eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
512 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | مأموریت تاریخ بر دوش ما: ما وارث انبیا هستیم ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
به آن هایی‌که قصهٔ کربلا را باور ندارند؛ بگویید ما را دیده‌ایم؛ ما همراه‌ و همرزم اصحاب عاشوراییِ امامِ عشق بوده‌ایم؛ ما امروز می‌دانیم قصه‌ی یک اربعین فراق یعنی چه ... 📍شلمچه؛ ۱۳۶۵ ♦️ 📸عکاس: ساسان مؤیدی 🔹بدرقه پیکر دو رزمنده‌ی در میان اندوه همرزمان ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
سفره پهن است ... بفرمایید ساچمه پلو ! مهمانِ برادران رزمنده باشیم :) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 حتمـــاً ببینید | فیلمی زیبا و دیدنی از اخلاص و تقوای رزمندگان در کلام پیری رزمنده پدر والامقام یک و یک مفقودالاثر 🎙یه وقت نگاه كردم دیدم هر كی رو تو تخریب نگاه می‌كنم از من درجه‌ش بالاتره. هر كسی را كه نگاه می‌كنم دیدم از من بالاتره. هم تقواش از من بهتره؛ هم از من بالاتره. من از خودم پَست‌تر توی تخریب ندیدم. یه فرمانده گردان داشتیم به نام جعفر ربیعی. این رفته بود اطلاعات عملیات. وقتی برگشته بود لباش خشكی زده بود. ما یه آب زردآلو باز كردیم تعارفِ این كردیم. گفت: "حافظی؛ از این آب زردآلو به نیرو دادی؟" گفتم: "هفتصد و پنجاه تا نیروئه؛ آب زردآلو بیست تاست؛ من چی‌جوری بدم؟" گفت: "دیگه دیواری از دیوار ربیعی كوتاه‌تر ندیدی؟" این آب زردآلو رو گذاشت رفت آب گرم خورد. من وقتی این ها رو دیدم؛ دیدم اصلاً من هیچی؛ ذره‌ای نیستم در مقابل این ها ... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد ... 👌بسیار دیدنی و شنیدنی؛ تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 حتمـــاً ببینید | فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان دلاور تخریبچی در جبهه های حق علیه باطل با نوایی زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙تو صاف بودی ساده جنگیدی اما جوابِ آینه ها سنگه! از وقتی رفتی خوب فهمیدیم؛ سنگر عوض میشه ولی جنگه روی سر دنیا آتیش سنگینه تخریبچی برگرد؛ اینجا پر از مینه تخریبچی برگرد؛ تا معبرا وا شه اول برو میدون؛ تا راه پیدا شه تخریبچی برگرد … تخریبچی برگرد کوچه به کوچه؛ اسم تو زنده است معبر به معبر؛ راه تو بازه بعد از تو می سوزیم و می سازیم؛ دنیا ولی با ما نمی سازه برگرد و روشن کن؛ چشمای لشگر رو وقتی که می چینی؛ اون سیم آخر رو باید شب حمله؛ فردا رو باور کرد خطو نگه داشتی … تخریبچی برگرد تخریبچی برگرد؛ تخریبچی برگرد ... 🌺 یاد باد یاد مردان مرد ... 👌بسیار دیدنی و شنیدنی؛ تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۲۷ شهریور ۱۳۶۶ _ سالروز در استان دهوك عراق توسط سپاه ♦️عمليات كوچك ظفر یک در عمق دويست كيلومتری خاك عراق در استان دهوك و سليمانيه عراق با هدف انهدام مراكز نظامی رژيم بعثی عراق به اجرا درآمد. رزمندگان تحت امر قرارگاه رمضان سپاه؛ با حمله به شهرهای اين منطقه؛ موفق به آزادسازی آن‏ها شده و نيروهای دشمن را منهدم ساختند. رزمندگان در ادامه؛ ۶۰ پايگاه دشمن را به آتش كشيدند و پس از آن؛ منطقه‏ای به وسعت ۳۰ كيلومتر مربع را تحت كنترل خود درآوردند. رزمندگان اسلام در شب دوم عمليات؛ مرحله دوم حمله را با يورش به قرارگاه‏ها؛ پل‏ها و محل‏های استقرار دشمن در عمق ۲۰۰ كيلومتری خاك عراق آغاز كردند و ضربات سنگينی به دشمن وارد نمودند. در اين حال نيروهای بعثی براي بازپس‏گيری مناطق از كف داده؛ با پشتيبانی تعداد زيادی تانك؛ هواپيما؛ هلی كوپتر و بهره‏گيری از نيروهای ويژه وارد عمل شدند كه با مقابله شديد رزمندگان اسلام؛ تعداد زيادی كشته و زخمی و اسير بر جای گذاشتند. در اين عمليات علاوه بر انهدام ده‏ها دستگاه تانك و نفربر و تعدادی خورو و انواع سلاح سبك و نيمه سنگين و چندين انبار مهمات؛ تعداد هزار نفر از نيروهاي دشمن كشته و زخمی و پانصد تن ديگر به اسارت قوای اسلام درآمدند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔹اهواز در دوران جنگ تحمیلی ♦️امانیه _ میدان راه آهن(هجرت) با افزایش