eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
526 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
187 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🔴 سقوط سنگین جزایر 🎙 به روایت 👇 2⃣ بخش دوم 🔺از اواخر سال ۱۳۶۶؛ وضعیت جنگ عوض شد و تمام دنیا علناً به کمک صدام آمدند و هر کس سعی می‌کرد بخشی از نیازمندی‌های عراق را برطرف کند. برخی کشورها نیروی انسانی او را تأمین می‌کردند. برخی هواپیماهای جنگی؛ برخی سلاح‌های شیمیایی؛ برخی اطلاعات منطقه ایران و ... 🔺صدام در اوج حمایت‌‌های زورمداران دنیا از اسفند ماه ۶۶؛ شروع به تهاجمات سنگین خود تحت عنوان دفاع متحرک نمود. عراقی‌ها در گام اول با همکاری مستقیم هوایی آمریکا‌‌یی‌ها توانستند در عرض چند ساعت شهر بندری فاو را اِشغال کرده و در دنیا؛ غوغای تبلیغاتی راه انداختند. در قرارگاه وقتی با حضور فرماندهی کل سپاه جلسه برگزار شد او ضمن هشدار در مورد حرکت بعدی عراق گفت: آن ها در گام بعدی حتماً به سراغ شلمچه خواهند آمد. 🔺در آن ایام سعی کردم به لحاظ مسئولیتم تمام یگان‌ها را سرکشی نموده و آن ها را جهت یک درگیری تمام عیار آماده نمایم. متأسفانه عراق آنقدر در محور شلمچه جلو آمد که نتوانستیم مانع سرعت آن‌ها شویم. پس از شلمچه همه می‌دانستیم مقصد بعدی عراق در جبهه جنوب؛ تصرف جزایر مجنون است. 🔺با فرماندهی کل سپاه چندین بار به قرارگاه؛ سپاه ششم که معروف به قرارگاه خاتم چهار بود رفتم و با علی هاشمی جلسه داشتیم. آقا محسن تأکید داشت هر کاری کردید باید مانع از سقوط جزایر شوید. علی هاشمی وقتی بحث سقوط جزایر را از زبان آقا محسن شنید، گفت این بچه‌هایی که الان در جای جای جزایر دارند نفس می‌کشند؛ نمی‌توانند بگذارند عراق به راحتی جزایر را بگیرد. 🔺علی هاشمی بلافاصله در ارتباطی که با استانداردی خوزستان و مدیران آن برقرار کرد؛ آن ها را به همراه نماینده امام در استان خوزستان به قرارگاه آورد و موقعیت حساس منطقه را برایشان توضیح داد. هر روز که به ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ نزدیک می‌شدیم دغدغه‌های علی هاشمی بیشتر می‌شد او به ندرت به اهواز می‌آید. تمام فکر و دغدغه ذهنی‌اش شده بود جزایر. گاهی اوقات که با او تلفنی حرف می‌زدم و از اوضاع سئوال می‌‌کردم می‌گفت: حاج احمد مثل کوه ایستاده‌ایم. 🔺علی امید داشت با حمایت‌های مدیریت‌های اجرایی استان و تهران بتواند جلوی چکمه‌پوشان تقویت شده بعثی را بگیرد. عاقبت به آن لحظه‌ای که همیشه در خاطرم از او فراری بودم مبتلا شدم و شمارش معکوس از دست دادن برادری رشید را با گوش دلم شنیدم. 🔺روز ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ ساعت ۸ صبح راهی جزیره شدم و همراه برادر علی اصغر گرجی‌زاده رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی و مسئولین اطلاعات مشغول بررسی اوضاع جزیره شدم. علی می‌گفت عراق از امروز صبح شروع به ریختن آتش روی نقطه نقطه جزیره کرده و در بسیاری از حملات توپخانه‌ای از گلوله‌های شیمیایی استفاده کرده است. 🔺؛ جانشین وی در گزارشش اشاره داشت که بسیاری از بچه‌های خط مقدم در اثر استنشاق گاز شیمیایی زمین‌گیر شده‌اند و حتی نمی‌توانیم آن ها را به عقب منتقل کنیم. او در حالی که به شدت عصبی بود می‌گفت حاج احمد؛ بعضی از توپ‌‌چی‌های ما با شلیک اولین گلوله در اثر تنفس گاز سیانور در جا به شهادت رسیدند. اوضاع جزیره بیش از حد بحرانی بود و هر لحظه منتظر بروز حادثه‌ای بزرگ و تلخ بودیم. علی هاشمی در هر نوبت که صحبت می‌کرد می‌گفت خیالتان را راحت کنم تا جزیره هست؛ من هستم و عراق مگر از روی جسد من رد شود و آن را بگیرد. 🔺من وسط حرف او آمدم و گفتم نه خیر این طور نیست؛ شما باید عقب بیایید چون وضع اصلاً عادی نیست با بسیاری از یگان‌های مستقر در خط مقدم صحبت کردم که هیچ کدام امیدی به روند اوضاع نداشتند. هر چه می‌شنیدم اخبار نگران‌ کننده بود. ساعت ۱۰ صبح بود که برادر با من تماس گرفت و گفت: حاج احمد دارم محاصره می‌شوم به داد من برس؛ من هیچیک را ندارم. به علی هاشمی گفتم: ظاهراً ‌هر لحظه وضع بدتر می‌شود. من می‌روم کمک برادر قربانی و بر می‌گردم؛ تو هم مراقب مسائل و جزئیات خط باش و وقتی تأکید کردم علی جان اوضاع دارد نگران‌ کننده می‌شود؛ او با آرامشی همراه با طمئنینه گفت: ای بابا حاج احمد حالا کجا تا خرابی اوضاع! و افزود که فعلاً که الحمدالله خبری نیست. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra