرده بود عروسمون بشه سمانه با عصبانیت تشر زد: ــ درست صحبت کنید خانم،من اصلا قصد ازدواج با برادرتونو ندارم،پس لازم نیست بیاید اینجا بی ادب بودن خودتونو نشون بدید الانم جمع کنید بساطتونو بفرماید خونتون سهیلا که حرصش گرفته بود پوزخند زد و گفت: ــ اینو نگی چی بگی برو خداروشکر کن گندت درنیومده کمیل قدمی جلو آمد و با صدای کنترل شده گفت: ــ درست صحبت کنید خانم ،بس کنید وسط خیابون درست نیست این حرفا کوروش با دیدن کمیل نمی خواست کم بیاورد می خواست خودی نشان دهد ،با لحن مسخره ای گفت: ــ چیه؟ترسیدی گندکاریای دخترتونو به این و اون بگیم بعد بمونه رو دستتون اما نمی دانست اصلا راه درستی برای خودی نشان دادن،انتخاب نکرده. با خیز برداشتن کمیل به سمتش ‌،سمانه با وحشت به صورت عصبانی و خشمگین نگاهی کرد و نگاهش تا یقه ی کوروش که بین مشت های کمیل بود امتداد داد. * ادامه.دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 یادش بخیر چه شبهای قشنگی بود. کم کم آماده بشیم برا مهمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه سالِ دیگه هم بی شما گذشت😔 یه سال دیگه دعام اثر نکرد 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
هدایت شده از شیفتگان تربیت
شیفتگان تربیت.pdf
1.3M
کتاب راهکارهای عملی یاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 👆👈👉👆 👈👉
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىَ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىَ» و هرگز چشمان خود را به نعمت‌های مادّی، که به گروه‌هایی از آنان داده‌ایم، میفکن! اینها شکوفه‌های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۳۱) تفسیر: در آیات بعد، دستوراتى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده شده اما منظور از آن عموم مسلمانان، و تکمیلى است براى بحثى که در زمینه شکیبائى در آیات گذشته خواندیم. نخست مى گوید: هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادى که به گروه هائى از آنها (کفار و مخالفان) داده ایم میفکن (وَ لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ). آرى این نعمت هاى ناپایدار شکوفه هاى زندگى دنیا است (زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا). شکوفه هائى که زود مى شکفد، پژمرده مى شود، پرپر مى گردد و بر روى زمین مى ریزد، و چند صباحى بیشتر پایدار نمى ماند. در عین حال اینها همه، براى آن است که ما آنان را با آن بیازمائیم (لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ). 🌺🌺🌺 اما آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پایدارتر است (وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى). خداوند انواع مواهب و نعمت ها را به تو بخشیده است: ایمان و اسلام، قرآن، آیات الهى، روزى هاى حلال و پاکیزه و سرانجام نعمت هاى جاودان آخرت این روزى ها پایدارند و جاودانى. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۳۱ سوره‌ مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ احکام و شرایط نماز جمعه به زبان ساده 📎 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهــان #قسمت78 ــ چادرتون خیس شده،بریم تا سرما نخورد
* 🌹 غرید: ــ چی گفتی؟ با صدای لرزانی که سعی در کنترلش داشت گفت: ــ گفتم گندکاریای دخ.. با مشتی که بر روی صورتش نشست،جلوی ادامه ی حرفش را گرفت. دستش را بر روی بینی اش گذاشته بود از درد روی شکم خم شده بود، کمیل دوباره به طرف او خیز برداشت و یقه ی او را در مشت گرفت: ــ گوش بده ببین چی میگم،یه بار دیگه تو یا داداشتو یا هر کی از خاندان محبی رو اطرف این خونه دیدم ،به ولای علی میشکمت فریاد زد: ــ فهمیدی؟ و محکم او را هل داد،سهیلا سریع به سمت بردارش که بر روی زمین افتاده بود دوید،و با صدای بلند گفت: ــ بخدا ازت شکایت میکنم،به خاک سیاه مینشونمت کمیل به طرف سمانه و فرحناز خانم که نگران نظاره گر بودند چرخید و آرام گفت: ــ برید داخل سمانه از ترس اینکه کمیل دوباره با کوروش درگیر شود با لحن ملتمسی گفت: ــ توروخدا شما هم بیاید کمیل که دلیل پیشنهاد سمانه را می دانست گفت: ــ نترسید دوباره بهاش درگیر نمیشم ** فرحناز خانم سینی چایی را مقابل کمیل گرفت،کمیل تشکری کرد و چایی را برداشت و نگاهی به سمانه که متفکر روی مبل روبه رو نشتسته بود ،انداخت. ــ تو دیگه چرا خاله جان،اون نااهله برا چی درگیر میشی باش؟ ــ یعنی چون اون نا اهله باید بزارم هر حرفی که دلش بخوادو بزنه ؟ ــ چی بگم خاله جان ــ محسن و سید میدونن؟ ــ نه عزیز دلم نمیدونن نمیخوام قضیه بزرگ بشه تو هم چیزی بهشون نگو ــ چشم،ولی دوباره اومدن خبرم کنید ــ باشه خاله جان کمیل استکان خالی را در سینی گذاشت و از جایش بلند شد. ــ منم دیگه برم،ممنون بابت چایی ــ کجا خاله الان دیگه وقته نهاره ــ باید برم کار دارم،با شما که تعارف ندارم ــ هرجور راحتی عزیزم اما صبر کن یه چیزی بهت بدم ،بدی به سمیه ــ باشه * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ای کاش این جمعه بیایی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
685321441524152.mp3
3.11M
یک سنت خوب در روز جمعه سوره مبارکه 🌸 کوتاه با قرائت زیبای رهبر معظم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرام نخور ببین امام زمان می‌گذاره گرسنه بمونی؟ باورت میشه که صاحب تو بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَرا؟ استاد هاشمی نژاد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
‏ ﷽ ⭕️#توجه ‏ ⭕️#توجه 📢#به_وقت_مسابقه نوبت مسابقه کانال #شیفتگان_تربیت هست که در نظر داری
فردا ساعت۱۱صبح روز برگزاری ۱۰۰،۰۰۰،۰۰میلیون ریالی است،لطفا اطلاع رسانی فرمائید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىَ» خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی‌خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی می‌دهیم؛ و عاقبت نیک برای اهل تقواست! (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۳۲) تفسیر: در آیه بعد، براى تلطیف روح پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تقویت قلب او مى فرماید: خانواده خود را به نماز دستور ده، و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پر استقامت باش (وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها). چرا که این نماز براى تو و خاندانت، مایه پاکى، صفاى قلب و تقویت روح و دوام یاد خدا است. بدون شک ظاهر اهل در اینجا خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور کلى است، ولى از آنجا که این سوره در مکّه نازل شده، در آن زمان مصداق اهل، خدیجه و على (علیهما السلام) بوده اند، و ممکن است بعضى دیگر از نزدیکان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز شامل شود، اما با گذشت زمان، دامنه خاندان پیامبر گسترده شد. 🌺🌺🌺 آنگاه اضافه مى کند، اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و برکاتش تنها متوجه خود شما است. ما از تو روزى نمى خواهیم بلکه به تو روزى مى دهیم (لانَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ). این نماز، چیزى بر عظمت پروردگار نمى افزاید، بلکه سرمایه بزرگى براى تکامل شما انسان‌ها و کلاس عالى تربیت است. یا به تعبیر دیگر، خداوند همچون پادشاهان و امیران نیست که از ملت خود باج مى گرفتند و زندگى خود و اطرافیان را اداره مى کردند، خداوند از همگان بى نیاز است و همگان به او نیازمند. و در پایان آیه، اضافه مى کند: عاقبت و سرانجام نیک از آن تقوا است (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى). آنچه باقى مى ماند، و سرانجامش مفید، سازنده و حیات بخش است همان تقوا و پرهیزکارى است، پرهیزکاران سرانجام پیروزند و بى تقوایان محکوم به شکست. این احتمال، در تفسیر جمله اخیر نیز وجود دارد که: هدف آن تأکید در زمینه روح تقوا و اخلاص در عبادات است; چرا که اساس عبادت همین است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۳۲ سوره‌ مبارکه طه)
32.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا رهبری باید در تمام مسائل جزئی کشور نظر بدهد.. 🌺 ولایت مطلقه فقیه به چه معنا است..
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت79 غرید: ــ چی گفتی؟ با صدای لرزانی که
* 🌹 سمانه که آن همه وقت بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیده بود باید از کمیل تشکر کند ،این فرصت را طلایی دانست‌. ــ خیلی ممنون ــ بابت چی؟ سمانه نمی دانست چه بگوید،بگوید یه خاطر دعوا یا بخاطر دفاع کردنش یا بخاطر مشت زدن تو صورت کوروش،آنقدر حرص خورد که دوبار بدون فکر کردن حرفی زده،با استیصال به کمیل نگاه کرد،از وقتی که کمیل به او پیشنهاد ازدواج داد بود،برایش سخت بود که با او صحبت کند و همه وقت هول میکرد. به کمیل نگاه کرد و دعا می کرد که منظورش را از چشمانش بخواند،کمیل نگاه کوتاهی به چشمانش می اندازد و با لحنی دلنشین گفت: ــ تشکر لازم نیست وظیفمه،اینقدر بی غیرتم که ببینم یکی داره به ناموسم تهمت بزنه و ساکت باشم؟ و چه می دانشت که با این جمله ی کوتاهش چه بلایی بر سر قلبی که عشق به تازگی در آن جوانه زده،چه آورد. * سمانه تشکری کرد و چایی را از دست محمد گرفت. محمد روبه رویش روی صندلی نشست و گفت: ــ چی شده که سمانه خانم یادی از دایی اش بکنه،و بیاد محل کار ــ ببخشید دایی نمیخواستم بیام محل کارت اما مجبور بودم ــ نشنوم این حرفو ازت،بگو ببینم چی شده سمانه که همیشه برای تصمیم های مهم زندگی اش محمد را برای مشاوره انتخاب می کرد اینبار هم انتخابش او بود،آرام گفت: ــ کمیل ازم خواستگاری کرد لبخندی بر لبان محمد نشست ،سمانه انتظار داشت که محمد از این حرفش شوکه شود اما با دیدن این عکس العملش مشکوک گفت: ــ خبر داشتید؟ ــ کمیل به من گفت،خب پس دلیل این پریشانی و آشفتگی چیه؟ سمانه لبخندی به این تیز بینی دایی اش زد. ــ نمیدونم دایی، خجالت میکشید صحبت کند و از احساسش بگوید،محمد دستانش را در دست گرفت و فشرد، ــ به این فکر کن که میتونی زندگی در کنار کمیلو تحمل کنی؟کمیلو میشناسی؟با اعتقاداتش کنار میای؟یا اصلا برای ازدواج و تشکیل خانواده آماده ای؟ سمانه سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد: ــ نمیدونم دایی تا میام جواب منفی بدم چیزی به یاد میارم و منصرف میشم ،تا میام جواب مثبت بدم هم همینطور میشه. ناراحت گفت: ــ اصلا گیج شدم،نمیدونم چیکار کنم، محمد لبخندی به سمانه زد و گفت: ــ کمیلو دوست داری؟ * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اولین مکانی که در دنیا اموات به آن توجه دارند کجاست؟! 🎙