حملات بی رحمانه هوایی دشمن به شهرها؛ تعداد سنگرهایی محدود در میادین اصلی و پر تردد شهر ایجاد شده بود تا بتواند جان‌پناهی حداقلی باشد برای مردم بی پناهی که حاضر به ترک شهرهای خود نشده بودند. آژیر خطر که نواخته می‌شد؛ تعدادی که در آن حوالی بودن برای دقایقی در این سنگرها توقف می‌کردند و باز ادامه زندگی می‌دادند. این روزها؛ همین سنگرها گاهاً به عنوان یادگاری از روزهای مقاومت مقدس همچنان ایستاده اند. هر چند جا داشت این سمبل های ایستادگی؛ با تابلو نوشته‌ و یا زیباسازی؛ فرهنگ غنی و موزه‌ای دفاع مقدس را به شایستگی منتقل کند.       ‌ ▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴 🔴 خاطره ای از بمباران اهواز ! ... یک روز ۴۵ هواپیمای میگ و میراژهای فرانسوی برای بمباران اهواز وارد آسمان ایران شدند و بی‌وقفه شهر را کوبیدند. این هواپیماها به صورت کمربند از منطقه‌ی شروع به بمباران کردند و هر چه به ما نزدیک‌تر می‌شدند؛ صدای آن‌ها واضح‌تر می‌شد. من از اتاق عمل پریدم بیرون و وارد محوطه‌ی بیمارستان شدم؛ که پرستار بود؛ حدوداً ۷۰ سال سن داشت؛ وقتی دید من می‌خواهم وارد محوطه‌ی بیمارستان شوم؛ در راهرو؛ برای حفظ جان من نشست روی زمین و پاهای مرا محکم گرفت و اصرار می‌کرد که دکتر بیرون نرو. دو دستم را روی شانه‌های او گذاشتم محکم فشار دادم و پاهای خودم را آزاد کردم. رفتم به پرسنل؛ سفارشات لازم را دادم که نظم و انضباطی برقرار شود. آن روز ۱۰۶ و زخمی داشتیم ... راوی: کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔴 راهنمای آژیر خطر _ 👇👇
آژیر قرمز-زمان جنگ.mp3
224.9K
📢 بشنوید | ؛ که هنگـــام به صدا در می‌آمد ... ⭕️ و مفهوم آن این بود که مردم باید سریع به پناهگاه بروند ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
رادیو به جای آهنگ مهر و مدرسه؛ آماده‌ باش و آژیر قرمز و هشدار حمله هوایی را پخش می‌کرد. در فاصله کوتاهی بوی مرگ در تمام کوچه و خیابان‌ها پیچید. پیام افتتاح مدرسه؛ کلاس و درس که همیشه از زبان رئیس آموزش و پرورش شنیده می‌شد این بار با خبر شهادت رئیس آموزش و پرورش همراه بود. _صالحی و سی نفر از همکارانش شروع سال تحصیلی را با خون سرخ‌شان به همه دانش‌آموزان آبادان تبریک گفتند و این چنین بود که مدرسه؛ جبهه و اسلحه جای قلم را گرفت. بوی باروت جای بوی کتاب نو را ... لباس بسیج جای روپوش مدرسه و نیمکت‌ها سنگر شدند. ؛ مشق شد و معلم؛ فرمانده و دانش‌آموز و دانشجو شدند. جنگ همه را غافلگیر کرده بود. آرام و سرزنده و پرتلاش به معرکه جنگ تبدیل شده بود ... هر روز خبر ویرانی یک تکه از شهر به گوشم می‌رسید ... 📚: کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
نامه‌ های جبهه عجیب بود! نامه هایی که بوی عشق می‌داد نامه های بعضاً بی جواب؛ نامه های بی‌صاحب که برگشت می‌خورد نامه هایی با یک دنیا حرف ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌱 🌴الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین أَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا رِزْقاً حَلَالاً طَیِّباَ وَاسِعَاً أَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِریِن کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
پرواز از قفس روزمرگی هاست در فضای ملکــــوت ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🎞 ببینید | فیلم دیده نشده از 🌷 ♦️از مسئولین لشگر ۴۱ ثارالله(ع)؛ معلم اخلاق و معنویت؛ نادره دهر و عارف لشگر کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌹 🔹شهید محمدحسین یوسف الهی چگونه از اهواز؛ لب اروند و خواب ماندن را دید به روایت: ؛ همرزم شهید 🔹در مراحل آماده سازی ؛ مسئول آمار جزر و مد بود. جدولی داشت که هر شب میزان آب و بالا و پایین رفتنش را روی آن علامت می زد. بادپا باید لحظه به لحظه ارتفاع آب را چک می کرد یک شب شنیدم صدای لندکروز آمد تعجب کردم و سریع آمدم بیرون. دیدم است ایشان معلم ادبیات بود و او هم حال و هوای خودش را داشت. 🔹کاظمی زاده گاهی به داخل نفربرهای سوخته عراقی که داخل آب بودند می رفت و دو یا سه شبانه روز کامل در آن ها می ماند و دیده بانی می کرد. آن شب کاظمی زاده گفت در اهواز پیش بودم گفت: حسین بادپا ۲۰ دقیقه کنار اروند خوابش برده و آمار جزر و مد از دستش در رفته است؛ ما تعجب کردیم اروند کجا و اهواز کجا؟ چطور حسین آقا از آنجا متوجه خوابیدن بادپا شده بود پیش حسین بادپا رفتیم و گفتیم خوابت برده بود اول انکار کرد بعد که ماجرا را تعریف کردیم گفت ۲۰ دقیقه ای خوابش برده و از روی اطلاعات شب گذشته جدول امشب را پرکرده است. 🔹آقای علی نجیب زاده از همرزمانمان می گفت دو سه روز بعد از ماجرا پیش حسین رفتم دیدم دارد قرآن می خواند؛ صبح زود بود از او پرسیدم چطور متوجه شدی که بادپا خوابیده است؛ در جوابم گفت علی آقا اگر آدم بشویم خواب و بیداری و زمان و مکان دیگر برایمان معنای خودشان را از دست می دهند. 🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 🌹انصاف دهید منتظرم هستند ... 🔹وقتی هور العظیم بودیم خواب دیده بودم محمدحسین شهید می شود از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد. خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه. با مهدی پرنده غیبی با هم بودیم که محمد حسین با موتور از راه رسید باز اشکم جاری شد. محمد حسین دل از دنیا کنده بود خطاب به مهدی گفت شما کاری ندارید من هم دارم می روم شهادتش را می گفت. 🔹مهدی شروع کرد به گریه کردن و گفت محمد حسین تو اهل این حرف ها نبودی تو که رفیق با معرفتی بودی. محمد حسین گفت به خدا قسم دو سال است که به خاطر رفاقت با شما مانده ام. 🔹بعد از شهادت  این دو سال را فقط به هوای شما صبر کردم؛ دیگر بیش از این ظلم است؛ انصاف بدهید آن طرف هم کسانی هستند که منتظرم هستند همان طور که می خندید سوار موتورش شد و رفت و ما فقط گریه کردیم و نگاه کردیم. ✍ راوی حمید شفیعی؛ 📚کتاب حسین پسر غلامحسین زندگینامه و خاطرات شهید محمدحسین یوسف الهی صفحه ۲۳۱_۲۳۰ ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌿چگونگی حفظ شهر مهران و جلوگیری از سقوط شهر با شجاعت در و شیار گاوی به روایت 🔹شجاعتی که محمدحسین یوسف الهی و چند نفر از بچّه های اطّلاعات عملیّات در والفجر سه از خودشان نشان دادند فراموش شدنی نیست. عمليّات ناموفق بود و لشگر؛ منطقه را خالی کرده بود؛ فقط بچّه های اطّلاعات که حدود هشت نفر می شدند در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودند. 🔹وقتی عراق پاتک کرد؛ نوک حمله خود را بسمت شیار گاوی قرار داد؛ محمد حسین این هشت نفر را در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد. او می دانست که اگر این خط سقوط کند شهر در خطر است؛ این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادند که عراقی ها فکر کردند شیار گاوی پر از نیرو است. 🔹بالاخره بچّه ها آن قدر مقاومت کردند تا بعد از دو سه ساعت نیروهای کمکی رسیدند و عراقی ها را مجبور به عقب نشینی کردند. آن روز اگر محمدحسین و نیروهایش چنین رشادتی از خود نشان نمی دادند قطعاً مهران سقوط می کرد و دوباره به دست عراقی ها می افتاد. 📚کتاب صفحات ۶۴_۶۳ 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 اثر نماز شب بر شهدا در بیان شهید حسین یوسف الهی و نورانیت شهید 🔸در شناسایی های قبل از بودیم. در ؛ حاج قاسم به حسین گفت که اکبر موسی پور و نیامده اند؛ به قرار گاه خبر بده احتمالاً اسیر شده باشند. حسین گفت: امشب را صبر می کنم تا فردا از همه چیز مطلع می شویم. صبح آمد و گفت: دیشب هر دو نفرشان را خواب دیدم هر دو شهید شده اند در خواب اکبر به من گفت: ما ۱۲ شب دیگر با حسین می آییم. می گفت: در خواب که دیدم شان اکبر جلو بود و خیلی نورانی و حسین عقب تر و کم نور تر. بعد پرسید: اگر گفتی چرا این گونه بود؟ گفتم: خودت بگو 🔸گفت: اکبر هیچ وقت نماز شبش ترک نمی شد و در سخت ترین شرایط حتی در شناسایی های داخل آب؛ نماز شبش را می خواند؛ اما حسین بعضی وقت ها که خسته بود؛ نماز شبش را نمی خواند. پرسیدم: تو چه کردی که توانستی آن ها را در خواب ببینی؟ گفت: کاری نکردم فقط یک حمد برای خواب دیدن شان خواندم و دیدمشان. 📚کتاب ؛ خاطرات حمید شفیعی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra