eitaa logo
شٌهَـــدا شَرمَــندهـــ ایمــ🍁
960 دنبال‌کننده
3هزار عکس
810 ویدیو
66 فایل
بِسمــ رَب الشُـهَـدا بیا عـاشِقے را رِعـایَت کُنـیـم 🌿زیـارانِ عـاشِـق حِکـایَت کُنـیـم 🌿 اَز آنـهـا کـه خـونـین سَـفَـر کَرده اَند🌿سَفَر بـَر مِـدار خَـطر کرده اند کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
معنوے 🍂 چرا خدا از ما امتحان مے گیرد؟! خدا از ما امتحان نمے گیرد ڪه معلوم شود ما قبول شویم یا رد. خدا در تمام امتحانات بنا دارد خوبی های مارا رو ڪند و زیبایی های روح مارا متجلے نماید. هربار ڪه ما در یڪ امتحان شکست مے خوریم خداے مهربان از راه دیگرے وارد مے شود‌ تا بلکه ما بتوانیم رو سفید شویم و مولای خود را سربلند سازیم.🍒 آقا پناهیان😍🍒 @Shohadasharmandeimm
ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت، بایستی محتوای فرامین امام(ره) و رهبر عزیزمان را درک و عمل نماییم.♥️🕊 • بصیرت داشته باشیم تا بلکه قدری از تکلیف خود رااز شکرگزاری بجا آورده باشیم.♥️📜 • بی‌طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد. باید مقابل باطل ایستاد اگر شاعری، هنرمندی و یا هرکس دیگری در حق و باطل بی‌طرف باشد تضییع نعمت خداوند است و اگر طرف باطل بود خیانت است و جنایت است، در اسلام تماشاچی نداریم.♥️🌱 • گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است این نکته را اهل معنا و دقت خوب درک می‌کند، گاهی زنده ماندن و تلاش کردن درک محیط و بصیرت داشتن به مراتب مشکل‌تر از شهید شدن و به لقای الهی پیوستن است.♥️🌸 • دعا کنید شهید باشیم نه اینکه فقط شهید شویم. اصلا تا شهید نباشیم شهید نمی‌شویم.😇 • @Shohadasharmandeimm
شٌهَـــدا شَرمَــندهـــ ایمــ🍁
#قسمتی_از_وصیت_نامه_شهید_عمادی ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت، بایستی محتوای فرا
شهید روح الله عمادے🌼 متولد سال 1359🌱 تاریخ شهادت : 1395🍃 ایشان متاهل بودند و دارای یک پسر(: شادے روح شهید صلوات اللهم صلے علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @Shohadasharmandeimm
• داغ یتیمان تازه میشود از فراق پدر؁ چون شما • چشم به دࢪ،منتظࢪ اومدنت هستند غنچه ها؁ شهدا • یڪ سال گذشت و هنوز چشم انتظاࢪ دیدن فتوحاتت از قاب ڪوچڪ تلویزیون هستیمـ🥀• • 🌿 ...:) @Shohadasharmandeimm
【• 🌿•】 • • •• اگه لباست به یه میخ گیر کنه🖇 به عقب بر می گردی ↻ و اون رو آزاد می‌کنی... • حالا... این میخ، همون [گناهه] که به [قلبت] نشسته • چی میشه اگه دو قدم به عقب برگردی و خودتو آزاد کنی • • @Shohadasharmandeimm
• بچــه‌هــا! شہـدا‌،ولایٺ‌پذیرۍِ‌امام‌مہدی(عج) را خوب‌تمرین‌ڪردنددر↓ رڪاب‌“آسید‌روح‌الله‌خمینۍ“ ماهم‌باید‌تمرین‌ڪنیم‌ولایٺ‌پذیرۍِ اماݥ‌مهدۍ|(عج)را در رڪاب‌“حضرٺ‌آقــا“.🌱 • @Shohadasharmandeimm
📿دعای فرج هرشب📲 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️ فريادرس،فريادرس،فريادرس مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب اكنون،اكنون،اكنون با شتاب،با شتاب،با شتاب اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. ✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨ @Shohadasharmandeimm
🍂بِسمِ رب العاشِقین🍂 عاشقانه هاے مدافع حرم شهیدحمیدسیاهکالے مرادے (: روایت همـسر🌼 باشد😌 فصل اول🌼🍂 زندگے نامه شهیدحمیدسیاهکالے مرادے🍂🌼 🌼یڪ تبسم،یڪ کرشمه،یڪ خـیال🌼 پنجم شهریور سال نودو یک ،روز هاے گرم و شیرین تابستان ساعت چهار بعد از ظهر،کم کم خنکاے عصر هواے دم کرده را پس می زد. از پنجره هم که به حیاط نگاه می کردی همه گل ها و بوته های داخل باغچه به دنبال سایه اے برای استراحت هستند.🌱 در حالے ڪه هنوز خستگی یک سال درس خواندن براے ڪنکور در وجودم مانده بود،گاهی وقت ها چشم هایم را می بستم و از شهریور به مهر ماه می رفتم،به پاییز،🍂به روز هایی که سر کلاس دانشگاه بنشینم و دوران دانشگاه را با همه بالا و بلندی هایش تجربه کنم. دوباره چشم هایم را باز می کردم و خودم را در باغچه بین گل ها و درخت های وسط حیاط کوچکمان پیدا می ڪردم. علاقه من به گل و گیاه بر می گشت به همان دوران کودکی که اکثرا بابا ماموریت می رفت و خانه نبود،برای اینکه تنهایی ها اذیتم نکند همیشه سرو کارم با گل و باغچه و درخت بود.🌲🌳 با صدای برادرم علی که گفت : آبجی سبد رو بده به خودم امدم، با کمک هم از درخت حیاطمان یک سبد از انجیر های رسیده و خوش رنگ را چیدیم. چندتایی از انجیر هارا شستم،داخل بشقاب گذاشتم و برای پدرم بردم . بابا چند روزے مر خصی گرفته بود. ادامه دارد.... آقاے محمدرسول ملاحسنے🌼 شهداشرمنده ایم🍂 @Shohadasharmandeimm
🍂بِسمِ رب العاشِقین🍂 عاشقانه هاے مدافع حرم شهیدحمیدسیاهکالے مرادے (: روایت همـسر🌼 باشد😌 فصل اول🌼🍂 زندگے نامه شهیدحمیدسیاهکالے مرادے🍂🌼 🌼یڪ تبسم،یڪ کرشمه،یڪ خـیال🌼 وسط ورزش کاراته پایش در رفته بود،برای همین با اعصا را می رفت و نمی توانست سر کار برود،ننه هم چند روزی بود که پیش ما آمده بود. مشغول خوردن انجیر ها بودیم که زنگ خانه به صدا در آمد.مادرم بعد از باز کردن در،چادرش را برداشت و گفت: آبجی آمنه با پسراش اومدن عیادت. سریع داخل اتاقم رفتم،تمام سالی را که برای کنکور درس می خواندم،هر مهمانی می آمد می دانست ڪه من درس دارم واز اتاق بیرون نمی روم. ولی حالا کنکورم را داده بودم و بهانه ای نداشتم! مانتوی بلندو گشادقهوه ای رنگم را پوشیدم، و روسری گل دار قواره ای کرم رنگم را لبنانی سرکردم و به آشپزخانه رفتم.از صدای احوال پرسی ها متوجه شدم ڪه عمه، حمید،حسن آقا و خانمش به منزل ما آمدند.شوهر عمه به همراهشون نبود،برای سرکشی باغشان به روستای ((سنبل آباد الموت)) رفته بود. روبه رو شدن با عمه و حمیددر ایت شرایط برایم سخت بود چه برسد به اینکه بخواهم برایشان چایی هم ببرمـ. چایی را که ریختم فاطمه را صدا کردم و گفتم: بی زحمت تو چای رو ببر و تعارف کن.سینی چای را که برداشت من هم دنبال آبجی بین مهمان ها رفتم و بعد از احوال پرسی کنار خانم حسن آقا نشستم،متوجه نگاه های خاص عمه و لبخند های مادرم شده بودم،چند دقیقه ای بیشتر نتوانستم این فضا را تحمل کنم برای همین خیلی زود به اتاقم رفتم. ادامه دارد...‌ آقاے محمدرسول ملاحسنے🌼 شهداشرمنده ایم🍂 @Shohadasharmandeimm