صداهایمان روز به روز
ضعیف تر میشود..
#عهدهایمان هم به مرور سست تر..
بیسیم را
زمین بگذارو دیـــگر گزارش #مده..
ما به اندازه ی
#مردانگیتان شرمنده ایم...
🍃✨| @shohaadaae_80
🍃🌸دوست دارم مثل تو باشم.....
🕊🥀توی بیمارستان بود. خبرنگار آمد
بالای سر ابراهیم و پرسید: شما عملیات
اخیر(فتح المبین) رو چطور دیدی؟
ابراهيم گفت: ما هر چه دیدیم
عنایت خدا بود. در این عملیات ما
کاری نکردیم. ما فقط راهپیمایی
کردیم و از خدا کمک خواستیم.
دشمن چنان از عظمت رزمندگان
ما ترسیده بود که پا به فرار گذاشت.
ما این آیه را با تمام وجود لمس کردیم:
إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرُکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ
اگر دین خدا را یاری کنید، او هم
شما را یاری میکند و گام هایتان
را استوار میکند. (محمد/٧)
#شهیدابراهیم_هادی
#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا
🍃✨|• @shohaadaae_80
•| روزهایِ قرنطینه را چگونه بگذرانیم؟ |•
•قرآن بخوانید
•به آنها که زمان زیادیست سراغشان را نگرفته اید تلفن کنید..
•نماز قضا بخوانید
•روزه قضا بگیرید
•صدقه کنار بگذارید
•در خدمت پدر و مادر و درکل درخدمت خانواده باشید..
•اعمال ماه رجب را انجام دهید..
•شبها به آسمان چشم بدوزید و با ستاره ها خوش و بش کنید
•سحرخیزی را تمرین کنید
•فضای خانه را حتیالمقدور شاد نگه دارید
[مثلاً صبح ها با خواهر یا برادر کوچکتان ورزش کنید]
•کیک و دسر درست کنید
•تهیهی یک وعده غذایی را به عهده بگیرید
[ این کار را با یک عضو دیگر خانواده انجام دهید، بیشک شادی آور خواهد بود..!]
•اگر تاحالا میخواستید نویسندگی را آغاز کنید و فرصتش پیش نیامده
الان شروع کنید،بنویسید!
•اهدافِ بلندمدت و میان مدت و کوتاه مدت خود را "بنویسید" و هر روز گامهایِ کوچکی را به سمتشان بردارید..
•به یادگاری های کودکیتان سر بزنید..!
[مثلدفترمشقکلاساول :))]
•خودتان را بشناسید!
[صفات خوب و بد خود را بنویسید و سعی کنید بدیها را حذف و خوبیها را بیشتر کنید! ]
•برای بیماران دعا کنید..!
#کرونا😷
#استفاده_از_فرصت⏱📵
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 ⚠یه سوال روزانه چقدر گناه میکنیم ؟ چقدر با گناهامون ظهور مولامون رو عقب
#روز_سوم_چله❣
امروز بنا داریم دروغ رو ترک کنیم دیدید توی طول روز چقدر راحت داریم دروغ میگیم 😞 ما میخوایم این اتفاق دیگه نیوفته
❌❌❌دروغ❌❌❌
تقویم 99 رو دیدید؟
+ولادت امام زمان که نیمه ی شعبان باشه روز جمعه هست ^_^
+اولین روز ماه رمضون جمعه هست.
+شب قدر و شهادت امام علی جمعه هست.
+ولادت امام رضا و امام حسن عسکری و علی اکبر و حضرت ابوالفضل جمعه هست
+اولین روز محرم و آغاز سال قمری جمعه هست
+اربعین امام حسین جمعه هست
+عید قربان که حضرت ابراهیم میخواست پسرش رو سر ببره جمعه هست.
+عید مباهله جمعه هست
+رحلت پیامبر و حضرت معصومه و شهادت امام حسن و امام موسی کاظم علیه السلام جمعه هست
+جنگ جمل جمعه هست
+ ولادت حضرت عیسی مسیح جمعه هست
+ولادت امام علی و شروع ایام البیض جمعه هست
+مبعث حضرت رسول جمعه هست
[وبه نظر من از همه مهمتر]
دحوالارض که روز آفرینش زمین و سقوط آدم و حوا از بهشت به زمین بود جمعه هست
-
-
بااین همه جمعه ی پُرماجرا مگه میشه بگی بوی ظهور نمیاد؟!
هرچی مناسباتِ افتاده جمعه کاش ظهور هم بهشون اضافه بشه
اللّهُمَ عَجِلْ لِوَلیکْ الفرج
🌿❤️
@shohaadaae_80
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
🔊 #صوت_مهدوی
📝 موضوع: #شرایط_ظهور
قسمت :سوم
این قسمت رو با یه سوال شروع میکنیم اگر کسی از شما عاشقان امام زمان سوال کرد که روایات فراوانی داریم که حضرت مهدی (ع) وقتی ظهور میکنند که دنیا پر باشند از ظلم و ستم امام صادق (ع) فرمودند مهدی کیه مهدی کسیست که زمین رو از عدل و داد پر میکنه همانجور که از جور و ستم پر شده و از این احادیث زیاد داریم و تعدادشم فراوان هست اگر کسی بگه ببینید این روایت اینجوری میگن وقتی امام ظهور میکنه که دنیا پر شده از ظلم ستم ما که علاقه مند به ظهوریم واسه این که ظهور رخ بده مام ظلم و ستم کنیم به ظلم و ستم دامن بزنیم چرا ظلم و ستم بکنیم دنیا از ظلم و ستم زودتر پر بشه در نتیجه دنیا از ظلم و ستم پر میشه و امام زمان زودتر ظهور میکنه یا با ظلم و ستم مبارزه نکنیم آیا به نظر شما این حرف ها حرف های درستی هست؟چه پاسخی باید به این ها بدیم جواب خوب و محکم برای این شبه این هست که در این حرف ها که معلومه غلطه هیچ جای دین به ما مجوز ظلم و ستم نمیده اینکه موقعی که امام زمان وقتی میان دنیا پر میشه از ظلم و ستم این ها چیو میخوان به ما بگن این روایت ها نمیخوان شرط ظهور رو بیان کنند منظور این روایت ها این نیست که اگر میخواید که امام زمان بیاند باید دنیا رو پر کنیم از ظلم و ستم این روایت ها میخوان نشانه های ظهور رو بیان کنند یک شرایطی باید جامعه ایجاد بکنه تا امام زمان بیاد از کجا بفهمیم ظهور امام زمان نزدیک هست یا نه وقتی به ظهور نزدیک باشیم این نشانه ها را همراه دارد درسته اینا ربط داره ولی شرط اومدن نیست عاشقان امام زمان باید فرق شرایط ظهور و نشانه های ظهور رو ببینید
سخران 🎤: استاد حسین پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_سوم_چله💚
دروغ.....⛔️
🎤استاد رائفی پور
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_چهل_و_چهارم4⃣4⃣ چادرمو سر کردم پله هارو تند تند رفتم پایین چادرمو مرتب کرد
#عاشقانه_دو_مدافع🍃
#قسمت_چهل_و_پنجم5⃣4⃣
نیم ساعت گذشت. علی با یه شیرینی اومد خونمون
بعد از شام از قضیه ی امروز که مامان فکر کرده بود اردلان رو دیده بحث
شد ...
اردلان تعجب زده نگاهمون میکرد و سرشو میخاروند
بعد هم دستشو انداخت گردن مامان و گفت: مامان جان، مارو او جلوها که
راه نمیدن که ، ما از پشت بچه ها رو پشتیبانی میکنیم
لبخند پررنگی رو لب مامان نشست و دست اردلان رو فشار داد
یواشکی به دستش اشاره کردم و بلند گفتم:پشتیبانی دیگه
چشماش گرد شد ، طوری که کسی متوجه نشه ، دستش رو گذاشت رو
دماغش ،اخم کردو آروم گفت:هیس
_ بعد هم انگشت اشارشو به نشونه ی تحدید واسم تکون داد
خندیدم و بحث رو عوض کردم: خوب داداش سوغاتی چی آوردی
دوباره چشماشو گرد کرد رو به علی آروم گفت:بابا ای خانومتو جمع کن،
امشب کار دستمون میده ها...
زدم به بازوشو گفتم چیه دوماهه رفتی عشق و حال و پشتیبانی ولی واسه
ما یه سوغاتی نیوردی
خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیارم.
- داداش بشین من میارم
رفتم داخل اتاقشو کوله ی نظامیشو برداشتم خیلی سنگین بود از گوشه
یکی از جیب هاش یه قسمت ازیه پارچه ی مشکی زده بود بیرون
کوله رو گذاشتم زمین گوشه ی پارچه رو گرفتم و کشیدم بیرون
یه پارچه ی کلفت مشکی که یه نوشته ی زرد روش بود
_ چشمامو ریز کردم و روشو خوندم
"لبیک یا زینب"که روی اون نوشته ها لکه های قرمز رنگی بود
پارچه رو به دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجه شدم اون لکه های خونه
لرزه ای به تنم افتاد و پارچه از دستم افتاد احساس خاصی بهم دست داد
نفسم تنگ شده بود
_ صدای قلبم رو میشندیدم
نمیفهمیدیم چرا اینطوری شدم
چند دقیقه گذشت اردلان اومد داخل اتاق که ببینه چرا من دیر کردم
رو زمین نشسته بودم و به یه گوشه خیره شده بودم
متوجه ورود اردلان نشدم و
اردلان دستش رو گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء
_ به خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش
چرا نشستی مگه قرار نبود کوله رو بیاری
بلند شدم و دستپاچه گفتم إ إ چرا الان میارم
کوله رو برداشت و گفت: نمیخواد بیا بریم خودم میارم
کوله رو که برداشت اون پارچه از روش افتاد
یه نگاه به من کرد یه نگاه به اون پارچه
اسماء باز دوباره فوضولی کردی
سرمو انداختم پایین و با صدای آرومی گفتم:ببخشید داداش این چیه؟
چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتی و گذاشت زمین آهی کشیدو گفت:
بازوبند رفیقمه شهید شد سپرده بدم به خانومش
- داداش وقتی گرفتم دستم یه طوری شدم
خوب حق داری خون شهید روشه اونم چه شهیدی هر چی بگم ازش کم
گفتم
_ داداش میشه بگی خیلی مشتاقم بدونم درموردش
- الان نمیشه مامان اینا منتظرن باید بریم
با حالت مظلومانه ای بهش نگاه کردم و گفتم:خواهش میکنم
- إ اسماء الان مامااینا فکر میکن چه خبره میان اینجا بعد این بازو بندو
مامان ببینه میدونی که چی میشه
دستمو گرفت و بازور برد تو حال
با بی میلی دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود
همه ی نگاه ها چرخید سمت ما لبخندی نمایشی زدم و کنار علی نشستم
علی نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزی شده اخمهات و لبخند
نمایشیت باهم قاطی شده
همیشه اینطور موقع ها متوجه حالتم میشد
خندیدم و گفتم:چیزی مهمی نشده حس کنجکاوی همیشگیم حالا بعدا
بهت میگم
لبخندی زد و گفت:همیشه بخند،با خنده خوشگلتری اخم بهت نمیاد
لپام قرمز شد و سرمو انداختم پایین. هنوزهم وقتی ای حرفا رو میزد
خجالت میکشیدم
اردلان کولشو باز کرده بود و داشت یکسری وسیله ازش میورد بیرون
_ همه چشمشون به دستای اردالان بود
اردلان دستاشو زد به همو گفت:خب حالا وقت سوغاتیه البته اونجا کسی
سوغاتی نمیگیره فقط بچه های پشتیبانی میتونن
یه قواره چادر مشکی رو از روی وسایلی که جلوش گذاشته بود برداشت و
رفت سمت مامان
چهار زانو روبروش نشست:بفرمائید مادر جان خدمت شما. بعدش هم دست
مامان بوسید
_ مامان هم پیشونی اردلان رو بوسیدو گفت:پسرم چرا زحمت کشیدی
سلامتی تو برای من بهترین سوغاتی....
#ادامه_دارد...⏱
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80💚