eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
541 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
219 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
24.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ببینید | فیلمی از یورش ناجوانمردانه نیروهای رژیم بعث عراق به خاک مقدس ایران اسلامی در اولین روزهای جنگ تحمیلی و تلاش متجاوزین برای تصرف شهر مقاوم (پخش از تلویزیون عراق) 🇮🇷 زنده و جاوید باد یاد مردان مردی که مقابل این متجاوزین وحشی صفت؛ سینه سپر کرده و با نثار جان شیرین خود از مرز و بوم کشورمان پاسداری کرده و داغ ناکامی و شکست را بر دل بعثی ها نهادند. آغاز هفته دفاع‌ مقدس مبارکباد💐 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🔴 آغاز جنگ ✅ حمله صدام به ایران 🔸در گزارش بولتن فرماندهی سپاه آمده است: ✍ طبق گزارش رسیده؛ ارتش عراق آماده‌ شده در مرزهای ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ نبرد شدیدی را آغاز و حتی از هلیکوپتر و میگ روسی استفاده نمایند. در این ‌زمینه؛ گزارش‌های متعدد و بسیاری وجود دارد که ازجمله برخی از آن‌ها که حاکی‏ از حمله حتمی عراق به خوزستان است ... 🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹 ✍ پ.ن: 🔹جنگ در خوزستان با شروع تجاوز صدام به ایران؛ ارتش عراق تلاش اصلی خود را در جبهه جنوب و تصرف خوزستان قرار داد. به همین ‌منظور؛ پنج لشگر مکانیزه و زرهی و یک تیپ مستقل نیروی مخصوص با عبور از پاسگاه‌های مرزی که با نیروی اندک و تجهیزات ضعیفِ ژاندارمری ایران حفاظت می‌شد؛ از سه محور به خوزستان هجوم آوردند. محور شوش _ دزفول؛ محور سوسنگرد _ اهواز؛ محور خرمشهر _ آبادان. لشگر ۱۰ زرهی عراق پس از چهار روز توانست تا عمق نود کیلومتری خاک ایران پیشروی کند و پشت رودخانه کرخه مستقر شود. بمباران و بعدها موشک‌باران شهرها به حدی بود که از سوی عراقی‌ها؛ یعنی نام گرفت. علاوه بر بمباران هوایی؛ نیروهای زمینی بعث نیز به خوزستان هجوم آوردند و شهرهای ؛ ؛ و را تصرف کرده و تا منطقه در نزدیکی پیشروی کردند. با شروع جنگ؛ سپاه دزفول به شکل سازمان‌ یافته‌تری درآمد و کم‌کم با سازماندهی جدید سپاه؛ به تیپ ۷ حضرت ولیعصر‌(عج) تبدیل شد. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
25.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 حتمـــاً ببینید | تصاویری بسیار زیبا و دیدنی از نبرد نزدیک و خانه به خانه مدافعان دلاور در اوایل جنگ تحمیلی و سخنان جالب و شوخی های دلنشین آنان در زیر آتش شدید متجاوزین بعثی عراق 🌸 یاد باد یاد مردان مرد ... 👌بسیار عالی و شنیدنی؛ تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🗓 ۱۱ مهرماه ۱۳۵۹ _ سالروز شهادت سروان ارتشی؛ #شهید_علی_غیور_اصلی ♦️فرمانده دلیر آموزش سپاه خوزستان
🌴 عملیات بی‌نظیر سروان ♦️با شروع جنگ تحمیلی؛ نیروهای صدام از چند محور به خوزستان حمله کردند. یکی از محورهای مهم؛ و پس از آن بود که لشگر ۹ زرهی بعثی با یک خیز سنگین؛ سوسنگرد و را دور زد و وارد جاده حمیدیه _ اهواز شد. ♦️مرکز خوزستان از سمت غرب در خطر جدی قرار داشت؛ زیرا عمده نیروهای مدافع در و حضور داشتند و نکته نگران کننده تر اینجا بود که هیچ عارضه طبیعی که بتواند پیشروی سریع زرهی عراق را متوقف کند در مسیر وجود نداشت. ♦️ماوقع از طریق به اطلاع رسید و ایشان با ناراحتی از اوضاع اظهار داشتند: مگر جوانان اهوازی مرده اند که عراقی ها اهواز را بگیرند؟ این جمله امام به گوش نیروهای سپاه؛ بسیج و مدافعان ارتشی اهواز رسید و جوش و خروشی عجیب در میان آنان پدید آمد. مسئول آموزش که یک ارتشی با درجه سروانی به نام علی غیور اصلی بود؛ شبیخونی را طراحی کرده و آن را در اواخر ساعات شب ۹ مهرماه به اجرا در می آورد. غیور اصلی که اصالتی مشهدی داشت از تکاوران ویژه ارتش ایران به شمار می رفت که چندین مدال از مسابقات ارتش های جهان صید کرده و به علت تدین و تشرع به مبارزه با حکومت پهلوی برخاسته و قبل از انقلاب نیز حکم اعدامش صادر شده بود. لشگر ۹ زرهی عراق که بالغ بر ۲۰ هزار نیرو داشت با سرعت در جاده حمیدیه _ اهواز به پیش می رفت تا این که ناگهان ۲۸ نفر از نیروهای شهادت طلب بسیجی و پاسدار که سروان غیور اصلی فرماندهی آن ها را بر عهده داشت در ۱۵ کیلومتر مانده به شهر به آن ها حمله کردند و رزم شدیدی در گرفت. در تمام طول شب نیروهای ایرانی با سرسختی از ارتش بعث تلفات سنگینی گرفته و آنان را متوقف ساختند و صبح فردا که نیروهای هوانیروز به آنان ملحق شدند توانستند یگان های عراقی را به عقب برانند. این اولین عملیات نیروهای ایرانی در طول جنگ با صدام بود که شکست استراتژی عراق برای تصرف سریع خوزستان را رقم زد. نیروهای زیادی از لشگر ۹ زرهی عراق کشته شدند و تانک های بسیاری منهدم گشت و چند تانک نیز در مزارع حمیدیه به غنیمت درآمد و نظامیان بعثی؛ ۹۰ کیلومتر(تا بستان) عقب نشینی کردند و حمیدیه و سوسنگرد آزاد شد. این عملیات نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ جنگ ۸ ساله صدام علیه ایران به شمار می رود که نتایج مهمی در پی داشت. استراتژی جنگ سریع صدام با بهره گیری از لشکرهای قوی زرهی با هدف تصرف خوزستان در کمتر از یک هفته با شکست مواجه شد و لشگر ۹ و ۵ زرهی که قرار بود ظرف یک هفته به اهواز برسند؛ پس از ده روز تنها توانستند شهر بستان را اِشغال کنند. شیوه جنگ و گریز و نبرد چریکی برای اولین بار در قالب یک عملیات انهدامی با حداقل نیروی داوطلب به اجرا در آمد که آثار آن بسیار چشمگیر بود. فرماندهان ایرانی دریافتند استفاده از آموزش و تجربیات نیروهای ارتش و تلفیق آن با خوی شهادت طلبی و از جان گذشتگی رزمندگان پاسدار و بسیجی؛ تاثیرات بسیاری می تواند در بر داشته باشد و سرنوشت جنگ را عوض کند. اعتماد به نفس نیروهای مدافع خوزستان پس از این عملیات به شدت بالا رفت و آنان روحیه خود را برای دفاع همه جانبه بازیافتند. در صورتی که آن شب در برابر لشگر ۹ زرهی مقاومتی صورت نمی گرفت و آن ها با لشگر ۵ که از محور طلائیه حمله کرده بود تلاقی می کردند؛ سقوط اهواز حتمی بود و تاریخ ایران کاملا عوض می شد. فردای آن عملیات در ۱۱ مهر ماه ۱۳۵۹ سروان علی غیور اصلی که با رشادت و توانایی بالای خود توانسته بود لشگر مجهز زرهی عراق را هزیمت کرده و ۹۰ کیلومتر به عقب براند توسط عوامل نفوذی منافقین که بمبی را در ماشینش قرار داده بودند به شهادت رسید.🕊🕊 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🗓 ۲۲ مهرماه ۱۳۶۲ _ سالروز شهادت امیر سرافراز ارتش؛ #حسن_اقارب‌_پرست معاون لشگر ۹۲ زرهی اهواز #فــر
🌷 🔹معاون لشگر ۹۲ زرهی اهواز 🌱 زاده ۱ اردیبهشت ۱۳۲۵ در اصفهان 🕊 شهادت: ۲۵ مهر ۱۳۶۳ در (سرهنگ زرهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران) در سال ۱۳۴۳ در رشته ریاضی دیپلم گرفت و وارد دانشکده افسری ارتش شد. وی دوره سه ساله دانشکده افسری را در کنار افرادی مانند با موفقیت طی کرد. با پایان یافتن این دوره در سال ۱۳۴۷؛ راهی شیراز شد. اقارب‌پرست به پیشنهاد سیدموسی نامجوی که در آن زمان در دانشکده افسری استاد نقشه‌برداری بود؛ به عضویت یک سازمان مخفی نظامی درآمد و آموزش‌های لازم را در درون تشکیلات دید. وی در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد که حاصل این پیوند؛ چهار پسر بود. وی در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره تانک چیفتن عازم انگلیس شد و ۲ سال بعد به آمریکا اعزام شد و دوره جنگ‌های شیمیایی را گذراند و در بازگشت "بخش جنگ شیمیایی _ میکروبی(ش- م- ر)" را در مرکز زرهی شیراز پایه‌گذاری کرد. در سال ۱۳۵۳ به آمریکا اعزام شد و در بازگشت به کشور عراق رفت و مخفیانه در شهر نجف به دیدار رفت. در آستانه پیروزی نهضت؛ در بهمن سال ۵۷ به مدرسه رفاه _ستاد استقبال از امام_ پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در در ستاد مشترک ارتش حضوری فعال داشت. پس از انسجام اولیه ارتش به "اداره دوم ستاد مشترک" منتقل شد و با شروع جنگ ایران و عراق داوطلبانه به "لشگر ۹۲ زرهی" در خرمشهر پیوست. در جریان حمله عراق به ایران وی در حضور داشت و از ناحیه گلو مجروح و به تهران منتقل گشت. وی پس از سقوط خرمشهر و بهبودی زخمش؛ به آبادان رفت و را با همکاری بسیجی ها سازماندهی کرد. با وجود اینکه کاندیدای فرماندهی ستاد مشترک ارتش و تصدی پست وزارت دفاع بود؛ با انتخاب خود به نیروی زمینی پیوست و معاونت عملیات لشگر ۹۲ زرهی اهواز را بر عهده گرفت. در اوایل سال ۶۲ پس از دو سال خدمت در تهران؛ دوباره به جنوب بازگشت. در هنگام بازدید از بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح و در ۲۵ مهرماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید. مزار شهید: تهران _ قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
آخرین مدافعان ناشناخته خرمشهر..! این ۵ نفر که تصویری از چهره آن ها موجود نیست؛ بعنوان آخرین مدافعان شناخته می‌شوند. ۵ نفر گمنام که از پل می‌گذرند تا مانع عبور نیروهای عراقی شده یا حرکت آن ها را به تأخیر بیاندازند تا مردم فرصت بیشتری برای تخلیه شهر داشته باشند. آن‌ها هرگز بازنگشتند و نام‌شان را هم کسی نمی‌داند ... 🗓 مهرماه ســـال ۱۳۵۹ 📍 خرمشهر؛ پل قدیمی 📸 عکاس: بهرام محمدی‌فرد کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
همسایه‌های جنگ و صلح ✍ عنایت صحتی شکوه سوم خرداد ۱۳۶۱؛ رزمندگان اسلام موفق شدند در اِشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند. در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر؛ بچه‌های که پاییز ۱۳۵۹ بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامی‌ها کرده بودند؛ با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند. ؛ به محض ورود به شهر؛ یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت. از قدیم؛ نرسیده به میدان؛ کتابخانه‌ای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود؛ همه در جا خشکشان زد. تعدادی اسکلت؛ وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتاب‌های قفسه‌ها؛ روی آن ها ریخته بودند. بهروز با بغض و اشک گفت: آبان ۱۳۵۹ که عراقی‌ها داشتند خرمشهر را اِشغال می‌کردند؛ این ها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچه‌های سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمی‌گذاشتند عراقی‌ها به پل خرمشهر نزدیک شوند. آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آن ها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثی‌ها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آن ها شهید شده‌اند. از آبان ۵۹ تا امروز(سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر این ها آمده است. بچه‌ها؛ آرام و با احترام؛ کتاب‌ها را کنار زدند و استخوان‌ها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانواده‌های شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود می‌گشتند؛ بفرستند. آن کتابخانه امروز نوسازی شده است. نمی‌دانم آیا در سالن کتابخانه نوشته‌اند: ۱۲ رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هر کدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند؛ در این کتابخانه؛ بیش از یک سال با "جنگ و صلح"؛ "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟! بهروز مرادی؛ رزمنده؛ عکاس؛ نقاش؛ خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ؛ در به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد. ✍ بازنوشتۀ حمید داودآبادی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 چهارم آبان ۱۳۵۹؛ روز کامل شدن اِشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانه‌روزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند. چهارم آبان ۱۳۵۹ پایان حماسه خونین‌شهر است. حماسه‌ای که از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و طی ۱۵ ماه در مقابله با عوامل داخلی دشمن که قصد داشت و را بدون وارد شدن در یک جنگ مستقیم و بدون پرداخت بهای سنگین تجزیه کند ناکام گذاشت. دشمن در طول دو ماه برخورد کج‌دار و مریض به ایجاد آمادگی و ارزیابی برای هجوم مستقیم پرداخت و با تهاجم سراسری در آخر شهریور ۱۳۵۹ جنگی همه‌جانبه را با مردم بی‌دفاع آغاز کرد. چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانه‌روزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند. اگرچه خرمشهر به اِشغال دشمن درآمد ولی شاهد حماسه‌های ایستادگی‌ها و جانبازی‌هایی بود که داغ اشغال سه‌روزه خوزستان را بر گُرده حکومت عراق و داغ سقوط نظام جمهوری اسلامی و شکست انقلاب اسلامی را بر تارک مستکبران و حکومت‌های مزدورشان گذاشت. حماسه‌ آفرینان با مقاومت خود استراتژی جنگ سریع یا پیروزی برق‌ آسای دشمن را به شکست کشاندند و عراق را در تکمیل هدف و طرح جدید خود یعنی اِشغال خرمشهر و جزیره ناکام گذاشتند. در چهارم آبان ۱۳۵۹ تلاش شبانه‌روزی جوانان و خرمشهر؛ برخی غیور و دیگر رزمندگانی که برای ادای تکلیف به این مشهد آمده بودند به اتمام می‌رسد و بازماندگان این حماسه عظیم می‌روند تا مشهدی دیگر بیابند و کسب آمادگی کنند تا خونین‌شهر را از چنگال دشمن رهایی بخشند و منتظر قضای الهی شوند تا در کدام میدان به انجام دادن وظیفه بپردازند. ۴ آبان‌ماه سال ۱۳۵۹؛ سی‌و پنجمین روز حمله سراسری عراق در حالی آغاز شد که نیروهای دشمن بر خرمشهر تسلط یافتند. نیروهای دشمن فلکه فرمانداری و ساختمان فرمانداری را اِشغال کردند و بر تنها راه ارتباطی خونین‌شهر با خارج؛ یعنی پل خرمشهر؛ تسلط یافتند و امکان هرگونه تردد به شهر خرمشهر را قطع کردند. با ملاحظه این وضعیت از سوی فرمانده عملیات خرمشهر به رزمندگان؛ دستور تخلیه شهر داده شد. با بررسی اسناد و مدارک موجود؛ می‌توان کمبود امکانات و تجهیزات نظامی و نبود پشتیبانی مؤثر از نیروهای ارتش؛ سپاه و داوطلب(مدافعان خرمشهر) مستقر در شهر را از دلایل اصلی سقوط خرمشهر دانست. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
⏳۴ آبان ماه سالروز سقوط خرمشهر حکایت روزهای نخست جنگ تحمیلی و سرگذشت سلحشورانی است که با دست خالی؛ متجاوز مسلح را در بیش از یک ماه نبرد به روز سیاه نشاندند و جسم خود را سنگر کردند تا از اسلام و سرزمین ایران دفاع کنند. ارتش بعثی در فکر تصرف سریع این شهر و از آنجا محاصره و تسخیر آبادان بود و رویای هجوم به دشت‌های خوزستان و سیطره بر را در ذهن خویش می‌پروراند؛ اما هیچ وقت تصور نمی‌کرد در خرمشهر تلفات سنگینی را متحمل شود. سرانجام خرمشهر پس از ۳۵ روز مقاومت قهرمانانه؛ به دست دژخیمان بعثی اِشغال شد؛ جنگ است دیگر؛ گاهی ما پیروز می‌شویم و گاهی آن‌ها اما آنچه حایز اهمیت است؛ کیفیت رزم و دفاع است که برد و باخت را مشخص می‌کند. یادمردان دلیر سرزمین اسلامی که جانانه تا شهادت؛ در مقابل دشمنان بعثی ایستادند همیشه جاودان باد ... الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فَرَجَهُم کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
♦️لیلاهای سرزمین من 🌴 عشق رباب راوی: کبری عارف زاده دو ماه پس از اِشغال ؛ وقتی روزها و ساعت های ما به‌ سختی می‌گذشت؛ من و بقیه دخترها در بیمارستان طالقانی مشغول امدادرسانی به مجروحان جنگی بودیم. غم دوری از شهرمان؛ سخت ما را دلتنگ کرده بود. در اتاق بالای بیمارستان مکانی را برای خلوت های خودمان درست کرده بودیم. گاه‌ و بیگاه به آنجا می رفتم و با یاد شهدای شهرمان اشک می ریختم. رباب با آنکه باردار بود اما در بیمارستان؛ کنار بقیه امدادگران تا جایی که در توان داشت کمک می کرد. چیز زیادی به زایمانش نمانده بود. همسرش اسماعیل برای خداحافظی آمده بود. او رفت. ولی رفتنش غمی را در نگاه رباب باقی گذاشت. عملیات شروع شده بود. صدای انفجارها و بمباران ها بیشتر از هر روز به گوش می رسید. از پشت پنجره‌های بیمارستان می‌توانستیم آسمان شهرمان را ببینیم و در آرزوی اینکه در زیر آسمان شهرمان دوباره قدم بزنیم لحظه شماری می کردیم. مجروحین عملیات را به بیمارستان می‌آوردند. صحنه‌های دلخراشی بود. کارمان دو برابر شده بود. به ما آماده باش صد در صد داده بودند. روزها سپری می‌شد و اخبار فراوانی از عملیات می‌آمد. مجروحین و شهدای زیادی می آوردند. بعضی از آن ها بعد از مداوای سطحی؛ منتقل می‌شدند به استان های دیگر. اردیبهشت ۱۳۶۱؛ طبق معمول به بیمارستان می رفتیم. راننده‌مان آقای شاه حسینی با ناراحتی گفت: - شنیدی رضا شده؟ - کدام رضا؟ - . او دومین فرمانده سپاه خرمشهر بعد از بود. وقتی به بیمارستان رسیدیم به طرف خلوتگاهمان در بیمارستان رفتیم. دعای توسل و زیارت عاشورا خواندیم و به یاد فرمانده شهیدمان اشک ریختیم. روز به‌ روز زایمان رباب نزدیکتر می‌شد و مادرش آمده بود که در این لحظات کنارش باشد. اردیبهشت ۱۳۶۱ شهدای زیادی را آورده بودند. به‌طرف سردخانه رفتیم. دیدن چهره شهدا؛ غم‌مان را افزون می کرد. ناگهان در بین پیکرها شهیدی که در پتو پیچیده بودند و فقط جوراب هایش را می‌دیدم توجهم را جلب کرد. نزدیکتر شدم. اشتباه نمی‌کردم. او همسر رباب بود. روزی که برای خداحافظی آمده بود خودم جوراب هایش را شسته بودم. حالا چطور باید به رباب می‌گفتیم که همسرش شهید شده؟ هیچکدام از بچه‌ها حاضر نبودند این خبر را بدهند. تصمیم گرفتیم به مادرش بگوییم. آن روز رباب بی‌تاب بود و پریشان به این‌ طرف و آنطرف می رفت. به سمت مادرش رفتیم و حال و احوالی پرسیدیم. اما چهره هر کدام ما حکایت از خبری دردآور داشت. پرسید: - چیزی شده؟ - نه - خبری از اسماعیل آمده؟ بی‌اختیار با شنیدن نام شهید اشک از چشمانمان سرازیر شد. مادر؛ شِلِه عربی‌اش را از سر درآورد و زیر آب گرفت و خیس کرد و دوباره به سر گذاشت. این اوج دردش را نشان می داد. مادر به سمت دخترش رفت که خبر را به او بگوید؛ اما تا آمد حرفی بزند دختر با نگاه به چهره مادرش گفت: - اسماعیل شهید شده؟ همه مات و مبهوت مانده بودیم. انگار رباب همه چیز را از اول می‌دانست. وضو گرفت و به خلوتگاه رفت. بعد از چند ساعت به‌ طرف سردخانه رفت. گلاب تهیه کرد و چهره همسرش را با گلاب شست و برای همیشه از او خداحافظی کرد. شهید اسماعیل خسروی را در گلزار شهدای دفن کردند. بعد از چند روز دخترش ودیعه به دنیا آمد. هیچگاه این خاطره از یادم نمی رود و هرگاه یادش می‌افتم بی‌اختیار اشک از چشمانم سرازیر می‌شود. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
⏳۸ آبان سال ۱۳۵۹ 🔹شهادت دانش‌آموز بسيجی 🔺هم او که امام خمينی در موردش گفت: "رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم‌ ما بزرگتر است؛ با نارنجک؛ خود را زير تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت نوشيد." 🔺شجاع؛ کوشا و درس‌خوان. با وجود آنکه به سن تکليف نرسيده بود؛ نماز می خواند و به والدينش احترام می‌گذاشت. با شروع جنگ و علیرغم ممانعت جهت اعزام به جبهه؛ به منطقه اعزام شد. سپس با سختی فراوان عازم خود را به جبهه رساند. در آنجا توانست با وجود سن و سال کم؛ لياقت و شهامت خود را اثبات کند. 🔺آخرین بار؛ به اتفاق دوست شهيدش؛ در سنگر بودند که به ناگاه با هجوم عراقی‌ها دچار محاصره می شوند. دوستش زخمی می شود و حسين با زحمت زياد او را به پشت جبهه می‌رساند و سپس به جايگاه قبلی خود باز می‌گردد تا همرزمان دیگرش را یاری دهد. وی مشاهده می کند که ۵ دستگاه تانک عراقی به سمت نیروها آمده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسين؛ در حالی که تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانک‌ها حرکت می کند. تيری به پای او می خورد؛ اما در اراده پولادين او خللی وارد نمی کند و در همان حال موفق می شود خود را به تانک پيش رو برساند. بر اثر انفجار نارنجک در قسمت حساس تانک؛ غول آهنی منفجر شده و نیز به می‎رسد. ▪️دشمن در اين حال تصور می کند که حمله‌ای صورت گرفته؛ لذا سربازهای عراقی تانک‌ها را رها کرده و پا به فرار می گذارند. در نتيجه؛ حلقه محاصره شکسته شده و پس از مدتی؛ نيروهای کمکی می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزين پاکسازی می کنند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 ۹ آبان؛ روز ♦️روز حماسه مردمی متجاوزین بعثی در شب نهم آبان ۱۳۵۹؛ پنج روز پس از سقوط ؛ با احداث پل شناور بر روی رودخانه به سمت کوی ذوالفقاری آبادان یورش بردند. ؛ اوراق فروش کوی ذوالفقاری وقتی متوجه تحرکات شبانه سربازان عراقی در این محله آبادان شد با دوچرخه راهی شهر شد تا مردم و نیروهای سپاه را از ورود عراقی‌ها به آبادان با خبر کند. دریاقلی در نهایت موفق شد خود را به سپاه آبادان رسانده و موضوع را به فرماندهی سپاه اطلاع دهد. با اعلام حمله شبانه ارتش بعث عراق به منطقه ذوالفقاری نیروهای سپاه و بسیج مردمی راهی ذوالفقاری شدند. درگیری سختی بین نیروهای خودی با حداقل امکانات و نیروهای بعثی مجهز به سلاح های پیشرفته رخ داد و در نهایت؛ مدافعان؛ موفق شدند تا غروب همان روز نیروهای عراقی را شکست داده و شهر و جزیره آبادان را از خطر حتمی سقوط نجات دهند. دریاقلی نیز به مدافعان آبادان پیوست و بر اثر انفجار خمپاره پایش قطع شد. وی برای مداوا به تهران اعزام شد و در بیمارستان سینا بستری شد. دریاقلی مظلومانه و تنها در بیمارستان سینا به رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra