eitaa logo
شیفتگان تربیت
12هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
آثار حجاب.mp3
1.12M
💠 حجاب سه اثر دارد 1️⃣ باعث آرامش میشود 2️⃣قوام خانواده 3️⃣ جامعه سالم میمونه. 🔹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ جالب در ۵ثانیه به شبهه خانمی که کرده بود عفاف و •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱مجموعه‌استوری .. علیه‌السلام 👈به یک ☝️نفر ارسال فرمائید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ» اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند؛ کسانی که کافر شدند، لباس‌هایی از آتش برای آن‌ها بریده شده، و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته می‌شود؛ تفسیر: شأن نزول: جمعى از مفسران شیعه و اهل تسنن، شأن نزولى براى این آیه، نقل کرده اند که فشرده اش این است: روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على(علیه السلام)، حمزه، و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب) به میدان نبرد آمدند، و به ترتیب ولید بن عتبه و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه را از پاى در آوردند، آیه فوق نازل شد، و سرنوشت این مبارزان را بیان کرد. و نیز نقل کرده اند: ابوذر سوگند یاد مى کرد: این آیه درباره مردان فوق نازل شده. ولى همان گونه که بارها گفته ایم وجود شأن نزول خاص، هرگز مانع عمومیت مفهوم آیه نمى شود. 🌺🌺🌺 تفسیر: دو گروه متخاصم در برابر هم! در آیات گذشته، به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از کفار اشاره شده بود، و مخصوصاً آن‌ها را به صورت شش گروه تقسیم نمود، در اینجا مى فرماید: این دو دسته ـ مؤمنان و غیر مؤمنان ـ درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ). طوائف پنجگانه کفار از یکسو، و مؤمنان راستین از سوى دیگر، و اگر درست دقت کنیم مى بینیم: اساس اختلافات همه ادیان به اختلاف درباره ذات و صفات خدا باز مى گردد و نتیجه آن به مسأله نبوت و معاد کشیده مى شود. بنابراین، لزومى ندارد ما در اینجا کلمه دین را در تقدیر بگیریم و بگوئیم مخاصمه آنها در دین پروردگارشان است بلکه واقعاً ریشه اختلافات به اختلاف در توحید باز مى گردد. و اصولاً، تمام ادیان تحریف یافته و باطل، به نوعى از شرک گرفتارند که آثارش در همه عقائد آنها ظاهر مى شود. پس از آن، چهار نوع مجازات براى کافرانى که دانسته و آگاهانه، حق را انکار کردند بیان مى کند: نخست از لباس آن‌ها شروع کرده مى گوید: کسانى که کافر شدند لباس هائى از آتش براى آنها بریده مى شود (فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نار). این جمله، ممکن است اشاره به آن باشد که واقعاً قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بریده و دوخته مى شود!، و یا کنایه از این باشد که آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى کند. دیگر این که مایع سوزان و جوشان حمیم دوزخ بر سر آنها ریخته مى شود (یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ) ... (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۹ سوره‌ مبارکه حج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : بکاء ، مقدمه ای برای نصرت 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: شرایط وقف چیه ؟ 🔸احکامی که باید بدانیم •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
🏴در کربلا چه گذشت... ▪️ششم محرم الحرام | یاری طلبیدن حبیب ابن مظاهر ازبنی اسد ▪️جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السّلام برای آوردن یاور و کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت34 ✍ #میم_مشکات راحله از دم در به سمت سکوی پایین تخته سیاه رفت، وسط سکو
* 💞﷽💞 ‍ : استاد متفکر ّ سیاوش بعد از اینکه از کلاس بیرون آمد، در حالیکه هنوز فکرش درگیر بود، یک راست به اتاقش رفت،کتش را با هیجان و شتاب ( که خاص لحظه هایی بود که ذهنش درگیر بود) درآورد و پشت صندلی اش آویزان کرد. کیفش را روی زمین، کنار پایه میزش گذاشت، روی صندلی نشست، ب طرف پنجره چرخید، دست هارا به سینه زد و در حالیکه از لابلای پرده کرکره نیمه باز به لابی خیره شده بود، رفت توی فکر...اتفاقات را پشت سر هم میچید و هر بار جواب جدیدی پیدا میکرد. شاید اگر سیاوش سن بیشتری داشت، مثلا استادی میانسال یا پا یه سن گذاشته بود و یا حداقل تجربه بیشتری در تدریس داشت این اتفاق هرگز اینقدر ذهنش را درگیر نمیکرد و برایش از یک اتفاق جالب که میتوانست چند روزی برای همسر یا دوستانش تکرار کند تجاوز نمیکرد و یا حداکثر میتوانست بادی به غبغب بیاندازد که بعله، ابهت استادی اش، دانشجوی خاطی را بر سر فرود آوردن وادار کرده است و این ماجرا بشود نقل محافل خانوادگی برای نشان دادن نتیجه یک عمر خدمت صادقانه! اما سیاوش تنها جوانی 28_29ساله بود و امسال هم اولین سال تدریسش به عنوان یک کمک استاد بود. از طرفی هر عیبی داشت آدمی نبود که خودش را گول بزند و یا بدون یافتن جوابی منطقی ساده لوحانه در این باره قضاوت کند. این فکر کردن دو ساعت تمام طول کشید. نگاهش روی برگی که داشت کف حیاط، به همراه باد ملایم به این سو و آن سو تاب میخورد خشک شده بود که ناگهان، "خررررچچ"! برگ زیر پایی له شد! نگاهش را بالا برد. پسری که داشت با تلفن حرف میزد، بی توجه پایش را روی سوژه نگاه سیاوش گذاشته بود. نگاهش را دورتا دور صندلی های لابی چرخاند. چند دقیقه ای گذشت تا متوجه شود نگاهش روی دختری چادر پوش که مشغول نوشتن است ثابت مانده. دخترک بی خبر از همه جا، تند و تند می نوشت و لبخندی ملایم روی لبانش نقش بسته بود که نشان دهنده ی رضایتی باطنی بود. سیاوش احساس کرد به این لبخند حسادت میکند. شاید به ظاهر او بود که "شاگردش" را مجبور به معذرت خواهی کرده بود اما اکنون این "استاد" بود که آرامش نداشت. یک آن احساس کرد به همان اندازه که از این شخص متنفر است برایش احترام نیز قائل است! تضادی عجیب اما ممکن...داشت به این تضاد فکر میکرد که یکدفعه دستی جلوی صورتش چرخید و صدای که گفت: -آهای!کجارو دید میزنی? ...