eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
512 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 ؛ رمز جنگ 2⃣ قسمت دوم قبل از این‌ که خدمت حضرت امام برسیم ابتدا آقا محسن را دیدیم. آقا محسن این بحث را داشت که حالا که هماهنگ شده و شما می‌خواهید خدمت حضرت امام بروید به ایشان صریح و روشن بگویید "واقعیت چیست! و چه اتفاقی افتاده!" چون حضرت امام هنوز نمی‌پذیرد که کمک نمی‌کند. خلاصه من هم با دو عصایی که دستم بود با دوستان به جماران رفتم. با هم هماهنگ کرده بودیم که مثلاً شهید جهان‌آرا چه بگوید! و آقای رشیدی و آقای جوادی چه بگویند! قرار بود هرکدام از ما ۵ دقیقه حرف بزنیم و وضعیت آبادان و شرایط واقعی منطقه را به حضرت امام(ره) گزارش بدهیم. من هم با عصا رفتم اما وقتی وارد اتاق ملاقات شدم حضرت امام فرمودند: "یک صندلی برای ایشان بیاورید." ولی من زمین نشستم. بعد هم جلسه شروع شد و ما شرایط را خدمت امام توضیح دادیم. فکر می‌کنم بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. حضرت امام هیچ‌ چیزی نگفت؛ فقط فرمودند: "شما برید و فردا دوباره بیایید." هیچ‌ چیز دیگری نفرمودند. دوستان بلند شدند و یکی‌یکی حضرت امام را بوسیدند و من هم رفتم و دست حضرت امام را بوسیدم و جلسه تمام شد. وقتی از اتاق ملاقات با امام بیرون آمدیم چند لحظه بعد آمد و پرسید "شما به حضرت امام چه گفتید که حضرت امام دستور دادند؛ جلسه شورای عالی دفاع باید فردا تشکیل شود؟" آن شب هم همه بچه‌هایی که از آبادان آمده بودند به منزل ما آمدند و فردا صبح دوباره به جماران رفتیم. ما در دفتر امام نشسته بودیم که گفتند: "دیروزی‌ها بیایند داخل." دوباره رفتیم خدمت امام و مجدداً حرف‌های دیروز را در همان نیم ساعت توضیح دادیم. وقتی هم که ما وارد شدیم حضرت امام نشسته بودند؛ بنی‌صدر هم کنار حضرت امام روی کاناپه نشسته بود؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم تشریف داشتند؛ ؛ ؛ و هم بودند؛ یعنی اعضای شورای عالی دفاع همه بودند. جلسه ساکت بود تا ما وارد شدیم و نشستیم و دوباره حرف‌های دیروزمان را زدیم. تا حرف‌های ما تمام شد؛ حضرت امام جلوی ما از اعضای شورای عالی دفاع توضیحی نخواستند؛ وقتی صحبت‌های ما تمام شد؛ امام دوباره فرمودند "شما بروید." ما از جلسه خارج شدیم و در دفتر ایشان منتظر نشستیم. مدتی طول کشید که گفتند "جلسه تمام شد." جلسه که تمام شد ما به دنبال این بودیم که بپرسیم "بالاخره چه‌ کار کنیم؟ آیا به آبادان برویم؟" اما تا به درب کوچک بیت حضرت امام(ره) رسیدیم؛ دیدیم بنی‌صدر و بقیه رفته‌اند و فقط آقای هاشمی در چهارچوب درب داشت بیرون می‌آمد. به آقای هاشمی گفتیم "چه شد؟" آقای هاشمی گفت "خوب شد که شما آمدید و مطالب را گفتید. حالا شما بروید." گفتیم "کجا برویم؟ بالاخره حضرت امام یک پیامی بدهد که ما به مردم چه بگوییم؟ به ما بفرمایند که مردم تخلیه کنند یا نکنند. ما الآن به مردم چه بگوییم؟ بگوییم نظر حضرت امام چه هست؟" گفت: "نه؛ این‌ که نمی‌شود. حضرت امام که این‌طور پیام نمی‌دهد. کار شما خوب بوده و اثر کرده و آقایان قول داده‌اند که اجازه ندهند حصر آبادان کامل شود و کمک کنند که این اتفاق رخ ندهد." اما ما دست برنداشتیم و مصمم بودیم پیام مردم آبادان و خرمشهر به گوش مسئولان برسانیم. شهید جهان‌آرا خیلی اصرار کرد که ما نمی‌توانیم همین‌طور برویم و شما باید یک جوابی به ما بدهید؛ آقای هاشمی گفت: "پس امشب به محل شورای عالی دفاع بیایید تا آنجا یک جوابی به شما بدهیم. " این را که گفت ما تقریباً قانع شدیم و منتظر شدیم تا عصر که به مقر شورای عالی دفاع که آن زمان در سید خندان بود؛ رفتیم. وقتی به آن‌جا رفتیم؛ ابتدا راهمان نمی‌دادند و می‌گفتند "شما برای چه آمدید؟" تا این‌ که باز اصرار کردیم تا به دژبانی تلفن کردند و گفتند "آبادانی ها بیایند داخل." در اتاق انتظار نشستیم؛ گفتند: " رئیس شهربانی وقت؛ پیش آقای بنی‌صدر است و قرار بود که بلافاصله جلسه‌ی شورای عالی دفاع بعد از آن؛ جلسه دو نفره آن‌ها تشکیل شود." به ما گفتند: "وقتی جلسه تشکیل شد شما هم بیایید توی جلسه." ما که رفتیم تا مستقر شدیم دیدیم اعضای شورای عالی دفاع یعنی مقام معظم رهبری؛ آقای هاشمی و فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد و اگر اشتباه نکنم که فرمانده هوانیروز بود و آمدند. فردای آن روز کیهان یک عکسی از شورای عالی دفاع چاپ کرد که ما هم نشسته بودیم و آن عکس هنوز هم هست. در آن جلسه که مستقر شدیم؛ آقای بنی‌صدر که یک لباس نظامی هم پوشیده بود با یک تکبّری گفت: "شما امروز در خدمت حضرت امام ۱۶ مورد دروغ گفتید." ما تعجب کردیم و همه از کوره در رفتند. گفتیم "ما دروغ گفتیم؟" گفت "بله." با این برخورد آقای بنی‌صدر دعوا را شروع شد. ادامه👇👇