eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
530 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
218 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
48.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | عاشقانه‌های دوران ♦️بخش‌های از خاطرات همسر دوران از روزهای شیرین زندگی با این قهرمان ملی 🔸انتشــار به مناسبت ۲۰ مهرماه؛ سالروز ولادت شهید عباس دوران کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئولان نيروي هوایی بدليل پروازهای زياد عباس؛ تصميم گرفتند او را به تهران منتقل نمايند كه او موافقت نكرد؛ گفت: من به تهران نمی روم؛ پرواز را دوست دارم و می خواهم به مردم خدمت كنم. هميشه بمن می گفت كه از پول اين مردم من دوره ديده‌ام و خلبان شده‌ام، گاهی به من می گفت: آيا می دانيد از پول اين مردم و اين كشور چه قدر برای ما خرج كردند و ما را فرستادند آمريكا تا دوره ببينيم؟ من هرگز نمی توانم عقب‌نشينی كنم؛ يكی می گويد نمی خواهم پرواز كنم و نمی رود؛ من هم می گويم پس چه كسی برود؟ چه كسی از كشور دفاع كند؟ اگر هـواپیمـا بـال نـداشـته بـاشد؛ خـودم بـال درآورده و بـر سـر دشـمن فـرود می‌آیـم و هـرگـز تـن بـه اسارت نـخـواهـم داد 🌷 به روایت همسرش ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ ✍ بخشی از نامه عباس دوران به همسرش: درباره خودم هم شاید باورت نشه؛ اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم؛ سر زن و بچه‌های مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
در افقِ نگاهِ هر بسیجی؛ این است که اسرائیل باید نابود شود ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
صحبت از ماندنِ یک عمر بمانـد به کنـار؛ قدرِ نوشیدن یک چای بمانید کافیست ... 🌷 🌷 🌷 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
در دنیایی که همه چیز خیلی زود فراموش می‌شود این عکاسان هستند که با ثبت یک لحظه راوی تاریخ می‌ شوند ... 📷 عکاسان؛ راویان حماسه دفاع‌ مقدس کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
📷👆دهه شصت بود و فرزندان؛ کنار قابِ عکس بابا؛ عکس دو نفره می گرفتند ... 🌷 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
⭕️ روزهای رختشور خانه 4️⃣ قسمت چهارم روزها می‌گذشت و ما برای شستن لباس ‌رزمنده‌ها و ملحفه‌های ب
⭕️ روزهای رختشور خانه 5️⃣ قسمت پنجم تا این را شنیدند؛ در ورودی را باز کردند و ما با عجله رفتیم سمت پذیرش. مشخصات شوهرش را از ما پرسیدند و اتاقی که بستری شده بود را نشانمان دادند. شوهرش خیلی زخمی شده و ترکش خورده بود. خانم حسین‌زاده شرایط جسمانی همسرش را از پرستارها پرسید. با اینکه حال و روزش مساعد نبود؛ خیلی زود از ماندن کنار همسرش دل کند و او را با آن همه وابستگی‌ای که بینشان بود؛ به خدا سپرد. به من گفت: بدو بریم سمت رخت‌شوی‌خونه. هنوز کلی لباس و پتو هست. دوباره برگشتیم رخت‌شوی‌خانه و مشغول شدیم. وقتی حمله یا عملیاتی بود؛ باید می‌رفتیم رخت‌شوی‌خانه؛ چون تعداد شهدا زیاد بود. می‌گفتند: بیمارستان مکان تخلیۀ شهدا شده. مثل که پشت سر هم و مجروح می‌آوردند؛ در این عملیات خیلی از بچه‌های رزمندۀ به شهادت رسیدند. گاهی ما در آنجا اسامی شهدایی از دوستان یا آشنایانمان را که می‌شنیدیم؛ اشک؛ امانمان نمی‌داد. گاهی هم خانواده‌های شهدا کنارمان بودند و وقتی اسامی شهدایشان را می‌شنیدند؛ شروع می‌کردند به سر و سینه زدن. بقیۀ خانم‌ها هم همراهی می‌کردند و در ماتمشان شریک می‌شدند؛ اشک می‌ریختند و نوحه می‌خواندند: "این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرب و بلا آمده ..." حتی گاهی از اُسرای مجروح عراقی هم برای مداوا به بیمارستان می‌آوردند و حجم کار سنگین‌تر می‌شد. پتوها و ملحفه‌ها پشته‌پشته روی هم جمع می‌شد. حین کار کردن؛ از تعاونی سپاه دزفول برایمان کمپوت و کلوچه می‌آوردند؛ ولی من لب نمی‌زدم. اگر حتی تشنه بودم؛ تحمل می‌کردم تا به خانه برسم و آب بنوشم. با دیدن آن همه لباس خونی و آن همه جوان رشید که داشتند برای امنیت ما جان می‌دادند؛ دلم نمی‌آمد قطره‌ای آب از گلویم پایین برود. یک روز مشغول شستن بودیم؛ که صدای فریاد یکی از خانم‌های دزفولی با چهره‌ای سبزه؛ قدبلند و لاغر‌ اندام؛ که از دم در مسجد هر روز صبح همراهمان می‌آمد؛ بلند شد؛ در حالی که یک پلاک و یک لباس؛ که نام پسرش روی آن نوشته شده بود را وسط حوضی که تا زانو توی آب و خون بودیم بالا گرفته بود. آن‌قدر بی‌تابی کرد؛ که موج‌های آب به همراه لباس‌ها و تکان پاهای خانم‌هایی که به سمتش می‌دویدند؛ به این طرف و آن طرف دیواره‌های حوض می‌کوبید. ⬇️⬇️ ادامه دارد کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra