eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
519 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
176 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🌷؛ و ... به آب‌های عراق رسیدیم. تا جایی پیش رفتیم که در چشم عراقی‌ها بودیم؛ احساس کردم عراقی‌ها ما را می‌بینند؛ اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهند. یقیناً اثر آیه "وجعلنا" ای بود که محمـد خوانده بود. - ولک بریم! محمـد بالباس آرام توی آب رفت. من هم آرام وارد آب شدم. آب تا سینه‌ام می‌رسید. محمـد به بلد گفت بلم را جایی پنهان کند و منتظر بماند. کمی در نی‌ها به سمت ساحل توی آب جلو رفتیم. - ولک؛ تو اینجا تأمین باش تا مو بیام! بین چولان‌ها که پنج شش متر بلندیشان بود پنهان شدم؛ چند تا از آن‌ها را محکم در دست گرفتم که تکان نخورم. چشمم به ساحل عراق بود. محمـد آرام خودش را از آب بیرون کشید و به سمت سنگر عراقی‌ها رفت. چشمم به ساحل عراقی‌ها بود. همه‌چیز آرام و طبیعی بود؛ این یعنی محمـد به‌ درستی کارش را انجام داده است. کم‌کم سرمای آب بدنم را به لرزش انداخت؛ دندان‌هایم از سرما بهم می‌خورد. چولان‌ها را به سینه‌ام چسباندم تا کمی گرم شوم. حدود چهل‌وپنج دقیقه تا یک ساعت گذشت تا بالاخره سایه‌ای دیدم که وارد آب شد و به سمت من آمد‌. محمـد بود. آرام گفت: ولک بریم. به سمت بلم رفتیم و خودمان را بالا کشیدیم. گفتم: محمـد حالا شناسایی خوب بود؛ دست پری؟ - آره ولک؛ خوب بود؛ شناسایی کامل! ساکت شد. به آسمان خیره شد. - ولک اونجا داشتم آیات سوره طلاق را مرور می‌کردم؛ آن‌قدر آیات این سوره نور داشت و مو رو‌ گرفته بود که نفهمیدم کی رفتم؛ کی آمدم! مرور آیات قرآن در همه حال عادتش بود. 🎙راوی: حاج علی طهمورثی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra