eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
558 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.8هزار ویدیو
43 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌷#شهید_محمد_قسطی إن ا... اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه انسان هاي با ايمان همان ك
📜: در سال #۱۳۳۵ در شهرستان متولد شد. عاشق بود و هيچ گاه نماز و روزه و واجبات الهی را ترك نمی نمود. در ايام بيكاری بيشتر به مطالعه می پرداخت و نتيجه مطالعات و برداشت خود را به ديگران ياد می داد. هرگاه بينوا و سرگردانی را می ديد بلافاصله درصدد ياری او بر می آمد. جوان بسيار مؤدب و مؤمنی بود كه كمتر حرف می زد و بيشتر فكر می كرد و معتقد به بود نه . در نزد همسايگان خيلی عزيز و احترام داشت. بالاخره در سال#۱۳۵۴ به رفت و آموزش نظامی را در تربت جام با موفقيت به اتمام رساند و اغلب اوقات مرخصی می گرفت و به زيارت امام (ع) می رفت. از هنگام ورودش به ارتش در مسائل سياسی و اجتماعی بيشتر سر و كار داشت. شهيد محمد قسطی عقيده داشت در ارتش يك مسئله جنبی زندگی است و آنچه اساس و حقيقت زندگی را تشكيل می دهد همان مبارزه در راه خدا و مردم می باشد لذا با زمينه مدهبی كه از قبل داشت با ديگر مردم مؤمن در مسائل سياسی و مذهبی شركت می كرد. شهيد محمد قسطی عشق و علاقه اش به مكتب بيشتر بود و در هر حال ذكر خدا را فراموش نمی كرد و مهمترين خصوصيت اخلاقی شهيد منطق اسلامی او بود كه از سرچشمه می گرفت. شهيد قبل از پيروزی انقلاب هر گاه پولی به دست می آورد آن را در راه صرف می كرد. علاقه وافری نسبت به داشت تا اينكه به قسمت زرهی انتقال يافت. وی از آغاز خدمت صادقانه كارش را انجام می داد ولی جو مسموم و خفقان زايی كه رژيم پليد شاهنشاهی در سراسر كشور و بخصوص در نظام ارتش حاكم كرده بود كاسه صبرش لبريز شد و تقاضای نمود ولی طبق روال معمول آن زمان با اين تقاضا مخالفت گرديد و اجباراً با دلی پر از درد همچان به خدمت مشغول بود. تا اينكه سال#۱۳۵۷ سال خير و بركت و سال پيروزی انقلاب اسلامی فرا رسيد و هنگامی كه فتوای تاريخی و پيامبرگونه امام امت مبنی بر فرار از های رژيم طاغوت صادر گرديد شهيد محمد قسطی بر خود می ديد كه بايد در براندازی رژيم ننگين پهلوی سهمی داشته باشد و به ندای امت لبيك گفته باشد. لذا زيادی را متوجه اين امر مهم نمود و انان را آگاه و وادار به از پادگان كرد و بالاخره#۲۲ بهمن فرا رسيد و اين آرزوی ديرينه تحقق يافت. ادامه دارد... 🌷روحش شاد و يادش گرامي🌷 🕊@Shohadaye_khoy
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 📚 داستان واقعی سگ باز یه بود تو مشهد . هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه. از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟ رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن ، (فحشای رکیک!) اما مشغول نوشتن بود! وقتی دید توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت : داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! : آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید.... و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! گفت : چرا؟! رضا گفت : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... گفت : اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم... تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت : یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت . سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! فقط چند لحظه بعد از کردنش یه و یه واقعی......